از این که با بازی در کلیپ های دو دقیقه ای در فضای مجازی به شهرت رسیده بودم، در پوست خودم نمی گنجیدم و احساس غرور می کردم تا این که فهمیدم توسط مدیر گروه اینستاگرامی فریب خورده ام و .
این ها بخشی از اظهارات دختر ساله ای است که برای جلوگیری از یک رسوایی بزرگ به همراه مادرش وارد کلانتری شده بود. این دختر جوان با بیان این که نمی دانستم بازیچه افرادی شده ام که خود را هنرپیشه های مهمی می دانستند، درباره ماجرای ورودش به یکی از کانال های غیرقانونی در فضای مجازی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: در یک خانواده متوسط بزرگ شدم.
در حالی که دو خواهر بزرگ تر و کوچک تر از خودم داشتم و از امکانات مناسب رفاهی برخوردار بودم و زندگی ما در آرامش می گذشت اما من دختری بلندپرواز بودم و همیشه آرزو می کردم که کاش پسر به دنیا می آمدم. از همان دوران نوجوانی عشق هنرپیشگی و بازیگری در وجودم رخنه کرد و من به گونه ای شیفته این هنر شدم که همه اوقاتم را در خانه با تقلید صدا یا فرو رفتن در نقش های مختلف می گذراندم.
از سوی دیگر به شهرت علاقه عجیبی داشتم و از این که دختری مشهور شوم به اندازه ای لذت می بردم که برای رسیدن به این آرزویم، حاضر بودم به هر کاری دست بزنم تا خیلی زود پیشرفت کنم و آدم های زیادی مرا بشناسند. در دوره دبیرستان همواره خودم را یک سر و گردن بالاتر از دیگر همکلاسی هایم می دانستم و به خاطر همین غرور زیاد، دوستی در مدرسه نداشتم و همه دانش آموزان از من گریزان بودند.
در حالی که عشق بازیگری تمام زندگی من بود اما با اصرار مادرم مجبور شدم در رشته رایانه تحصیل کنم. به همین دلیل مدام در خانواده درگیری ایجاد می کردم و با سرزنش مادرم فریاد می زدم هیچ علاقه ای به تحصیل در رشته رایانه ندارم و جز هنرپیشگی به چیز دیگری نمی اندیشم.
این سرزنش ها و درگیری ها به جایی رسید که مادرم به ناچار اجازه داد وارد یکی از گروه های بازیگری در فضای مجازی شوم. خلاصه توسط یکی از دوستانم در حالی به یکی از گروه های اینستاگرامی پیوستم که از فعالیت های غیرقانونی آن ها هیچ اطلاعی نداشتم و با چشمانی بسته وارد گروهی شدم که پسری به نام <<د>> مدیر آن گروه بود. همان روز آن پسر جوان به صفحه شخصی من آمد و از من دعوت کرد در ساخت کلیپ های دو دقیقه ای با آن ها همکاری کنم. من هم که شیفته بازیگری بودم بدون تفکر پیشنهادش را پذیرفتم و از شدت خوشحالی تا صبح نخوابیدم و با خودم انواع نقش ها را تمرین کردم.
روز بعد زودتر از همه در پارک محل قرار حاضر شدم. آن ها یک گروه هشت نفره از دختران و پسران جوان بودند که میان پرده های عاشقانه، طنز، درام و . تهیه می کردند.
در این میان من هم به خاطر علاقه عجیبم به شهرت و بازیگری همه تلاشم را به کار می بردم تا نقش های پسرانه ای را که به من واگذار می شد به بهترین شکل بازی کنم. به همین دلیل خیلی زود در فضای مجازی به شهرت رسیدم به طوری که هزاران نفر در اینستاگرام کلیپ های با بازی مرا دنبال می کردند و من از این موضوع بسیار خوشحال بودم.
از هر نقطه کشور با من تماس می گرفتند و تشویقم می کردند. حتی برخی از دختران و پسرانی که علاقه مند به بازیگری بودند، حاضر می شدند با پرداخت مبلغی در کنار من بازی کنند اما من قبول نمی کردم تا این که روزی یک ماجرای تکان دهنده همه آرزوها و غرورم را فرو ریخت تا جایی که ترسیدم رسوایی بزرگی به بار بیاید.
به همین دلیل یک لحظه به خودم آمدم و ارتباطم را با آن گروه قطع کردم چون فهمیدم مدیر آن کانال همه کلیپ هایی را که من با پوشش مردانه بازی کرده بودم ، صداگذاری می کند و با صفحه ای که به نام من درست کرده ، به افرادی در خارج از کشور و با دریافت مبالغ هنگفتی می فروشد.
این گونه بود که متوجه اشتباهم شدم و برای جلوگیری از یک رسوایی بزرگ به کلانتری آمدم تا حیثیت ام بر باد نرود و . شایان ذکر است، با گزارش هایی که دختر جوان از پشت پرده این کلیپ های دو دقیقه ای فاش کرد، رسیدگی به این موضوع با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) در دستور کار نیروهای انتظامی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
آدرس سایت بازدید مجازی از برج ایفل چیست؟ آدرس سایت تور مجازی فرانسه چیست؟ آدرس سایت بازدید مجازی از ساحل آزور چیست؟ آدرس سایت بازدید تور مجازی جزیره مون سن میشل چیست؟ آدرس سایت بازدید مجازی از منطقه پروانس چیست؟ آدرس سایت تور مجازی موزه لوور چیست؟ آدرس سایت بازدید مجازی از کاخ ورسای چیست؟ آدرس سایت تور مجازی کلیسای جامع نوتردام چیست؟ آدرس سایت تور مجازی قلعه های دره لوآر چیست؟ آدرس سایت بازدید مجازی از مون بلان چیست؟ آدرس سایت تور مجازی دهکده های آاس چیست؟
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه ما باشید.
جاذبه های فرانسه در بین تمام گردشگران از سراسر دنیا بسیار خواهان دارد. جاهای دیدنی فرانسه به زبان انگلیسی در موتور جست وجوی گوگل یکی از بالاترین آمارها را دارد. در این مقاله از
فرانسه از کشورهای خوش آب ورنگ در صنعت گردشگری است. بهترین و متنوع ترین جاذبه های گردشگری را در نقاط مختلف این کشور می توانید ببینید. از خیابان های پرزرق وبرق <<پاریس>> تا ساحل طلایی <<آزور>> و دهکده های انیمیشنی <<آاس>> باید در فرانسه پیشروی کرد و از این سفر ماجراجویانه لذت برد. قلعه های افسانه ای، کلیساهای جامع با معماری های خارق العاده، دهکده های رؤیایی، موزه ها و. همگی در فهرست جاهای دیدنی فرانسه قرار می گیرند.
در ادامه، 11 جاذبه دیدنی مهم فرانسه را در سه بخش باهم مرور خواهیم کرد :
خط ساحلی آزور از جاهای دیدنی فرانسه است که قسمت های مختلفی از این کشور را شامل می شود و تا ایتالیا ادامه می یابد. این سواحل در حاشیه مدیترانه قرار دارند. شروعشان از جنوب شرقی فرانسه است و شامل شهرهایی همچون <<نیس>> و <<آنتیب>> هستند. این دو شهر زیباترین سواحل آزور در فرانسه را دارند.
خط ساحلی آزور استراحتگاه تابستانیِ بسیاری از عاشقان آفتاب و دریاست. به علاوه، از جاذبه های طبیعی در فهرست جاهای دیدنی فرانسه نیز محسوب می شود. سواحل این منطقه، با امکانات رفاهی فوق العاده، انتخاب بیشتر ثروتمندان و افراد مشهور برای گذران تابستان است. این سواحل در تابستان، با ویلاهای لوکس و قایق های تفریحی لاکچری در آب های مدیترانه، به استقبال گردشگران می رود.
حتما بخوانید >>
زیباترین سواحل دنیا در این منطقه واقع شده است. علاوه بر طبیعت تماشایی، امکانات رفاهی لوکس و جاذبه های تفریحی این منطقه سبب می شود گردشگران تابستانی متفاوت و لذت بخش را تجربه کنند.
جزیره مون سن میشل یکی از جاهای دیدنی فرانسه است. این جزیره در منطقه <<نرماندی>> این کشور قرار دارد. زیبایی این جزیره با دیوار سنگی اطرافش بسیار بیشتر شده است. اطراف این حصار سنگی، به واسطه جزرومدهای مداوم، غرق در آب یا خشک می شود. همین امرِ طبیعی زیبایی این جزیره را بیش ازپیش جلوه می دهد.
معماری قرون وسطایی این کلیسا، ارتفاع چشمگیر سازه های باستانی سنگی در این جزیره و نیز موقعیت جغرافیایی آنها سبب شده تا به یکی از مرموزترین جاهای دیدنی فرانسه تبدیل شود. این جزیره شبیه یک هرم درون آب خودنمایی می کند. ظاهری افسانه ای شبیه به قصه های تخیلی و کلاسیک نیز دارد. این جزیره در انتهای رودخانه <<کوئنون>> واقع شده است.
حتما بخوانید >>
این جزیره از جاذبه های طبیعی، و ساختمان های سنگی اش از مکان های دیدنی تاریخی فرانسه هستند. این جزیره سنگی در فهرست یونسکو نیز دیده می شود و از مهم ترین جاهای دیدنی فرانسه است. ماجراجویی در فضای رازآلود قلعه و کلیسا، در جغرافیایی عجیب وغریب جزیره، برای گردشگران بسیار مهیج و جذاب خواهد بود. در این بخش از سفر مجازی به فرانسه، پیشنهاد ما جزیره مون سن میشل است. خودتان را برای یک سفر مهیج و پرماجرا آماده کنید و این بار در تور مجازی بازدید از جاهای دیدنی فرانسه با تصویر و ویدئوهای جزیره مون سن میشل همراه شوید.
معمولا تصاویر مزارع در ذهن ما به رنگ سبز یا طلاییِ حاصل از خوشه های گندم تداعی می شوند. منتها در بسیاری از نقاط دنیا، طبیعت این قانون کلیشه ای را بر هم زده و مزارعی با رنگ هایی رؤیایی پیش رویتان قرار داده است؛ مزارعی که نظیرشان را در انیمیشن ها یا تصاویر کتاب های کودکانه دیده اید. منطقه پروانس در فرانسه از همین مزارع رؤیایی است. پروانس سرزمینی خوش رنگ از مزارع اسطوخودوس بنفش است که زیبایی اش در اواخر بهار و اوایل تابستان به اوج خود می رسد.
عطر خوش این مزارع در هوای دهکده های منطقه می پیچد و آنجا را به بهشت تبدیل می کند. باغ های زیتون، آفتاب طلایی، آب وهوای مطبوع، دهکده zwj; های خوش منظره و زیبایی طبیعت این روستاها از خاصیت منطقه پروانس در فرانسه است. علاوه بر جذابیت های طبیعی، از منظر تاریخی نیز این منطقه قابل توجه است. خرابه های بازمانده از دوران قرون وسطی سبب شده تا پروانس جذابیت تاریخی نیز داشته باشد.
حتما بخوانید >>
اقامت در روستاهای این منطقه تجربه ای ناب برای گردشگران خواهد بود. در پروانس فرانسه می توانید طبیعتی خاص با رنگ و شمایل منحصربه فرد را تماشا کنید و از بازمانده های آثار تاریخی نیز بازدید کنید. قدم زدن در خیابان های سنگ فرش و رفتن به سراغ رستوران هایی با غذاهای خوش مزه، از دیگر تجربه های آرامش بخش و شیرین سفر به پروانس است. این منطقه به خوش مزگی غذاهای محلی اش معروف است که روغن زیتون، سبزیجات و گیاهان معطر از اجزای مشترک بیشتر آنهاست.
وقتی اسم پاریس را می شنویم، برج ایفل در ذهنمان نقش می بندد. این سازه خوش قواره نماد پاریس است. سازنده این برج فی <<گوستاو ایفل>> از مهندسان متخصص در سازه های فی است. برج ایفل نام خود را از این مهندس خوش ذوق به ارث برده است. ۸هزار قطعه در ساخت این سازه به کار برده شده است و شاهکاری تمام عیار محسوب می شود. ساخت ایفل از سال ۱۸۸۷ تا ۱۸۸۹ طول کشیده است. این سازه برای برگزاری نمایشگاه جهانی و به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب فرانسه بنا شده است.
از نکات جالب در تاریخ ساخت ایفل، احساس ناخوشایندی بود که بسیاری چهره های آشنای آن زمان از جمله <<امیل زولا>> و <<الکساندر دوما>> نسبت به ساخت این برج داشتند. منتها اکنون این برج ۳۲۰متری از جاذبه های محبوب پاریس است و از شاهکارهای بی مانند هنر معماری به شمار می رود.
برج ایفل به بانوی آهنین مشهور شده است. علاوه بر پاریس، نمادی از فرانسه نیز محسوب می شود. طراحی برج ایفل بسیار زیبا و منحصربه فرد است و برای گردشگران تجربه ای بسیار دوست داشتنی است. این برج از مشهورترین مکان های دیدنی پاریس است. سفر به فرانسه، بدون دیدن آن و غرق شدن در طراحی هندسی باشکوهش، کامل نخواهد بود.
حتما بخوانید >>
موزه لوور از شناخته ترین و مهم ترین موزه های دنیا در فهرست دیدنی های پاریس است. این موزه مجموعه کاملی از دیدنی های تاریخی و هنری بسیاری از سرزمین های جهان محسوب می شود. موزه لوور در کاخی سلطنتی هم نام خودش قرار دارد. بسیاری آثار مشهور تمدن غرب در موزه لوور نگهداری می شوند. این موزه یکی از جذاب ترین جاهای دیدنی فرانسه و پاریس به شمار می رود. تابلوی مونالیزا اثر داوینچی، جشن عروسی در کانادا اثر ورونزه، مجسمه ونسو میلو و. از نمونه های آثار واقع در این موزه اند.
هنر و تمدن معرف هویت تاریخ و فرهنگ کشورها هستند و ماجراجویی در مکانی که کلکسیونی از این آثار معروف است شانس بزرگی است که با سفر به فرانسه و پاریس نصیبتان خواهد شد. بیش از ۳۵هزار اثر هنری در این موزه به نمایش گذاشته شده است و هرکدام از این شاهکارهای هنری، نماینده تمدن و فرهنگ غنی یک تکه از دنیا هستند.
حتما بخوانید >>
بخش مهمی از لوور به تاریخ تمدن ایران اختصاص دارد. آثار ارزشمندی از تاریخ باستان کشورمان همچون کتیبه داریوش، بخش هایی از کاخ آپادانا در شوش و. در این موزه نگهداری می شود. تماشای این تعداد اثر برجسته در یک روز یا حتی یک هفته غیرممکن است.
ما به شما سفر مجازی به فرانسه برای بازدید از این موزه را پیشنهاد می کنیم تا علاوه بر مدیریت زمانتان برای بازدید، در شرایطی که سفر به فرانسه برایتان میسر نیست، بتوانید بازدیدی هیجان انگیز از مشهورترین موزه دنیا داشته باشید.
مجموعه کاخ های ورسای در نزدیکی پاریس، از زیباترین بناهای باقی مانده از تاریخ پادشاهی فرانسه است که به دوران لویی چهاردهم مرتبط می شود. این مجموعه از مکان های دیدنی تاریخی فرانسه اند. معماری شگفت انگیز و هنرمندانه این کاخ ها، هر گردشگری را مجذوب خود می کند. ورسای در ابتدا محل زندگی خانواده سلطنتی بوده است؛ اما در نهایت این خانواده به خواست انقلابیون کاخ را رها می کنند و در پاریس ساکن می شوند. کاخ ورسای به عنوان میراث جهانی در فهرست یونسکو ثبت شده است.
حتما بخوانید >>
معماری کاخ های ورسای بسیار تماشایی است و تاریخ مصورِ بخشی از فرهنگ و هنر فرانسه را به نمایش می گذارد. ماجراجویی در این جاذبه برای عاشقان بازدید از جاذبه های تاریخی بسیار مهیج خواهد بود. قسمتی در طراحی این مجموعه وجود دارد که با آینه های مختلف تزیین شده است و از سالن های اصلی دیدار درباریان و پادشاه بوده است. با تابش نور خورشید، عبور اشعه ها از پنجره ها و انعکاس آنها از آینه ها، این تالار به جواهری درخشان تبدیل می شود و بسیار جذاب و تماشایی است. طراحی به سبک باغ های رسمی فرانسوی، استخرهای زیبا، درختچه های مرتب و فواره های باشکوه و. از ویژگی های محوطه های سرسبز این مجموعه تاریخی است.
کلیسای جامع نوتردام یکی از زیباترین و حیرت انگیزترین نمونه های معماری گوتیک است. طرح های خارق العاده، ظرافت های هنرمندانه و خلاقیتی بی نظیر در ساخت این کلیسا به چشم می خورد. شیشه های خوش رنگ این کلیسا با هنر <<ویترای>> یا همان نقاشی به روی شیشه تزیین شده است. پنجره های این کلیسا با وجود این شیشه ها، روشنایی روز را به شکل چشمگیری به داخل هدایت می کنند. شبستان کلیسا نیز با پرتوهای رنگارنگ نور، به اثر هنری مجذوب کننده ای تبدیل می شود. نقاشی روی این شیشه ها داستان های کتاب مقدس را به شکلی هنرمندانه و با ظرافتی تحسین شده و توجه دقیق به جزئیات به تصویر می کشد.
حتما بخوانید >>
نوتردام همچون الهه ای مقدس، مرکز انرژی بخش پاریس شده است و از قرن یازدهم در این شهر قرار دارد. این کلیسا از گنجینه های فرهنگی و از مکان های دیدنی تاریخی فرانسه محسوب می شود. در فهرست آثار یونسکو نیز به عنوان یکی از بهترین نمونه های معماری گوتیک قرون وسطا شناخته می شود.
کلیسای نوتردام در آوریل ۲۰۱۹ آتش گرفت که یکی از تلخ ترین حادثه های آن سال بود. برج مخروطی و بخشی از سقف این کلیسا بر اثر آتش سوزی ریزش کرد و بعضی از تزیینات داخلی سازه نیز آسیب دید. با وجود آثار تلخی که از این آتش سوزی به جا مانده است، هنوز هم کلیسای باشکوه نوتردام قلب تپنده پاریس است و از زیباترین جاهای دیدنی فرانسه شمرده می شود. این کلیسا اکنون بسته است و امکان بازدید از آن وجود ندارد. منتها از طریق بازدید مجازی می توانید داخل این جاذبه قرون وسطایی شوید و شکوه معماری گوتیک را در آن مشاهده کنید.
در فهرست جاهای دیدنی فرانسه، این بار می خواهیم به سراغ دره لوآر برویم. این دره خوش منظره در منطقه رون آلپ فرانسه قرار دارد. با گشت وگذار در این منطقه، احساس خواهید کرد در میان قصه ای کودکانه و خوش رنگ ولعاب به سر می برید. در دره لوآر با قلعه هایی افسانه ای قرون وسطا روی تپه های سرسبز روبه رو خواهید شد. سرسبزی باغ های جنگلی و جوش وخروش رودخانه به جذابیت قلعه های تاریخی و مرموز این منطقه افزوده است.
کاخ های مجلل رنسانس در این منطقه خودنمایی می کنند و قلعه ها با برج های بلندقامت و دیوارهای عظیم، دره لوآر را به سرزمینی جامانده از تاریخ تبدیل کرده اند. این دره زیبا از منطقه <<سولی سور لوآر>> تا منطقه <<شالون سور لوآر>> ادامه دارد و ترکیبی از زیبا از هنر دست طبیعت و خلاقیت سازه های قرون وسطایی را به نمایش می گذارد. کاخ <<شنونسو>>، قلعه <<چمبورد>>، <<قلعه و باغ باستانی ویلاندری>>، قلعه خوش طرح <<دامبواز>> و. از جاذبه های تاریخی و کلاسیک دره لوآر هستند که در کنار رودخانه و در دل طبیعت سرسبز این دره، مثل یک تابلوی نقاشی زیبا، گردشگران را مجذوب خود می کنند.
باید در این منطقه افسانه ای دوچرخه سواری کرد، هوای ناب آن را نفس کشید و از مناظر داستانی آن لذت برد. با سفر به دره لوآر نه تنها به یکی از خوش منظره ترین جاهای دیدنی فرانسه رفته اید، بلکه قهرمان رمانی ماجراجویانه، با لوکیشن هایی به سبک کلاسیک و تاریخی شده اید. همچنین می توانید به سراغ مشهورترین قلعه های تاریخی جهان نیز بروید و سفری خاص را تجربه کنید. در تور سفر مجازی به فرانسه، بازدید از قلعه های این منطقه خیال انگیز را از دست ندهید.
در مرز ایتالیا و فرانسه، مرتفع ترین قله در رشته کوه آلپ جا خوش کرده است. این قله با نام مون بلان شناخته می شود. کوه های مون بلان از مناظر فراموش نشدنی در بین جاهای دیدنی فرانسه هستند و مرتفع ترین قله آن به ۴۸۱۰ متر می رسد. مون بلان نامی است که در فرانسه به آن اختصاص داده شده و به معنی <<کوه سپید>> است. دو واژه کوه سپید در زبان ایتالیایی به عبارت <<مونته بیانکو>> برگردانده می شود و این عبارت، نام این منطقه در کشور ایتالیاست.
در پایین دست قله مون بلان، روستایی با نام <<شامونی>> واقع شده است که از تماشایی ترین دهکده های سنتی آلپ به شمار می رود. این روستا در محدوده شهرستان <<اوت سووآ>> و درون دره ای کوهستانی خوش آب وهوا واقع شده است. شامونی میزبان اولین دوره بازی های زمستانی المپیک بوده و این بازی ها در سال ۱۹۲۴ برگزار شده است. کلیساهای تاریخی، رستوران های دنج و مسافرخانه های جذاب از جاذبه های گردشگری در این دهکده خوش رنگ ولعاب هستند.
حتما بخوانید >>
روستای شامونی انتخابی عالی برای لذت از ورزش زمستانی اسکی است. از دیگر سرگرمی های روزهای اقامت در این روستا می توان به پیاده روی پرماجرا و سنگ نوردی های مهیج اشاره کرد. اگر به دنبال یک اقامت ناب کوهستانی در دهکده ای به سبک قصه های کلاسیک هستید، باید به منطقه مون بلان و روستای شامونی در فرانسه سفر کنید. در این دهکده، برای چند روزی دغدغه های زندگی مدرن را فراموش و صبحتان را با مناظر کوهستانی آلپ شروع می کنید.
زیباترین دهکده های فرانسه در تپه های سرسبز منطقه آاس، جایی در کوهستان ووژ و در حاشیه رودخانه راین واقع شده اند. چوب از مصالح اصلی در ساخت کلبه های این روستاهای سنتی و خوش منظره است. نمای چوبی آنها با رنگ های شادی رنگ آمیزی شده است. ردیف این کلبه ها در خیابان ها مثل جعبه مدادرنگی شده است و کوچه های این روستاهای انیمیشنی منظره ای تماشایی خلق کرده اند. بالکن های پرشده از گل های خوش رنگ و تازه این کلبه ها را زیباتر جلوه می دهند و پیاده روی در خیابان های سنگ فرش دهکده های آاس، از دل چسب ترین تجربه های سفر به این منطقه کوهستانی است. ترشی کلم، قارچ، خامه، ژامبون محلی و. از سوغات خوش مزه و معروف روستاهای این منطقه اند.
از نظر موقعیت جغرافیایی، آاس متعلق به فرانسه است؛ اما این منطقه در مرز آلمان و سوئیس واقع شده است و به حدی به آلمان نزدیک است که اگر سوار تراموا شوید، فقط بعد از ۱۵ دقیقه در خاک آلمان خواهید بود. با وجود اینکه زبان رسمی دهکده های آاس فرانسوی است، به دلیل همسایگی با
حتما بخوانید >>
در این منطقه، زیباترین دهکده های فرانسه واقع شده اند که نظیر آنها را فقط در انیمیشن ها دیده ایم. روستاهایی خوش آب وهوا با معماری سنتی خاص دهکده و غذاهای محلی دل چسب در آاس منتظرتان است. اقامت در کلبه های رنگارنگ این دهکده ها برای گردشگران به خاطره ای خوش و رؤیایی تبدیل خواهد شد.
در این مقاله شما را با گلچینی از زیباترین جاهای دیدنی فرانسه آشنا کردیم و بازدید مجازی از آنها را برایتان محیا کردیم. در روزهایی که سفر به امری تقریبا ناممکن تبدیل شده است، شانس سفر مجازی را نباید از دست داد. قصد داریم که در چطور تور مجازی به نقاط مختلف دنیا را به راه بیندازیم. پیشنهاد شما برای سفر بعدی چطور کدام نقطه از دنیاست؟ دوست دارید که در سفر به کدام نقطه از جهان هم سفر ما شوید؟
منابع >>
در این مقاله از سایت تخصصی چی شی, به ارائه بهترین و تاثیر گذار ترین جملات و متن های دیالوگ های ماندگار غمگین می پردازیم. اگر از افرادی هستید که علاقه ای به نگهداری دیالوگ های هر فیلم دارید؛ در این مقاله برای شما لیستی از دیالوگ های معروف و مشهور غمگین را جمع آوری کرده ایم. دیالوگ گفتگویی میان دو یا چند نفر می باشد که گاه می تواند به صورت شعر یا جمله کوتاه و یا . باشد. مهمترین مسئله در انتخاب دیالوگ های مندگار, تاثیر گذاری و قدرت دیالوگ است. فیلمنامه نویس ها عقیده دارند باید از دل یک فیلم یا سریال ؛ دیالوگ هایی تکرارنشدنی و فراموش نشدنی خلق کرد. وقت هایی که ناراحت و غمگین می باشید؛ ممکن این هیچ جمله و متنی را برای بیان احساسات خود نیابید و یا ترجیح بدهید دیالوگ های ماندگار تاریخ را بخوانید. ما را تا انتهای این صفحه همراهی کنید.
آدم باید خیلی ذلیل باشد که
حسرت سال های بخصوصی از عمرش را بخورد.
ماها می توانیم با رضایت خاطر پیر شویم.
مگر دیروز آش دهن سوزی بود؟
یا مثلا پارسال؟
عقیده ات غیر از این است؟
افسوس چه چیزی را بخوریم؟
ها ؟ جوانی؟
ما هرگز جوان نبوده ایم !
لویی فردینان سلین
اگه عشق بیشتری تو دنیا وجود داشت،
آدمای کمتری میمردن!.
Pale rider
چه جوری آدم میتونه
به بچه ش بگه برای زجر کشیدن متولد شده ؟!
Imitation of Life
اگر ناامید شوید و بگویید ldquo;نمی شودrdquo;
کائنات می گوید:
فرمان بردارم سرورم
و شما به آرزوی خود نمی رسید.
وقتی احساس خوبی داشتید
و هم جهت شدید،
زمان پدید آمدن آن رویا نیز فرا میرسد
راندا برن
اما اگه از دستش بدم،
دیگه یه نفر شبیه اونو پیدا نمی کنم.
اگه بینتون همه چیز خوبه
چرا باید از دستش بدی؟
مثل یک عاشق
جیک: من جنگجویی بودم که
خواب می دید می تونه صلح ایجاد کنه.
اما دیر یا زود مجبور می شی
از خواب بیدار شی!
آواتار
می گویند دنیا متعلق به کسانی ست که
زود از خواب برمی خیزند.
دروغ است!
دنیا متعلق به کسانی ست که
از بیدار شدن خود خشنودند.
مونیکا ویتی
هاردی:
فردا دم آفتاب اعدام مون میکنن
لورل:
کاش فردا ابری باشه
زندگی مثل مجموعه ای بی پایان
از بدبختی هاست
که تنها پیام بازرگانی مختصری
از خوشبختی داره .
Deadpool (2016)
جیک:
شاید برای این که دکترا بهم گفتن
چه کارایی رو نمی تونم انجام بدم
مریض شدم!
آواتار
لُرنزو:
غم انگیز ترین چیز توی زندگی،
یه استعداد تلف شدست.!
A Bronx Tale
خسرو شکیبایی : پسرتو چند سالته؟
پسر: پارسال ۱۶ سالم بود بچه بودم؛
دو روز بعد بابام مُرد،
بازم ۱۶ سالم بود،
اما دیگه بچه نبودم!
اتوبوس شب | کیومرث پوراحمد
کالیگولا: در گذر از جاده ی زندگی آموختم
کسانی را که بـیشتر دوست می داری
زودتر از دست می دهی!
Caligula
ده سال پیش من تو یه رستوران بودم تو آلاباما.
دو نفر اومدن سر به سرم گذاشتن،
این اولین اشتباهشون بود.
چاقو کشیدن،
این دومین اشتباهشون بود.
چاقوکشی بلد نبودن؛
این آخرین اشتباهشون بود.
Escape from Alcatraz |1979
جوکر (هیث لجر) :
می دونی چرا از چاقو استفاده می کنم ؟
تفنگ ها خیلی سریعن،
با تفنگ نمی تونی اون حسه طرفت رو درک کنی .
آخه آدما تو لحظه آخر نشون میدن
که واقعا کی هستن .
Batman: The Dark Knight |2008| Christopher Nolan
فاطمه معتمدآریا :
نکن خدارو خوش نمیاد !
فرهاداصلانی:
خدا؟! خدا اگه منو یادش بود که
نون خور زن نمیکرد
قصه ها
کمدی سیاه چیست؟ برترین فیلم های کمدی سیاه کدام
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه ما باشید.
ژانر
گونه ای از کمدی که وما قرار نیست خنده دار باشد و خیلی از اوقات، در بستر روایتی تلخ و هولناک به تصویر کشیده می شود. کمدی سیاه ها عموما با تابوها شوخی می کنند و سعی دارند از دل مضامین تاریکی مانند مرگ، خودکشی، و خشونت، موقعیت های هجوآمیز بیرون بکشند. در اواخر دهه ی ۱۹۸۰ میلادی، تولید فیلم های کمدی سیاه به اوج رسید و پروسه ی ساخت شان همچنان ادامه دارد.
قطعا تماشای انسان شکست خورده و به انتها رسیده ای که با تفنگی پر قصد خودکشی دارد و دوست صمیمی اش برای جلوگیری از این کار هولناک به سمت او اسلحه می کشد، جذاب تر از مرگ عادی حین سانحه ی رانندگی است. شاید با توجه به جهان بینی و نوع نگاه فیلم ساز، مقداری از ریزه کاری های داستانی متفاوت باشند اما تنهایی، بحران های وجودی انسان مدرن و خشونت، جزو مشخصه های اصلی کمدی سیاه محسوب می شوند. در ادامه این مقاله از
عموما سینمای اسپانیا یا فیلم هایی که توسط کارگردانان آمریکای جنوبی ساخته می شوند، از نوعی خشونت منحصربه فرد و عجیب برخوردارند. با توجه به همین موضوع، می توانیم علت علاقه ی این دسته از فیلم سازان را به آثار کمدی سیاه درک کنیم. قصه های وحشی جزو آن کمدی سیاه هایی است که به صورت اپیزودیک روایت می شوند و با پرداختن به داستان های مختلف، در پی بیان مفاهیمی مشخص هستند.
حتما بخوانید >>
این فیلم خوش ساخت و جذاب در بستر شش اپیزود مستقل، قصه ی آدم هایی را روایت می کند که با گرفتار شدن در دام اشتباهات کوچک و تصمیمات لحظه ای، فجایعی بزرگ را به بار می آورند. تمام ویژگی های یک کمدی سیاه سرحال و جدی در فیلم قصه های وحشی وجود دارد. قتل های ناگهانی، عشق های نافرجام، مرگ، لحظات خنده دار و هولناک که همگی شان با توجه به فضاسازی شهر بوینس آیرس و کارگردانی حرفه ای دامیان زیفرون، به بهترین شکل ممکن تصویرسازی شده اند تا سیاهی های ژانر کمدی را، این بار با جهان بینی ساکنین آمریکای لاتین لمس کنید.
حتما بخوانید >>
فیلم <<دکتر استرنج لاو یا: چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم>> یکی از عجیب ترین ساخته های کوبریک در طول کارنامه ی فیلم سازی اش به حساب می آید. شاید در آن زمان هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که موضوع جدی و مهمی مثل جنگ سرد و مسئله ی استفاده از سلاح های هسته ای هم می تواند به هجو کشیده شود. اما کوبریک با ساخت فیلم درخشان دکتر استرنج لاو، از قاب چشمان تیزبین و شکاک اش به جنگ نگاه کرد و یکی از عجیب ترین کمدی سیاه های تاریخ سینما را به وجود آورد.
استنلی کوبریک در فیلم دکتر استرنج لاو، وارد اتاق های تصمیم گیری و ت گذاری جنگ می شود و با طنز نیش دارش، جنگ های سرد آمریکا را به زیر تیغ انتقاد می کشاند. داستان فیلم به اقدام خودسرانه و فاجعه بار جک ریپر می پردازد. ژنرال روان پریش ارتش که به ریاست یکی از پایگاه های هوایی آمریکا اشتغال دارد اما در اثر اتفاقی عجیب، باعث انجام حملات هسته ای به شوروی می شود. رئیس جمهور ایالات متحده و تعداد زیادی از ت مداران، تصمیم می گیرند تا با ایجاد گردهمایی و اجلاسی فوری در اتاق فرماندهی جنگ، از وقوع این فاجعه جلوگیری کنند. کوبریک با استفاده از قدرت متن و تبحر پیتر سلرز، جوری دیالوگ ها را با اتمسفر هولناک و سیاه و سفید فیلم ترکیب می کند که نمی دانید به بمباران شوروی فکر کنید یا به شوخی های تاریک و رگه های کمدی سیاه فیلم نامه لبخند بزنید.
حتما بخوانید >>
اعتیاد به مواد مخدر و پرداختن به زندگی گروهی از جوانان افسرده، جزو محبوب ترین موضوعات برای ساخت فیلم های کمدی سیاه است. داستان فیلم رگ یابی بر اساس رمانی به همین نام از اروین ولش نوشته شده و به زندگی فلاکت بار و تاریک مارک رنتون می پردازد. جوانی اسکاتلندی و به انتها رسیده که با اعتیاد، مصرف هروئین و گروهی از دوستان صمیمی اش دست و پنجه نرم می کند. در این کمدی سیاه تلخ و خشن، همه چیز وجود دارد؛ از لذت های پوچ عیاشی تا رسیدن به سراشیبی زندگی و سقوط آزاد. شاید از این منظر بتوان فیلم های تأثیرگذاری مثل <<مرثیه ای برای یک رویا>> و <<به خلاء وارد شو>> را تا حدودی نزدیک به حال و هوای این فیلم دانست.
دنی بویل با استفاده از کمدی سیاه خاص و به شدت نیش دار بریتانیایی، به نقاط تاریک وجودی انسان می پردازد و در ابعاد وسیع تر، رگه هایی از نابه سامانی های اجتماعی و تابوها را دست مایه ی نقد قرار می دهد. فیلم رگ یابی بدون شک یکی از تاثیرگذارترین و عجیب ترین کمدی سیاه های دهه ی ۱۹۹۰ میلادی است؛ اثری تند و تیز درباره ی زندگی کسالت بار نسل جوان و پوچی های جوامع مدرن.
حتما بخوانید >>
برادران کوئن استاد کمدی سیاه اند. فیلم های این دو برادر کهنه کار و صاحب سبک، ممکن است مانند ساخته های مارتین مک دونا و کوئنتین تارانتینو آن چنان خشونت بار نباشد اما آن ها با نوع نگاه منحصربه فردشان به جهان و درونیات انسان، نوعی از کمدی سیاه را خلق می کنند که به سختی می توان مشابه اش را پیدا کرد. فیلم لبوفسکی بزرگ یکی از همین آثار است که در زمان خود چندان تحویل گرفته نشد اما با مرور زمان، به تالار عناوین کالت تاریخ سینما راه پیدا کرد.
این فیلم جذاب داستان عجیب و چند روزه از زندگی یک مرد بیکار را روایت می کند که در پی اتفاقی عجیب، ناگهان با سرمایه داری میلیونر که هم نام خودش است اشتباه گرفته می شود. شاید ایده ی اصلی پیرنگ لبوفسکی بزرگ تکراری به نظر برسد اما برادران کوئن با خلق شخصیت های به یادماندنی و موقعیت های خنده دار که در بستر موضوعات جدی اتفاق می افتند، یک کمدی سیاه سرحال و سرگرم کننده را به وجود آورده اند که تا این لحظه زنده و دیدنی ست و روزبه روز به طرفدارانش اضافه می شود.
حتما بخوانید >>
فیلم تحسین شده ی بردمن در ۸۷امین مراسم اسکار توانست جایزه ی بهترین فیلم را ازآن خود کند و ایناریتو را بیش از پیش، در کانون توجهات قرار دهد. این کمدی سیاه خوش ساخت روایت گر زندگی ریگان تامسون است. ابرقهرمان سابق فیلم های هالیوودی که حدود ۲۰ سال قبل با ایفای نقش مرد پرنده ای به شهرت فوق العاده ای رسیده بود اما در حال حاضر، زندگی کسالت بار و ناامیدکننده اش را سپری می کند.
ریگان تصمیم می گیرد تا در برادوی روی صحنه برود و با اجرای نمایش نامه ای اقتباسی از معروف ترین داستان کوتاه ریموند کارور که <<وقتی از عشق حرف می زنیم از چه حرف می زنیم>> نام دارد، جواب تمام انتقادها را بدهد و شهرت از دست رفته اش را بازگرداند. بردمن مانند یک معجون بی نظیر از تمام المان های کمدی سیاه است. از تنهایی های همیشگی ریگان و ارتباط سرد با دخترش تا گیر افتادن در دام تاریک درونیات و خیالات گذشته اش با مرد پرنده ای، همگی جزو ویژگی هایی هستند که گاهی بیش از حد تراژیک می شوند و برخی اوقات، باید به طنز سیاه شان نیشخند زد.
حتما بخوانید >>
یورگوس لانتیموس یونانی یکی از نوابغ حال حاضر سینماست. او با ساخت آثاری مانند <<دندان نیش>>، <<کشتن گوزن مقدس>> و <<سوگلی>> توانایی هایش را به جهانیان ثابت کرده است. اما در سال ۲۰۱۵ بود که با فیلم خرچنگ، نام لانتیموس بیش از پیش بر سر زبان ها افتاد. این کمدی سیاه علمی تخیلی، قصه ی جهانی دیستوپیایی را روایت می کند که در آن مجرد بودن جرم محسوب می شود. در این دنیای کابوس وار، افراد مجرد تنها ۴۵ روز فرصت دارند تا شریک زندگی شان را انتخاب کنند در غیر این صورت به حیوانی که دوست دارند تبدیل خواهند شد و باید باقی عمرشان را در جنگل بگذرانند
مجردها می توانند با شکار افرادی که از هتل فرار کرده اند، مدت اقامت شان را افزایش دهند و کمی دیرتر از کالبد انسانی خود خارج شوند. فیلم خرچنگ بیانیه ای تند و تیز و نمادین بر علیه روابط انسان ها با یک دیگر، تنهایی هایشان و وضعیت خنده دار تجرد و تأهل در جوامع مدرن بشری ست. لانتیموس با استفاده از تیم بازیگری فوق العاده و ایده ی داستانی بکرش، پا را از دغدغه های انسان ها فراتر گذاشته و به گونه ای هجوآمیز مسائل ی، اجتماعی و فرهنگی را به تصویر می کشد. راستی اگر مهلت ۴۵ روزه شما تمام شود، حیوان انتخابی تان چه خواهد بود؟
حتما بخوانید >>
یک کمدی سیاه جذاب و تکان دهنده راجع به اختلاف طبقاتی و سرمایه داری که بسیاری از جوایز مهم سینمایی را درو کرد و در ۹۲امین مراسم اسکار، به عنوان بهترین فیلم شناخته شد. بونگ جون هو را بیشتر به خاطر پارودی های جذاب اش می شناسند اما این فیلم ساز صاحب سبک کره ای، با کمدی سیاه بیگانه نیست. در بسیاری از ساخته هایش می توان رگه هایی از شوخی های تاریک و تلخ را مشاهده کرد اما انگل، به طور ویژه ای از این ساب ژانر مهم بهره می برد.
داستان فیلم به شکلی عادی آغاز می شود؛ خانواده ی کیم در زیرزمین یکی از محله های فقیرنشین زندگی می کنند و با مشاغل موقت و کم درآمد مانند درست کردن جعبه های پیتزا، امورات شان را می گذرانند. در پی اتفاقی ناگهانی، رفته رفته تمام اعضای این خانواده به بهانه های مختلف و با پوشش های شغلی گوناگون، مانند انگل وارد زندگی اعیانی خانواده ای دیگر به نام پارک می شوند. فیلم تحسین شده ی بونگ جون هو با موقعیت های هولناک و کمدی سیاه شرقی عجیب اش، به طرز بی رحمانه ای از مباحث اختلاف طبقاتی و سرمایه داری حاکم بر جوامع مدرن انتقاد می کند. تقابلی به ظاهر خنده دار میان انگل های زیرزمینی و برج نشینان مقیم ابرها که به شکلی وحشتناک و جدی ادامه دار می شود و در نهایت، با تاریک ترین حالت ممکن به پایان می رسد.
حتما بخوانید >>
مگر می شود صحبت از فیلم های کمدی سیاه باشد و تنها به یک اثر از برادران کوئن اکتفا کرد؟ این دو برادر در سال ۱۹۹۶ با ساخت فیلم جریان ساز فارگو، نوع نگاه جدیدی را به کمدی سیاه های جنایی اضافه کردند. جری لاندگارد به دلیل مشکلات مالی، همسرش را توسط دو خلافکار خطرناک گروگان می گیرد تا در ازای آزاد کردن او از پدرزن اش اخاذی کند.
این ماجراهای تکان دهنده با مشتی خون و گلوله همراه می شوند و به همین دلیل، مارج گاندرسون که به عنوان افسر پلیس محلی مشغول به کار است، ردپای این قتل ها و اتفاقات مرموز را دنبال می کند تا به سرنخ های جدیدی برسد. کافی ست تقابل گروگان گیرها، جری لاندگارد و مارج گاندرسون را با یک دیگر ببینید تا به سیاهی کمدی های برادران کوئن ایمان بیاورید. یک داستان جنایی داخل اتمسفری سرد و برفی که در سراسرش، شوخی با موضوعات جدی و طنز تلخ جریان دارد و با گذشت این همه سال، همچنان دیدنی و جذاب است.
حتما بخوانید >>
و اما از هرچه بگذریم، سخن تارانتینو خوش تر است. مهم ترین فیلم این کارگردان خلاق، هنوز هم به عنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار تاریخ سینما شناخته می شود. تارانتینو با پالپ فیکشن یا داستان عامه پسند، مرزهای هجو و کمدی سیاه را جابه جا کرد. دریایی از کنایه های تند و تیز ی-اجتماعی، روایت های غیرخطی و ارجاعات مختلف به فرهنگ عامه و تاریخ سینما که با نوع نگاهی تازه به مبحث خشونت ترکیب شدند و یکی از موفق ترین نمونه های کمدی سیاه را به وجود آوردند.
داستان فیلم پالپ فیکشن در سه خط روایی به ظاهر جداگانه اما مرتبط با یک دیگر روایت می شود. رفت و برگشت های زمانی، شخصیت های ماندگار، دیالوگ های تکرارنشدنی ساموئل ال. جکسون، قصه ی غیرقابل پیش بینی و موقعیت های تکان دهنده، همگی باعث می شوند تا هنگام تماشای این فیلم، به زمان و مکان تعلق نداشته باشید و وارد بازی های ذهنی تارانتینو شوید. اگر می خواهید بدانید کمدی سیاه تمام عیار چیست، پالپ فیکشن یکی از بهترین گزینه های موجود است.
حتما بخوانید >>
اگر برادران کوئن و تارانتینو را به عنوان اساتید کمدی سیاه در آمریکا به حساب بیاوریم، قطعاً مارتین مک دونا یکی از بهترین های قاره ی اروپا در این سبک خواهد بود. این نمایش نامه نویس و کارگردان بریتانیایی-ایرلندی، ید طولایی در کمدی سیاه دارد و با نگارش نمایش نامه های جذاب و موفقی مانند <<غرب غم زده>>، <<مراسم قطع دست در اسپوکن>> و <<مرد بالشی>> از محبوبیت خوبی نزد علاقه مندان به ادبیات برخوردار شده است.
مک دونا در عالم سینما هم علاقه ی شدیدی به کمدی سیاه و طنز نیش دار دارد. او در سال ۲۰۰۸ با فیلم در بروژ، دست به خلق یکی از خاص ترین آثار تاریخ این ساب ژانر زد. این فیلم داستان دو آدم کش را به اسم ری و کن روایت می کند که به دستور رئیسشان هری، وارد شهر بروژ در کشور بلژیک می شوند تا در طی روزهای آینده، سوژه ای جدید را به قتل برسانند. رفته رفته همه چیز تغییر می کند و مک دونا با توجه به قصه ای درخشان و کمدی سیاه مختص به خودش، شخصیت ها را بین دوراهی های اخلاقی قرار می دهد تا در میان پیچیده ترین مشخصه های انسانی و تلفیقی از احساس و اسلحه، ناگهان مخاطب را به طرز وحشتناکی غافلگیر کند. در بروژ یکی از بهترین کمدی سیاه های تاریخ سینما و بی نقص ترین اثر مک دوناست که در لحظه لحظه اش می تواند شما را بخنداند، به فکر فرو ببرد و بگریاند.
حتما بخوانید >>
در لیست 16
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
سینمای لاتین، در میان هیاهوی سینمای هالیوود و فراگیری جهانی اش، کمتر دیده می شود. اگرچه هالیوود شهرت جهانی اش را مدیون دستگاه ها و ابزارهای تبلیغاتی قدرتمندش است، همین بی عدالتی و عدم توازن، که به حوز ه های اجتماعی، ی و اقتصادی هم کشیده می شود، و تقابل فرهنگ امریکایی و لاتین دقیقاً همان چیزی است که در بسیاری از فیلم های لاتین به آن پرداخته می شود.
اما برخلاف تصور همگانی سینمای لاتین تنها به تصویر این بخش تأثربرانگیز تاریخ و فرهنگ خود محدود نمی شود؛ هم درام های عاشقانه ی این پدران قصه گویی، حتی در همین فضای محدودی که دارند، در میان عاشقان و مخاطبان سینما معروف و محبوب است، هم در انیمیشن و مستندسازی و ژانر کمدی و جنایی ثابت کرده اند که می توانند موفق ظاهر شوند.
از سویی، به لطف تغییرات فرهنگی و گسترش ابزارهای رسانه در سال های اخیر، با اینکه ت های دولت دونالد ترامپ تا حدی به عقب راندن و محدود کردن بخشی از جمعیت لاتین دنیا منجر شد، صداها و چهره های لاتین روزبه روز بیشتر و بیشتر به گوش و چشم مردم دنیا می رسد.
حالا به جز حضور و موفقیت برخی بازیگران و کارگردانان لاتین تبار در سینمای هالیوود، فرصت نمایش خلاقیت و حقیقت زندگی مردمان لاتین از سوی نابغه هایش یا نابغه های ملیت های دیگر در فستیوال های بین المللی بیشتر شده است؛ فرصت هایی که گاه به دریافت نامزدی یا جایزه ای مهم و معتبر جهانی نیز تبدیل می شود. در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا نگاهی به برخی مهم ترین فیلم های جدید و قدیمی لاتین و آثار شاخص کارگردانان و بازیگران لاتین می اندازیم.
خلاصه داستان: سال ۲۰۲۷ است و تمام ن دنیا نازا شده اند. جوان ترین ساکن زمین به تازگی در هجده سالگی درگذشته است و مردم دنیا کاملاً ناامیدند. بحران و آشفتگی پایه های تمدن بشری را متزل کرده است و بریتانیا، که خود صحنه ی آشوب و درگیری فرقه های متخاصم ملی گراست، آخرین پایگاه پابرجای دنیاست. سیل مهاجران پشت دروازه های محصور بریتانیا اجازه ی ورود به این کشور را ندارند و دنیای در شرف مرگ و نیستی، آخرین شانس بقایش را در وجود زنی سیاهپوست، به نام کی، می بیند. این میان مردی افسرده حالِ فرزند از دست داده به نام تئو (کلایو اوون) مأموریت دارد که از این زن محافظت کند.
<<فرزندان آدم>> فیلمی مهم، در ژانر علمی تخیلی، اقتباسی از یک رمان قوی است که باید دست کم یک بار آن را دید. آلفونسو کوارون، کارگردان مکزیکی اش، که تا پیش از این فیلم ساخت دو فیلم بلند لاتین و یک هری پاتر را در کارنامه ی خود دارد، با <<فرزندان آدم>> به شهرت جهانی رسید و بعد با <<جاذبه>> (Gravity) و <<روما>> (Roma) جا پای خود را در سینمای هالیوود و جهان محکم کرد. در <<فرزندان آدم>> هنر و قدرت کارگردانی کوارون و فیلمبرداری امانوئل لوبزکی مکزیکی،
همکار دیرینه اش، در به تصویر کشیدن جهان تاریک آخرامانی باورپذیر، که به لحاظ زمانی و محتوایی چندان با امروز ما فاصله ای ندارد، با سکانس پلان های درخشان و ضرباهنگ سریع اما منسجم، نفس مخاطب را می گیرد و او را به صندلی میخکوب می کند. البته در پایان از تزریق کمی امید هم غافل نمی ماند. <<فرزندان آدم>> در سه بخش بهترین فیلمبرداری، فیلمنامه ی اقتباسی و تدوین نامزد دریافت اسکار شد، اما نظر بریتانیایی ها را به خود جلب و جایزه ی بهترین فیلمبرداری بفتا را از آن خود کرد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: داستان واقعی زندگی سلنا کوینتانیلا پرز، خواننده ی اهل تگزاس، از روزهای آغازین کار او تا زمانی که به شهرت می رسد، اجراها، زندگی شخصی و بعد مرگش.
نمی شود از فرهنگ لاتین حرف زد و اشاره ای به ملکه ی لاتین های تگزاس امریکا، سلنا کوینتانیلا پرز، نکرد. درامی که بر اساس زندگی نامه ی این خواننده ی محبوب لاتین ساخته شد، یکی از کلاسیک های پرطرفدار خانواده های لاتین است. <<سلنا>> با بازی جنیفر لوپز، از دیگر چهره های شاخص لاتین که توانست در هنر و موسیقی جریان اصلی امریکا بدرخشد، زندگی حرفه ای باشکوه اما کوتاه سلنا کوینتانیلا را به تصویر می کشد و نگاه صمیمی تری به زندگی شخصی او، قلب مهربانش و شور و عشقی که به ریشه هایش داشت، می اندازد.
اهمیت سلنا در فرهنگ لاتین به جز حرفه ی موفقی که در جریان اصلی امریکا برای خودش رقم زد، به این دلیل است که باعث شد هنرمندان لاتین قدم به عرصه ی موسیقی جهانی بگذارند. پایان تلخ رؤیای امریکایی این هنرمند پیشرو لاتین تأثیرگذاری قصه ی زندگی اش را دوچندان می کند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: پسرک دوازده ساله ای به نام میگل (آنتونی گونزالس) که به موسیقی علاقه مند است، آرزو دارد مثل هنرمند الگویش، ارنستو دِلا کروز، به نوازنده ای حرفه ای تبدیل شود. اما ممنوعیت نسل به نسل موسیقی در خانواده، مانع بزرگی بر سر راه اوست. اتفاقی که در فستیوال موسیقی <<روز مردگان>> برای او می افتد، او را وارد سرزمین مردگان می کند و مسیری که باید طی کند تا به آرزویش برسد.
کوکو را همه باید ببینند؛ نه فقط به خاطر پیام ی ای که به امریکا و جهان مخابره می کند، این فیلم قابلیتی دارد که می تواند در دل همه نفوذ کند. البته نمی توان زمان ساخت و اکران فیلم را نادیده گرفت؛ زمانی که رئیس جمهور سابق ایالات متحده مذبوحانه تلاش می کرد بین ایالات متحده و مکزیک دیوار بکشد، کمپانی دیزنی و پیکسار با ساخت این فیلم بر ایجاد پل بین برای اتحاد فرهنگ ها و از بین بردن حفره ی فرهنگی تحمیل شده به مکزیک و امریکا تأکید کردند؛ تأکیدی که از چشم اعضای آکادمی اسکار دور نماند و جایزه ی بهترین انمیشن را برایش به ارمغان آورد.
این نامه ی عاشقانه به مکزیک و سنت هایش با انیمشن نفسگیر، رنگ های زنده و موسیقی امیدبخش اش به اهمیت خانواده، عشق و خاطره می پردازد. در کنار این مفاهیم، از واقعیت و خطرات تبدیل شدن به یک هنرمند، از خودگذشتگی هایی که می طلبد و آدم های از جنس و رنگ های مختلفی که در این مسیر بر سر راه قرار می گیرند، و حرفه ای که تو را از فراز و نشیب های احساسی بالا و پایین می برد، می گوید.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: دو پسربچه به نام های مانولو (دیه گو لونا) و خواکین (چنینگ تیتوم) در مکزیک که یکی آرزو دارد گاوباز و نوازنده ی گیتار شود و دیگری آرزوی قهرمان شدن و دفاع از شهرش را در سر دارد، عاشق دختری به نام ماریا (زویی سالدانا) هستند. الهه ی حاکم بر سرزمین خاطره ها (سرزمین مردگانی که بازماندگان شان روی زمین هنوز به یادشان هستند)، لامورتا و همسرش زیبالبا، که حاکم سرزمین فراموشی (سرزمین مردگانی که دیگر کسی از زندگان به یادشان نیست)، بر سر پایان این ماجرا با هم شرطی می بندند که ببینند در نهایت کدام یک از پسرها به ماریا خواهد رسید.
<<کتاب زندگی>> هم یکی از فیلم های لاتین است که به خاطر عشقش به هنر، سنت، دانش و فرهنگ مکزیکی غنی است. در ظاهر به نظر می رسد که صرفاً قصه ای عاشقانه است، اما در واقع پا را از این فراتر می گذارد و موضوعی غم انگیز را با نگاهی زیبا و ترکیبی از طنز و موسیقی به نمایش می کشد. پیام زیبای این انیمیشن جادویی می خواهد به مخاطب بگوید که به رفتگان از این دنیا نه فقط با یادآوری خاطرات شان، که با بررسی خطاها یا افسوس هایشان و درس گرفتن از آنها، عشق بورزیم. این فیلم می خواهد به ما یادآوری کند که زندگی را در آغوش بکشیم، همه ی آدم های اطراف مان را دوست داشته باشیم و فرهنگ مان را، که از ما موجودات منحصربه فردی می سازد، ارج بنهیم.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: ریتا مورنو هفتاد سال با اجراها و نقش آفرینی هایش منبع الهام و مایه ی سرگرمی بسیاری از عاشقان و مخاطبان سینما بوده است. این مستند روایتی است از کودکی تا روزهای ستاره بودن او.
مستند ریتا مورنو، بازیگر، خواننده و رقصنده ی اهل پورتوریکو، که در آثار مهمی همچون <<داستان وست ساید>> (Westside Story) و <<آواز در باران>> (Singing In the Rain) حضور داشته است، در افتتاحیه ی ساندنس ۲۰۲۱ به نمایش درآمد. این مستند فوق العاده و بی نظیر، زندگی حرفه ای ستاره ی لاتین سینمای هالیوود را در عصر طلایی اش، تعصباتی که به عنوان یک خارجی با آن روبه رو بود، تلاش ها و موفقیت هایش را به تصویر می کشد. این فیلم همچنین تصویر عمیقی از صنعت سرگرمی را از نگاه یک پورتوریکن، که به ریشه های خود می بالید و مجبور بود برای رسیدن به آرزویش موانع زیادی را پشت سر بگذارد، نشان می دهد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: یک وکیل بازنشسته ی دادگستری فدرال آرژانتین (ریکاردو دارین) رمانی را بر اساس یک پرونده ی مختومه ی حل نشده ی قدیمی اش می نویسد و سعی می کند به کمک دوست و همکار قدیمی اش (سولداد بیژامیل) راز حل نشده ی این پرونده را حل کند. پرونده مربوط به زن جوان تازه عروسی بوده است که بر اثر جنسی در منزل خود کشته می شود. سیر احساسی این وکیل در خاطرات گذشته او را به نتیجه ی شوکه کننده ای می رساند.
این درام اسپانیایی آرژانتینی برنده ی جایزه ی گویا و بهترین فیلم خارجی اسکار، که اقتباسی است از رمانی به نام <<پرسش چشمان شان>> (La pregunta de sus ojos) نوشته ی ادواردو ساچری، ازجمله بهترین فیلم های ژانر جنایی مهیج است. روایت غیرخطی این فیلم که پرده از یک پرونده ی قتل و برمی دارد، در کنار عواقب خطاها و فرصت های از دست رفته ی شخصیت های فیلم، اثرگذاری اش را بیشتر می کند. یک نکته از بی شمار ویژگی های خوب این فیلم این است که از نمایش بهترین و بدترین بخش های فرهنگ آرژانتینی خجالت نمی کشد.
از سویی، خط جنایی قصه را با داستانی عاشقانه، هنرمندانه ترکیب می کند. یک صحنه ی تک برداشتی تعقیب وگریز هم دارد که به قدری آدرنالین را بالا می برد که تماشاگر فکر می کند خودش در صحنه حضور دارد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: بئاتریس (سلما هایک) ماساژور و درمانگر ساکن لس آنجلس است که به دعوت یکی از مراجعه کنندگانش، کتی، به عمارت کنار ساحل می رود. در راه ماشینش خراب می شود و کتی از او دعوت می کند که با او در یک شام کاری همراه شود. سر و کله ی مهمان ها پیدا می شود و بئاتریس به ناگاه خودش را در جنگی کلامی با شخصی بانفوذ در حوزه ی املاک، که پول برایش از آدم ها مهم تر است، می بیند.
میگل آرتتا، کارگردان اهل پورتوریکو، فیلمی درباره ی چند مهاجر مکزیکی در تلاش برای ساختن حرفه را در کنار درمانگری، که خودش را شاخ تو شاخ با فردی می بیند که مجموعه ای است از تمام چیزهایی که او از آن متنفر است، هنرمندانه کارگردانی می کند. نتیجه یکی از پرتنش ترین بحث های بر سر میز شام در عالم سینماست. شخصیت سلما هایک در این بحث اشارات ظریفی به رویکرد جامعه ی امریکایی در قبال نژاد، طبقه و سنت می کند. این تفسیر تند و تیز و به لحاظ زمانی به موقع اجتماعی قرار است مخاطب را اذیت و وادار کند که با خود بیندیشند اگر در موقعیت بئاتریس، یعنی مواجهه با ساکنینِ امریکایی که ترامپ ساخته است، قرار بگیرند، چگونه عمل می کنند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: سه روز از زندگی مردمانی در محله ی لاتین (با اکثریت دومینیکن) واشینگتن هایتس در منهتن نیویورک که دربار ه ی صاحب یک خواربارفروشی است که بعد از ارثیه ی قابل توجهی که به او می رسد، قصد دارد مغازه اش را تعطیل کند و روزهای بازنشستگی را در جمهوری دومینیکن بگذراند. اما تردید دارد.
درام موزیکال امریکایی که کارگردانی امریکایی تایوانی بر اساس نمایشی با همین نام نوشته ی لین-منوئل میرندا ساخته است، داستان مردمانی را روایت می کند که هریک برای زندگی بهتر به دنبال آرزوهای خود هستند. برخلاف انتقادهای فراوانی که به فیلم شده است، <<در هایتس>> سنت لاتین تبارها را به گونه ای ترسیم می کند که پیش از آن هرگز شاهدش نبوده ایم.
ما بیشتر در فیلم های مربوط به لاتین ها یا با حضور لاتین ها با شخصیت های آسیب دیده یا دست چندم مواجهیم که به گونه ای از سنت های خود در تقابل با فرهنگ امریکایی آسیب می بینند و نادیده گرفته می شوند، اما در این فیلم، شاهد جوانانی هستیم که به ریشه هایشان افتخار می کنند و نسبت به سنت و فرهنگ خود احساس خوبی دارند. این فیلم لاتین به هیچ وجه کلیشه نیست و تنها جشنی از فرهنگ های متنوع لاتین است.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: زنی به نام کارینو (ناتالی مورالس)، که مشکل اعتماد کردن به دیگران را دارد اما در جست وجوی عشق است، و مردی به نام آدام (مارک دوپلاس)، که خجالتی اما دوست داشتنی است ولی یک تراژدی در زندگی اش دارد که به دنبال گریز از آن است، از طریق تماس آنلاین با هم آشنا می شوند. کارینو معلم زبان اسپانیایی آدام شود و به تدریج دوستی ای بین شان شکل می گیرد.
درامی درباره ی همه گیری بی آنکه در آن به همه گیری اشاره شود، به کارگردانی ناتالی مورالس امریکایی کوبایی که اولین نمایش جهانی اش را در جشنواره ی برلین ۲۰۲۱ تجربه کرد. مورالس و مارک دوپلاس هم بازیگران این فیلم هستند و هم خالقان دو شخصیت اصلی فیلم. این دو، شخصیت ها را به طور جداگانه خلق کردند و بعد در مقابل هم قرار دادند تا ببیند چطور با هم برخورد می کنند. دوپلاس، که پیش از این سراغ ساخت فیلم هایی رفته بود که آشکارا نشان از روزگار شیوع جهانی کرونا دارند، می گوید در <<کلاس های زبان>> هیچ کس از واژه ی هراس انگیز <<پاندمی>> استفاده نمی کند ولی فاصله میان شخصیت های فیلم گویای همه چیز است.
این فیلم نه تنها در دوران فاصله های اجتماعی همچون پرتوی از نور خورشید است، بلکه جنسی از دوستی را تصویر می کند که این روزها در رسانه زیاد نمی بینیم. این فیلم با نمایش تصویری ملموس از مهر و فقدان، نشان می دهد که چطور آدم ها در زمانی که به یک دیگری نیاز دارند، قدم به زندگی های هم می گذارند. شیمی بین شخصیت مرد و زن، در کنار کلاس آموزش زبان اسپانیایی، که خود مایه ی دلخوشی و دلگرمی است، اینکه چطور یادگیری موضوعات جدید می تواند منجر به دوستی ها و روابط تازه شود، همه و همه دست به دست هم می دهد که <<کلاس های زبان>> فیلمی خوشایند برای تماشا، به طور ویژه در این روزها، باشد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: پسربچه ای نه ساله در آپارتمانی فرسوده در کاراکاس بیوه و برادر کوچکش زندگی می کند. او موهای بدی (Pelo Malo، اصطلاحی در زبان لاتین برای موهای فر مدل افریقایی) دارد که از آن ناراضی است و به طرق مختلف سعی می کند آن را صاف کند. مادرش از این موضوع ناراحت است، چرا که توجه بیش از اندازه ی پسر به ظاهرش را کاری دخترانه می داند.
اگرچه مردمان لاتین سنت های زیبایی دارند، مسائلی در فرهنگ شان وجود دارد که چندان خوشایند و زیبا نیست؛ زن گریزی، جنسیت زدگی و نژادپرستی ازجمله این مسائل است که ماریانا روندونِ کارگردان در این فیلم محصول ونزوئلا روی آنها دست گذاشته است. پسرکی که همراه با دوستِ دخترش برنامه های دختر شایسته را تماشا می کند و از موهایش ناراضی است و دائم در تلاش است به طریقی آن را تغییر شکل دهد تا شبیه پسرهای دیگر و همین طور خواننده ی محبوبش شود، مشکلات زیادی را در خانواده به وجود می آورد. فیلمساز از همین موضوع به ظاهر ساده استفاده می کند تا از زن گریزی، هراس از دگرباشی و تابوهای موجود در فرهنگ لاتین (و بسیاری فرهنگ های دیگر) انتقاد کند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: خواهران میرابال بعد از آنکه اعضای خانواده شان به دست نیروهای رژیم دیکتاتوری ترخیو در دومینیکن کشته می شوند، تبدیل به مبارز می شوند و در این راه جان خود را از دست می دهند.
خواهران میرابال، به خاطر مخالفت و مبارزه ی سرسختانه با رژیم دیکتاتوری رافائل ترخیو در جمهوری دومینیکن تبدیل به نماد انقلاب شده اند. صدای مخالفت و فعالیت های آنها بر ضد ترخیو، که در نهایت منجر به مرگ سه نفرشان شد، گذشته ی تاریخی این ملت را به کل تغییر داد. نام این خواهران شهیدِ در راه وطن در میان کسانی که در راه دفاع از کشور در مقابل ظلم و تعدی جان خود را از دست داده اند، برجسته است. و این فیلم سعی می کند یاد آنها را زنده نگه دارد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: سه قصه ی متفاوت که با یک تصادف رانندگی در مکزیکو سیتی به هم ربط پیدا می کنند. هر یک از این سه داستان به طور مستقل ظلم انسان ها نسبت به یکدیگر و وجه تاریک و تباه زندگی را به تصویر می کشد.
درست مثل آلفونسو کوارون، ایناریتو فیلمسازی است که همیشه بدون ظاهرسازی یا رمانتیک جلوه دادن فاجعه و بدبختی به جوانب خاصی از زندگی در مکزیک اشاره می کند. این فیلم، به جز ایده ی سنگین و خشونت آشکارش، نمونه ی ایده آلی از روایت موازی و همزمان چند قصه از طریق یک اتفاق است و همین طور بیان توصیفی کمیابی از نابرابری طبقاتی. <<عشق سگی>>، که به طرز خانما ن سوزی آزاردهنده است، در ذهن مخاطب باقی می ماند و به همین خاطر، یکی از بهترین فیلم های ایناریتو است.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: آندره، سفرنامه نویس ساکن برلین، که به نظر می رسد زندگیِ در سطح جهانی خوبی دارد، بعد از سال ها به دلیلی دوباره به سانتیاگو برمی گردد و آنجا با حادثه ای تراژیک مواجه می شود.
ترک خانه و خانواده برای پیگیری اهداف و آرزوها بخش جداناپذیر زندگی است؛ اما وقتی بعد از مدت ها دور بودن از خانه دوباره به خانه برمی گردی، چه اتفاقی می افتد؟ این فیلم محصول شیلی برنده ی جایزه ی گویا سعی می کند پاسخ این پرسش را بدهد. <<زندگی ماهی ها>> داستان بازگشت به خانه بعد از مدت ها و مواجهه با تعلقات را به شکل ساده ای روایت می کند؛ همان درام های عاشقانه ی آشنای لاتین که عشق به خانه و خانواده را به زیباترین شکل به تصویر می کشد و احساسات مخاطب را درگیر می کند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: کارلوس (کارلوس ریوار مارچاند) بعد از پنج سال حضور در هالیوود به خانه، پورتوریکو، برمی گردد تا اولین فیلم بلندش را بسازد.
رؤیای ساختن فیلم شخصی به سراغ (اگر نگوییم همه) بیشتر عاشقان سینما می آید. با این حال، این رؤیا برای همه به واقعیت تبدیل نمی شود. بسیاری از این خیالپردازان یا در مرحله ی خیال باقی می مانند یا گول همین خیالپردازی ها را می خورند و فراموش می کنند که ساختن یک فیلم چقدر می تواند سخت باشد. <<من یک کارگردان هستم>> مستندنمایی (Mockumentary) است که چالش هایی را که فیلمساز در فرایند فیلمساز شدن با آن مواجه است، به شکلی طنزآلود به نمایش می کشد.
فیلمسازانی که در اول راه خود هستند، به خصوص غیرامریکایی ها و اینجا به طور ویژه امریکایی لاتین ها و اهالی کارائیب، با این فیلم و این پرسش ابدی که <<آیا فیلمم را باید به زبان انگلیسی یا به زبان مادری بسازم؟>> همذات پنداری می کنند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: تیتای زیبارو (لومی کاوازوس)، جوان ترین دختر خانواده، اجازه ی ازدواج با عشق واقعی اش، پدرو (مارکو لئوناردی) را ندارد. از آنجا که به حکم سنت، تیتا مسئول نگهداری از مادرش است، پدرو، در حالی که همچنان عاشق تیتاست، بزرگ تر او (یارلی آریزمندی) ازدواج می کند. این موقعیت منجر به تنش زیادی در خانواده می شود و احساسات قوی تیتا به شکل خیال گونه ای در آشپزی نمود پیدا می کند.
این درام عاشقانه بر اساس رمانی با همین نام نوشته ی لائورا اسکیبل در سبک رئالیسم جادویی، که مردمان لاتین در آن ماهرند، ساخته شده است. مثل بسیاری از فرهنگ های قدیمی این فیلم درباره ی عشق به غذا و ابراز عشق در قالب غذاست. << مثل آب برای شکلات>> قصه ی زنی عاشق را روایت می کند که با عشق غذا می پزد و با استفاده از رئالیسم جادویی نشان می دهد که چیزی چنین عادی و رومزه مثل آشپزی چطور می تواند تبدیل به تجربه ای رازآلود شود.
تماشای این ملودارم عاشقانه مثل یک رؤیاست. این فیلم در زمان اکران به پرفروش ترین فیلم خارجی در ایالات متحده (تا آن موقع) تبدیل شد. آلفونسو آرائو، کارگردان فیلم، را با درام عاشقانه ی دیگری به نام <<راه رفتن روی ابرها>> (A Walk in the Clouds) با بازی کیانو ریوز می شناسیم.
حتما بخوانید >>
در لیست 16
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
سینمای لاتین، در میان هیاهوی سینمای هالیوود و فراگیری جهانی اش، کمتر دیده می شود. اگرچه هالیوود شهرت جهانی اش را مدیون دستگاه ها و ابزارهای تبلیغاتی قدرتمندش است، همین بی عدالتی و عدم توازن، که به حوز ه های اجتماعی، ی و اقتصادی هم کشیده می شود، و تقابل فرهنگ امریکایی و لاتین دقیقاً همان چیزی است که در بسیاری از فیلم های لاتین به آن پرداخته می شود.
اما برخلاف تصور همگانی سینمای لاتین تنها به تصویر این بخش تأثربرانگیز تاریخ و فرهنگ خود محدود نمی شود؛ هم درام های عاشقانه ی این پدران قصه گویی، حتی در همین فضای محدودی که دارند، در میان عاشقان و مخاطبان سینما معروف و محبوب است، هم در انیمیشن و مستندسازی و ژانر کمدی و جنایی ثابت کرده اند که می توانند موفق ظاهر شوند.
از سویی، به لطف تغییرات فرهنگی و گسترش ابزارهای رسانه در سال های اخیر، با اینکه ت های دولت دونالد ترامپ تا حدی به عقب راندن و محدود کردن بخشی از جمعیت لاتین دنیا منجر شد، صداها و چهره های لاتین روزبه روز بیشتر و بیشتر به گوش و چشم مردم دنیا می رسد.
حالا به جز حضور و موفقیت برخی بازیگران و کارگردانان لاتین تبار در سینمای هالیوود، فرصت نمایش خلاقیت و حقیقت زندگی مردمان لاتین از سوی نابغه هایش یا نابغه های ملیت های دیگر در فستیوال های بین المللی بیشتر شده است؛ فرصت هایی که گاه به دریافت نامزدی یا جایزه ای مهم و معتبر جهانی نیز تبدیل می شود. در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا نگاهی به برخی مهم ترین فیلم های جدید و قدیمی لاتین و آثار شاخص کارگردانان و بازیگران لاتین می اندازیم.
خلاصه داستان: سال ۲۰۲۷ است و تمام ن دنیا نازا شده اند. جوان ترین ساکن زمین به تازگی در هجده سالگی درگذشته است و مردم دنیا کاملاً ناامیدند. بحران و آشفتگی پایه های تمدن بشری را متزل کرده است و بریتانیا، که خود صحنه ی آشوب و درگیری فرقه های متخاصم ملی گراست، آخرین پایگاه پابرجای دنیاست. سیل مهاجران پشت دروازه های محصور بریتانیا اجازه ی ورود به این کشور را ندارند و دنیای در شرف مرگ و نیستی، آخرین شانس بقایش را در وجود زنی سیاهپوست، به نام کی، می بیند. این میان مردی افسرده حالِ فرزند از دست داده به نام تئو (کلایو اوون) مأموریت دارد که از این زن محافظت کند.
<<فرزندان آدم>> فیلمی مهم، در ژانر علمی تخیلی، اقتباسی از یک رمان قوی است که باید دست کم یک بار آن را دید. آلفونسو کوارون، کارگردان مکزیکی اش، که تا پیش از این فیلم ساخت دو فیلم بلند لاتین و یک هری پاتر را در کارنامه ی خود دارد، با <<فرزندان آدم>> به شهرت جهانی رسید و بعد با <<جاذبه>> (Gravity) و <<روما>> (Roma) جا پای خود را در سینمای هالیوود و جهان محکم کرد. در <<فرزندان آدم>> هنر و قدرت کارگردانی کوارون و فیلمبرداری امانوئل لوبزکی مکزیکی،
همکار دیرینه اش، در به تصویر کشیدن جهان تاریک آخرامانی باورپذیر، که به لحاظ زمانی و محتوایی چندان با امروز ما فاصله ای ندارد، با سکانس پلان های درخشان و ضرباهنگ سریع اما منسجم، نفس مخاطب را می گیرد و او را به صندلی میخکوب می کند. البته در پایان از تزریق کمی امید هم غافل نمی ماند. <<فرزندان آدم>> در سه بخش بهترین فیلمبرداری، فیلمنامه ی اقتباسی و تدوین نامزد دریافت اسکار شد، اما نظر بریتانیایی ها را به خود جلب و جایزه ی بهترین فیلمبرداری بفتا را از آن خود کرد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: داستان واقعی زندگی سلنا کوینتانیلا پرز، خواننده ی اهل تگزاس، از روزهای آغازین کار او تا زمانی که به شهرت می رسد، اجراها، زندگی شخصی و بعد مرگش.
نمی شود از فرهنگ لاتین حرف زد و اشاره ای به ملکه ی لاتین های تگزاس امریکا، سلنا کوینتانیلا پرز، نکرد. درامی که بر اساس زندگی نامه ی این خواننده ی محبوب لاتین ساخته شد، یکی از کلاسیک های پرطرفدار خانواده های لاتین است. <<سلنا>> با بازی جنیفر لوپز، از دیگر چهره های شاخص لاتین که توانست در هنر و موسیقی جریان اصلی امریکا بدرخشد، زندگی حرفه ای باشکوه اما کوتاه سلنا کوینتانیلا را به تصویر می کشد و نگاه صمیمی تری به زندگی شخصی او، قلب مهربانش و شور و عشقی که به ریشه هایش داشت، می اندازد.
اهمیت سلنا در فرهنگ لاتین به جز حرفه ی موفقی که در جریان اصلی امریکا برای خودش رقم زد، به این دلیل است که باعث شد هنرمندان لاتین قدم به عرصه ی موسیقی جهانی بگذارند. پایان تلخ رؤیای امریکایی این هنرمند پیشرو لاتین تأثیرگذاری قصه ی زندگی اش را دوچندان می کند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: پسرک دوازده ساله ای به نام میگل (آنتونی گونزالس) که به موسیقی علاقه مند است، آرزو دارد مثل هنرمند الگویش، ارنستو دِلا کروز، به نوازنده ای حرفه ای تبدیل شود. اما ممنوعیت نسل به نسل موسیقی در خانواده، مانع بزرگی بر سر راه اوست. اتفاقی که در فستیوال موسیقی <<روز مردگان>> برای او می افتد، او را وارد سرزمین مردگان می کند و مسیری که باید طی کند تا به آرزویش برسد.
کوکو را همه باید ببینند؛ نه فقط به خاطر پیام ی ای که به امریکا و جهان مخابره می کند، این فیلم قابلیتی دارد که می تواند در دل همه نفوذ کند. البته نمی توان زمان ساخت و اکران فیلم را نادیده گرفت؛ زمانی که رئیس جمهور سابق ایالات متحده مذبوحانه تلاش می کرد بین ایالات متحده و مکزیک دیوار بکشد، کمپانی دیزنی و پیکسار با ساخت این فیلم بر ایجاد پل بین برای اتحاد فرهنگ ها و از بین بردن حفره ی فرهنگی تحمیل شده به مکزیک و امریکا تأکید کردند؛ تأکیدی که از چشم اعضای آکادمی اسکار دور نماند و جایزه ی بهترین انمیشن را برایش به ارمغان آورد.
این نامه ی عاشقانه به مکزیک و سنت هایش با انیمشن نفسگیر، رنگ های زنده و موسیقی امیدبخش اش به اهمیت خانواده، عشق و خاطره می پردازد. در کنار این مفاهیم، از واقعیت و خطرات تبدیل شدن به یک هنرمند، از خودگذشتگی هایی که می طلبد و آدم های از جنس و رنگ های مختلفی که در این مسیر بر سر راه قرار می گیرند، و حرفه ای که تو را از فراز و نشیب های احساسی بالا و پایین می برد، می گوید.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: دو پسربچه به نام های مانولو (دیه گو لونا) و خواکین (چنینگ تیتوم) در مکزیک که یکی آرزو دارد گاوباز و نوازنده ی گیتار شود و دیگری آرزوی قهرمان شدن و دفاع از شهرش را در سر دارد، عاشق دختری به نام ماریا (زویی سالدانا) هستند. الهه ی حاکم بر سرزمین خاطره ها (سرزمین مردگانی که بازماندگان شان روی زمین هنوز به یادشان هستند)، لامورتا و همسرش زیبالبا، که حاکم سرزمین فراموشی (سرزمین مردگانی که دیگر کسی از زندگان به یادشان نیست)، بر سر پایان این ماجرا با هم شرطی می بندند که ببینند در نهایت کدام یک از پسرها به ماریا خواهد رسید.
<<کتاب زندگی>> هم یکی از فیلم های لاتین است که به خاطر عشقش به هنر، سنت، دانش و فرهنگ مکزیکی غنی است. در ظاهر به نظر می رسد که صرفاً قصه ای عاشقانه است، اما در واقع پا را از این فراتر می گذارد و موضوعی غم انگیز را با نگاهی زیبا و ترکیبی از طنز و موسیقی به نمایش می کشد. پیام زیبای این انیمیشن جادویی می خواهد به مخاطب بگوید که به رفتگان از این دنیا نه فقط با یادآوری خاطرات شان، که با بررسی خطاها یا افسوس هایشان و درس گرفتن از آنها، عشق بورزیم. این فیلم می خواهد به ما یادآوری کند که زندگی را در آغوش بکشیم، همه ی آدم های اطراف مان را دوست داشته باشیم و فرهنگ مان را، که از ما موجودات منحصربه فردی می سازد، ارج بنهیم.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: ریتا مورنو هفتاد سال با اجراها و نقش آفرینی هایش منبع الهام و مایه ی سرگرمی بسیاری از عاشقان و مخاطبان سینما بوده است. این مستند روایتی است از کودکی تا روزهای ستاره بودن او.
مستند ریتا مورنو، بازیگر، خواننده و رقصنده ی اهل پورتوریکو، که در آثار مهمی همچون <<داستان وست ساید>> (Westside Story) و <<آواز در باران>> (Singing In the Rain) حضور داشته است، در افتتاحیه ی ساندنس ۲۰۲۱ به نمایش درآمد. این مستند فوق العاده و بی نظیر، زندگی حرفه ای ستاره ی لاتین سینمای هالیوود را در عصر طلایی اش، تعصباتی که به عنوان یک خارجی با آن روبه رو بود، تلاش ها و موفقیت هایش را به تصویر می کشد. این فیلم همچنین تصویر عمیقی از صنعت سرگرمی را از نگاه یک پورتوریکن، که به ریشه های خود می بالید و مجبور بود برای رسیدن به آرزویش موانع زیادی را پشت سر بگذارد، نشان می دهد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: یک وکیل بازنشسته ی دادگستری فدرال آرژانتین (ریکاردو دارین) رمانی را بر اساس یک پرونده ی مختومه ی حل نشده ی قدیمی اش می نویسد و سعی می کند به کمک دوست و همکار قدیمی اش (سولداد بیژامیل) راز حل نشده ی این پرونده را حل کند. پرونده مربوط به زن جوان تازه عروسی بوده است که بر اثر جنسی در منزل خود کشته می شود. سیر احساسی این وکیل در خاطرات گذشته او را به نتیجه ی شوکه کننده ای می رساند.
این درام اسپانیایی آرژانتینی برنده ی جایزه ی گویا و بهترین فیلم خارجی اسکار، که اقتباسی است از رمانی به نام <<پرسش چشمان شان>> (La pregunta de sus ojos) نوشته ی ادواردو ساچری، ازجمله بهترین فیلم های ژانر جنایی مهیج است. روایت غیرخطی این فیلم که پرده از یک پرونده ی قتل و برمی دارد، در کنار عواقب خطاها و فرصت های از دست رفته ی شخصیت های فیلم، اثرگذاری اش را بیشتر می کند. یک نکته از بی شمار ویژگی های خوب این فیلم این است که از نمایش بهترین و بدترین بخش های فرهنگ آرژانتینی خجالت نمی کشد.
از سویی، خط جنایی قصه را با داستانی عاشقانه، هنرمندانه ترکیب می کند. یک صحنه ی تک برداشتی تعقیب وگریز هم دارد که به قدری آدرنالین را بالا می برد که تماشاگر فکر می کند خودش در صحنه حضور دارد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: بئاتریس (سلما هایک) ماساژور و درمانگر ساکن لس آنجلس است که به دعوت یکی از مراجعه کنندگانش، کتی، به عمارت کنار ساحل می رود. در راه ماشینش خراب می شود و کتی از او دعوت می کند که با او در یک شام کاری همراه شود. سر و کله ی مهمان ها پیدا می شود و بئاتریس به ناگاه خودش را در جنگی کلامی با شخصی بانفوذ در حوزه ی املاک، که پول برایش از آدم ها مهم تر است، می بیند.
میگل آرتتا، کارگردان اهل پورتوریکو، فیلمی درباره ی چند مهاجر مکزیکی در تلاش برای ساختن حرفه را در کنار درمانگری، که خودش را شاخ تو شاخ با فردی می بیند که مجموعه ای است از تمام چیزهایی که او از آن متنفر است، هنرمندانه کارگردانی می کند. نتیجه یکی از پرتنش ترین بحث های بر سر میز شام در عالم سینماست. شخصیت سلما هایک در این بحث اشارات ظریفی به رویکرد جامعه ی امریکایی در قبال نژاد، طبقه و سنت می کند. این تفسیر تند و تیز و به لحاظ زمانی به موقع اجتماعی قرار است مخاطب را اذیت و وادار کند که با خود بیندیشند اگر در موقعیت بئاتریس، یعنی مواجهه با ساکنینِ امریکایی که ترامپ ساخته است، قرار بگیرند، چگونه عمل می کنند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: سه روز از زندگی مردمانی در محله ی لاتین (با اکثریت دومینیکن) واشینگتن هایتس در منهتن نیویورک که دربار ه ی صاحب یک خواربارفروشی است که بعد از ارثیه ی قابل توجهی که به او می رسد، قصد دارد مغازه اش را تعطیل کند و روزهای بازنشستگی را در جمهوری دومینیکن بگذراند. اما تردید دارد.
درام موزیکال امریکایی که کارگردانی امریکایی تایوانی بر اساس نمایشی با همین نام نوشته ی لین-منوئل میرندا ساخته است، داستان مردمانی را روایت می کند که هریک برای زندگی بهتر به دنبال آرزوهای خود هستند. برخلاف انتقادهای فراوانی که به فیلم شده است، <<در هایتس>> سنت لاتین تبارها را به گونه ای ترسیم می کند که پیش از آن هرگز شاهدش نبوده ایم.
ما بیشتر در فیلم های مربوط به لاتین ها یا با حضور لاتین ها با شخصیت های آسیب دیده یا دست چندم مواجهیم که به گونه ای از سنت های خود در تقابل با فرهنگ امریکایی آسیب می بینند و نادیده گرفته می شوند، اما در این فیلم، شاهد جوانانی هستیم که به ریشه هایشان افتخار می کنند و نسبت به سنت و فرهنگ خود احساس خوبی دارند. این فیلم لاتین به هیچ وجه کلیشه نیست و تنها جشنی از فرهنگ های متنوع لاتین است.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: زنی به نام کارینو (ناتالی مورالس)، که مشکل اعتماد کردن به دیگران را دارد اما در جست وجوی عشق است، و مردی به نام آدام (مارک دوپلاس)، که خجالتی اما دوست داشتنی است ولی یک تراژدی در زندگی اش دارد که به دنبال گریز از آن است، از طریق تماس آنلاین با هم آشنا می شوند. کارینو معلم زبان اسپانیایی آدام شود و به تدریج دوستی ای بین شان شکل می گیرد.
درامی درباره ی همه گیری بی آنکه در آن به همه گیری اشاره شود، به کارگردانی ناتالی مورالس امریکایی کوبایی که اولین نمایش جهانی اش را در جشنواره ی برلین ۲۰۲۱ تجربه کرد. مورالس و مارک دوپلاس هم بازیگران این فیلم هستند و هم خالقان دو شخصیت اصلی فیلم. این دو، شخصیت ها را به طور جداگانه خلق کردند و بعد در مقابل هم قرار دادند تا ببیند چطور با هم برخورد می کنند. دوپلاس، که پیش از این سراغ ساخت فیلم هایی رفته بود که آشکارا نشان از روزگار شیوع جهانی کرونا دارند، می گوید در <<کلاس های زبان>> هیچ کس از واژه ی هراس انگیز <<پاندمی>> استفاده نمی کند ولی فاصله میان شخصیت های فیلم گویای همه چیز است.
این فیلم نه تنها در دوران فاصله های اجتماعی همچون پرتوی از نور خورشید است، بلکه جنسی از دوستی را تصویر می کند که این روزها در رسانه زیاد نمی بینیم. این فیلم با نمایش تصویری ملموس از مهر و فقدان، نشان می دهد که چطور آدم ها در زمانی که به یک دیگری نیاز دارند، قدم به زندگی های هم می گذارند. شیمی بین شخصیت مرد و زن، در کنار کلاس آموزش زبان اسپانیایی، که خود مایه ی دلخوشی و دلگرمی است، اینکه چطور یادگیری موضوعات جدید می تواند منجر به دوستی ها و روابط تازه شود، همه و همه دست به دست هم می دهد که <<کلاس های زبان>> فیلمی خوشایند برای تماشا، به طور ویژه در این روزها، باشد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: پسربچه ای نه ساله در آپارتمانی فرسوده در کاراکاس بیوه و برادر کوچکش زندگی می کند. او موهای بدی (Pelo Malo، اصطلاحی در زبان لاتین برای موهای فر مدل افریقایی) دارد که از آن ناراضی است و به طرق مختلف سعی می کند آن را صاف کند. مادرش از این موضوع ناراحت است، چرا که توجه بیش از اندازه ی پسر به ظاهرش را کاری دخترانه می داند.
اگرچه مردمان لاتین سنت های زیبایی دارند، مسائلی در فرهنگ شان وجود دارد که چندان خوشایند و زیبا نیست؛ زن گریزی، جنسیت زدگی و نژادپرستی ازجمله این مسائل است که ماریانا روندونِ کارگردان در این فیلم محصول ونزوئلا روی آنها دست گذاشته است. پسرکی که همراه با دوستِ دخترش برنامه های دختر شایسته را تماشا می کند و از موهایش ناراضی است و دائم در تلاش است به طریقی آن را تغییر شکل دهد تا شبیه پسرهای دیگر و همین طور خواننده ی محبوبش شود، مشکلات زیادی را در خانواده به وجود می آورد. فیلمساز از همین موضوع به ظاهر ساده استفاده می کند تا از زن گریزی، هراس از دگرباشی و تابوهای موجود در فرهنگ لاتین (و بسیاری فرهنگ های دیگر) انتقاد کند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: خواهران میرابال بعد از آنکه اعضای خانواده شان به دست نیروهای رژیم دیکتاتوری ترخیو در دومینیکن کشته می شوند، تبدیل به مبارز می شوند و در این راه جان خود را از دست می دهند.
خواهران میرابال، به خاطر مخالفت و مبارزه ی سرسختانه با رژیم دیکتاتوری رافائل ترخیو در جمهوری دومینیکن تبدیل به نماد انقلاب شده اند. صدای مخالفت و فعالیت های آنها بر ضد ترخیو، که در نهایت منجر به مرگ سه نفرشان شد، گذشته ی تاریخی این ملت را به کل تغییر داد. نام این خواهران شهیدِ در راه وطن در میان کسانی که در راه دفاع از کشور در مقابل ظلم و تعدی جان خود را از دست داده اند، برجسته است. و این فیلم سعی می کند یاد آنها را زنده نگه دارد.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: سه قصه ی متفاوت که با یک تصادف رانندگی در مکزیکو سیتی به هم ربط پیدا می کنند. هر یک از این سه داستان به طور مستقل ظلم انسان ها نسبت به یکدیگر و وجه تاریک و تباه زندگی را به تصویر می کشد.
درست مثل آلفونسو کوارون، ایناریتو فیلمسازی است که همیشه بدون ظاهرسازی یا رمانتیک جلوه دادن فاجعه و بدبختی به جوانب خاصی از زندگی در مکزیک اشاره می کند. این فیلم، به جز ایده ی سنگین و خشونت آشکارش، نمونه ی ایده آلی از روایت موازی و همزمان چند قصه از طریق یک اتفاق است و همین طور بیان توصیفی کمیابی از نابرابری طبقاتی. <<عشق سگی>>، که به طرز خانما ن سوزی آزاردهنده است، در ذهن مخاطب باقی می ماند و به همین خاطر، یکی از بهترین فیلم های ایناریتو است.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: آندره، سفرنامه نویس ساکن برلین، که به نظر می رسد زندگیِ در سطح جهانی خوبی دارد، بعد از سال ها به دلیلی دوباره به سانتیاگو برمی گردد و آنجا با حادثه ای تراژیک مواجه می شود.
ترک خانه و خانواده برای پیگیری اهداف و آرزوها بخش جداناپذیر زندگی است؛ اما وقتی بعد از مدت ها دور بودن از خانه دوباره به خانه برمی گردی، چه اتفاقی می افتد؟ این فیلم محصول شیلی برنده ی جایزه ی گویا سعی می کند پاسخ این پرسش را بدهد. <<زندگی ماهی ها>> داستان بازگشت به خانه بعد از مدت ها و مواجهه با تعلقات را به شکل ساده ای روایت می کند؛ همان درام های عاشقانه ی آشنای لاتین که عشق به خانه و خانواده را به زیباترین شکل به تصویر می کشد و احساسات مخاطب را درگیر می کند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: کارلوس (کارلوس ریوار مارچاند) بعد از پنج سال حضور در هالیوود به خانه، پورتوریکو، برمی گردد تا اولین فیلم بلندش را بسازد.
رؤیای ساختن فیلم شخصی به سراغ (اگر نگوییم همه) بیشتر عاشقان سینما می آید. با این حال، این رؤیا برای همه به واقعیت تبدیل نمی شود. بسیاری از این خیالپردازان یا در مرحله ی خیال باقی می مانند یا گول همین خیالپردازی ها را می خورند و فراموش می کنند که ساختن یک فیلم چقدر می تواند سخت باشد. <<من یک کارگردان هستم>> مستندنمایی (Mockumentary) است که چالش هایی را که فیلمساز در فرایند فیلمساز شدن با آن مواجه است، به شکلی طنزآلود به نمایش می کشد.
فیلمسازانی که در اول راه خود هستند، به خصوص غیرامریکایی ها و اینجا به طور ویژه امریکایی لاتین ها و اهالی کارائیب، با این فیلم و این پرسش ابدی که <<آیا فیلمم را باید به زبان انگلیسی یا به زبان مادری بسازم؟>> همذات پنداری می کنند.
حتما بخوانید >>
خلاصه داستان: تیتای زیبارو (لومی کاوازوس)، جوان ترین دختر خانواده، اجازه ی ازدواج با عشق واقعی اش، پدرو (مارکو لئوناردی) را ندارد. از آنجا که به حکم سنت، تیتا مسئول نگهداری از مادرش است، پدرو، در حالی که همچنان عاشق تیتاست، بزرگ تر او (یارلی آریزمندی) ازدواج می کند. این موقعیت منجر به تنش زیادی در خانواده می شود و احساسات قوی تیتا به شکل خیال گونه ای در آشپزی نمود پیدا می کند.
این درام عاشقانه بر اساس رمانی با همین نام نوشته ی لائورا اسکیبل در سبک رئالیسم جادویی، که مردمان لاتین در آن ماهرند، ساخته شده است. مثل بسیاری از فرهنگ های قدیمی این فیلم درباره ی عشق به غذا و ابراز عشق در قالب غذاست. << مثل آب برای شکلات>> قصه ی زنی عاشق را روایت می کند که با عشق غذا می پزد و با استفاده از رئالیسم جادویی نشان می دهد که چیزی چنین عادی و رومزه مثل آشپزی چطور می تواند تبدیل به تجربه ای رازآلود شود.
تماشای این ملودارم عاشقانه مثل یک رؤیاست. این فیلم در زمان اکران به پرفروش ترین فیلم خارجی در ایالات متحده (تا آن موقع) تبدیل شد. آلفونسو آرائو، کارگردان فیلم، را با درام عاشقانه ی دیگری به نام <<راه رفتن روی ابرها>> (A Walk in the Clouds) با بازی کیانو ریوز می شناسیم.
حتما بخوانید >>
در لیست 11 فیلم
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه
دیزنی بدون در نظر گرفتن فیلم های مارول یا جنگ ستارگان، در طول دهه گذشته و در ژانر علمی تخیلی، بسیار تلاش کرده است تا موفقیت های بزرگی به دست آورد. تعداد کمی از فیلم ها از نظر مالی موفق بوده اند و تعداد زیادی نیز مورد استقبال تماشاگران عادی قرار نگرفته اند.
این ژانر، کمی خارج از حوزه تخصصی این استودیو قرار دارد، زیرا هیچ پرنسسی در فیلم های موشک زن یا ترون: میراث ظاهر نخواهد شد اما به هر حال، دیزنی از اقتباس های آینده نگرانه مانند جزیره گنج گرفته تا انیمیشن هایی درباره سفر در زمان و بیگانگان دوست داشتنی، آثار علمی تخیلی خاص و برتر خود را دارد.در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا 11 فیلم علمی تخیلی برتر دیزنی براساس امتیاز IMDB معرفی میکنیم،با ما همراه باشید.
عزیزم، بچه ها را کوچک کردم نمره پایینی در سایت دارد و منطقی است، زیرا مخاطبین جوان تر از جلوه های ویژه قدیمی آن، لذت نمی برند اما نمی توان سرگرم کنندگی فیلم را انکار کرد و جلوه های عملی آن نیز جالب هستند، مخصوصا در این روزگار که همه چیز به واسطه کارهای گرافیکی و کامپیوتری ساخته می شوند.
حتما بخوانید >>
اگرچه هنگام تولید فیلم، دیزنی با مشکلاتی روبه رو شد اما به هر حال، این اثر آن قدر موفق بود که چندین دنباله پس از آن، ساخته شوند. حتی در طی سال های اخیر، صحبت هایی درباره تولید یک دنباله مستقیم تحت عنوان کوچک شدن صورت گرفت و بنابراین بدیهی است که هنوز طرفداران زیادی برای فیلم وجود داشته باشند.
موشک زن هنگام انتشار، به یک شکست عظیم در گیشه تبدیل شد و برخلاف دیگر آثار ضعیف دیزنی، از آن زمان، هنوز نتوانسته است مخاطبی پیدا کند و به طور کلی خیلی مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار نگرفت. داستان فیلم درباره یک خلبان بدل کار است که پس از پیدا کردن یک جت پک موشکی، تبدیل به یک ابرقهرمان می شود. فیلمنامه نویسان با نبوغ خود، داستان زندگی واقعی هاوارد هیوز مخترع را در فیلم می گنجانند و تاریخ را مرور می کنند.
حتما بخوانید >>
تعجب آور است که فیلم هنوز بازسازی نشده است. این فیلم شاید در سال ۱۹۹۱ آن قدرها موفق نبوده باشد اما دارای پتانسیل های زیادی است و مخصوصا با توجه به توسعه جلوه های ویژه در ۳۰ سال گذشته، شانس زیادی دارد. اگرچه طرح داستان و حتی لباس این ابرقهرمان، شباهت بسیاری به داستان و لباس مرد آهنی دارد.
جان کارتر به عنوان یکی از بزرگ ترین فاجعه های دیزنی شناخته می شود. بودجه این فیلم بیش از ۳۰۰ میلیون دلار بود که آن را به یکی از گران ترین فیلم های تاریخ تبدیل می کرد اما حتی نتوانست این بودجه را از فروش خود در گیشه به دست آورد.
حتما بخوانید >>
مشکل فیلم در آن زمان عمدتا ناشی از نحوه نمایش و بازاریابی آن بود و جان کارتر در واقع آن قدرها هم که نتایج گیشه نشان می دهد، بد نیست. در این فیلم، شخصیت اصلی در تلاش است تا پس از ایجاد ناآرامی و جنگ در سطح مریخ، در این سیاره، صلح برقرار کند. متاسفانه این فیلم شکست بدی خورد، زیرا می توانست با اقتباس از رمان آن که ۱۰ دنباله دارد، یکی دیگر از فرانچایزهای اصلی دیزنی باشد.
تعجبی ندارد که فیلم های علمی تخیلی دیزنی بسیار کمیاب هستند، زیرا در واقع، تعداد کمی از آن ها به موفقیت می رسند. ملاقات با خانواده رابینسون یکی دیگر از فیلم های علمی تخیلی دیزنی است که علی رغم داشتن انیمیشن های خلاقانه و شخصیت های سرگرم کننده، عملکرد ضعیفی از خود نشان داد.
حتما بخوانید >>
این فیلم درباره یک کودک نابغه است و شامل عناصری مانند سفر در زمان، دایناسورها و کنترل ذهن است که این اثر را به یکی از سرگرم کننده ترین فیلم های فهرست دیزنی تبدیل می کنند. کل ۹۵ دقیقه فیلم، یک سفر هیجان انگیز و بسیار مفصل و دارای جزئیات خاصی مانند ارجاعاتی به نیکولا تسلا و تمام اختراعات آزمایشگاه لوئیس است.
ترون درباره کوین فلین، یک مهندس نرم افزار است که به دنیای دیجیتال منتقل می شود و باید در بازی های عجیبی، رقابت کند. شاید امروز خیلی جالب به نظر نرسد اما این فیلم در سال ۱۹۸۲، خیلی جلوتر از زمان خود بود. اگرچه ترون به موفقیت بزرگی دست نیافت اما دیزنی تصمیم گرفت تا دنباله ای برای آن بسازد.
حتما بخوانید >>
ترون: میراث اگرچه ۲۸ سال بعد و خیلی دیر ساخته شد اما به هر حال بهتر از این بود که هیچ وقت تولید نشود. این دنباله ده ها سال بعد آمد و انتظاری طولانی و تلخ برای طرفداران محدود خود رقم زد. میراث، یک نمایش بصری و فیلمی است که بیشتر طرفداران از آن متنفرند اما منتقدان، آن را دوست دارند. با این حال، این فیلم بیشتر سبک محور بود و خیلی به ماهیت موضوع نپرداخت و روایت ضعیفی داشت که مانند فیلم اصلی، منجر به نمره ۶.۸ در سایت شد.
پرواز مسیریاب در سال های اخیر، تبدیل به یک اثر تاثیر گذار شده است، تا جایی که یک یوتیوبر مشهور، مستندی کامل درباره این فیلم تهیه کرد.
حتما بخوانید >>
تعجب آور نیست که این فیلم محصول سال ۱۹۸۶، بالاترین امتیاز سایت را ندارد، زیرا تا حدی آزمایشی و آزمون و خطای استودیوی دیزنی بود. پرواز مسیریاب یکی از اولین فیلم هایی بود که به صورت گسترده از کارهای گرافیکی و کامپیوتری استفاده کرد و اگرچه فیلم از نظر مالی موفقیت آمیز نبود اما این آزمایش نتیجه داد، زیرا زمینه را برای چشم انداز فیلم های کنونی فراهم کرد.
فیلم هایی که چند دهه قدمت دارند به خودی خود اشکالی ندارد اما فیلم های علمی تخیلی قدیمی به دلیل جلوه های ویژه ضعیف و مفاهیم عجیب خود، بدترین آثار محسوب می شوند. با این حال، ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا هنوز سرگرم کننده است. این فیلم پیش درآمدی برای سبک استیم پانک بود و دارای صحنه ای از مبارزه با یک ماهی مرکب غول پیکر است.
حتما بخوانید >>
این پروژه هم چنین یکی از جذاب ترین ضدقهرمان ها یعنی کاپیتان نمو را دارد که از آن زمان تا به حال، بر شخصیت های ضد قهرمان دیگر فیلم ها، تاثیر گذاشته است. حتی چندین بازسازی از ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا تولید شدند اما هیچ کدام به کیفیت نسخه اصلی در سال ۱۹۵۴ نبودند.
دیزنی چندین اقتباس کاملا متفاوت از رمان کلاسیک جزیره گنج ساخته است که اولین مورد بیشتر به داستان رمان وفادار بود و دومین مورد منجر به ساخت پروژه ماپت ها شد اما جالب ترین آن ها سومین مورد یعنی انیمیشن سیاره گنج است که عناصر اصلی رمان منبع را در فضا قرار داد.
حتما بخوانید >>
مفهوم عمیق و جذاب این فیلم، آن طور که انتظار می رفت، در گیشه، خوب عمل نکرد و دقیقا به همین دلیل است که این فیلم یکی از شکست های دیزنی محسوب می شود که سزاوار توجه بیشتری است. سیاره گنج سرشار از تخیل و طنز است و با تصاویر دیجیتالی خود، مضمونی فراتر از بدیهیات ارائه می دهد.
لیلو و استیچ از زمان اکرانش در سال ۲۰۰۲ هم چنان محبوبیت خود را حفظ کرده است. در این فیلم، استیچ ممکن است شبیه یک خرس کوآلای زیبا به نظر برسد اما او در واقع، یک موجود آزمایشی ژنتیکی است که توسط یک دانشمند دیوانه ایجاد شده است.
حتما بخوانید >>
چیزی که فیلم را به یکی از بهترین های فهرست و کاتالوگ دیزنی تبدیل می کند، دوستی جذابی است که بین استیچ و لیلو شکل می گیرد. لیلو دختری جوان و اهل هاوایی است که استیچ را سگ خود می نامد. لیلو و استیچ یکی از بهترین فیلم های دوستانه درباره بیگانگان است و آن قدر موفقیت آمیز بود که مجموعه کاملی از دنباله ها را به همراه داشت. همه آن ها مستقیم در قالب دی وی دی عرضه شدند و متاسفانه حتی نیمی از جذابیت فیلم اصلی را نداشتند.
دهه ها بود که دیزنی، فیلم های علمی تخیلی می ساخت اما این ۶ قهرمان بزرگ بود که دنیای این استودیو را تغییر داد. این اولین فیلم علمی تخیلی از این استودیو بود که هم مورد استقبال منتقدان و هم مخاطبان عام قرار گرفت و هم چنین در گیشه موفق شد.
حتما بخوانید >>
این فیلم داستان دو مهندس رباتیک جوان است که یک تیم ابرقهرمانی تشکیل می دهند و به طرز شگفت انگیزی سعی می کنند انتقام مرگ یکی از عزیزان خود را بگیرند. با وجود موفقیت فیلم ، عجیب است که این پروژه هیچ دنباله ای نداشته است اما داستان آن در مجموعه ای تلویزیونی که سه سال بعد پخش شد، ادامه پیدا کرد.
حتما بخوانید >>
در لیست 11 فیلم
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه
دیزنی بدون در نظر گرفتن فیلم های مارول یا جنگ ستارگان، در طول دهه گذشته و در ژانر علمی تخیلی، بسیار تلاش کرده است تا موفقیت های بزرگی به دست آورد. تعداد کمی از فیلم ها از نظر مالی موفق بوده اند و تعداد زیادی نیز مورد استقبال تماشاگران عادی قرار نگرفته اند.
این ژانر، کمی خارج از حوزه تخصصی این استودیو قرار دارد، زیرا هیچ پرنسسی در فیلم های موشک زن یا ترون: میراث ظاهر نخواهد شد اما به هر حال، دیزنی از اقتباس های آینده نگرانه مانند جزیره گنج گرفته تا انیمیشن هایی درباره سفر در زمان و بیگانگان دوست داشتنی، آثار علمی تخیلی خاص و برتر خود را دارد.در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا 11 فیلم علمی تخیلی برتر دیزنی براساس امتیاز IMDB معرفی میکنیم،با ما همراه باشید.
عزیزم، بچه ها را کوچک کردم نمره پایینی در سایت دارد و منطقی است، زیرا مخاطبین جوان تر از جلوه های ویژه قدیمی آن، لذت نمی برند اما نمی توان سرگرم کنندگی فیلم را انکار کرد و جلوه های عملی آن نیز جالب هستند، مخصوصا در این روزگار که همه چیز به واسطه کارهای گرافیکی و کامپیوتری ساخته می شوند.
حتما بخوانید >>
اگرچه هنگام تولید فیلم، دیزنی با مشکلاتی روبه رو شد اما به هر حال، این اثر آن قدر موفق بود که چندین دنباله پس از آن، ساخته شوند. حتی در طی سال های اخیر، صحبت هایی درباره تولید یک دنباله مستقیم تحت عنوان کوچک شدن صورت گرفت و بنابراین بدیهی است که هنوز طرفداران زیادی برای فیلم وجود داشته باشند.
موشک زن هنگام انتشار، به یک شکست عظیم در گیشه تبدیل شد و برخلاف دیگر آثار ضعیف دیزنی، از آن زمان، هنوز نتوانسته است مخاطبی پیدا کند و به طور کلی خیلی مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار نگرفت. داستان فیلم درباره یک خلبان بدل کار است که پس از پیدا کردن یک جت پک موشکی، تبدیل به یک ابرقهرمان می شود. فیلمنامه نویسان با نبوغ خود، داستان زندگی واقعی هاوارد هیوز مخترع را در فیلم می گنجانند و تاریخ را مرور می کنند.
حتما بخوانید >>
تعجب آور است که فیلم هنوز بازسازی نشده است. این فیلم شاید در سال ۱۹۹۱ آن قدرها موفق نبوده باشد اما دارای پتانسیل های زیادی است و مخصوصا با توجه به توسعه جلوه های ویژه در ۳۰ سال گذشته، شانس زیادی دارد. اگرچه طرح داستان و حتی لباس این ابرقهرمان، شباهت بسیاری به داستان و لباس مرد آهنی دارد.
جان کارتر به عنوان یکی از بزرگ ترین فاجعه های دیزنی شناخته می شود. بودجه این فیلم بیش از ۳۰۰ میلیون دلار بود که آن را به یکی از گران ترین فیلم های تاریخ تبدیل می کرد اما حتی نتوانست این بودجه را از فروش خود در گیشه به دست آورد.
حتما بخوانید >>
مشکل فیلم در آن زمان عمدتا ناشی از نحوه نمایش و بازاریابی آن بود و جان کارتر در واقع آن قدرها هم که نتایج گیشه نشان می دهد، بد نیست. در این فیلم، شخصیت اصلی در تلاش است تا پس از ایجاد ناآرامی و جنگ در سطح مریخ، در این سیاره، صلح برقرار کند. متاسفانه این فیلم شکست بدی خورد، زیرا می توانست با اقتباس از رمان آن که ۱۰ دنباله دارد، یکی دیگر از فرانچایزهای اصلی دیزنی باشد.
تعجبی ندارد که فیلم های علمی تخیلی دیزنی بسیار کمیاب هستند، زیرا در واقع، تعداد کمی از آن ها به موفقیت می رسند. ملاقات با خانواده رابینسون یکی دیگر از فیلم های علمی تخیلی دیزنی است که علی رغم داشتن انیمیشن های خلاقانه و شخصیت های سرگرم کننده، عملکرد ضعیفی از خود نشان داد.
حتما بخوانید >>
این فیلم درباره یک کودک نابغه است و شامل عناصری مانند سفر در زمان، دایناسورها و کنترل ذهن است که این اثر را به یکی از سرگرم کننده ترین فیلم های فهرست دیزنی تبدیل می کنند. کل ۹۵ دقیقه فیلم، یک سفر هیجان انگیز و بسیار مفصل و دارای جزئیات خاصی مانند ارجاعاتی به نیکولا تسلا و تمام اختراعات آزمایشگاه لوئیس است.
ترون درباره کوین فلین، یک مهندس نرم افزار است که به دنیای دیجیتال منتقل می شود و باید در بازی های عجیبی، رقابت کند. شاید امروز خیلی جالب به نظر نرسد اما این فیلم در سال ۱۹۸۲، خیلی جلوتر از زمان خود بود. اگرچه ترون به موفقیت بزرگی دست نیافت اما دیزنی تصمیم گرفت تا دنباله ای برای آن بسازد.
حتما بخوانید >>
ترون: میراث اگرچه ۲۸ سال بعد و خیلی دیر ساخته شد اما به هر حال بهتر از این بود که هیچ وقت تولید نشود. این دنباله ده ها سال بعد آمد و انتظاری طولانی و تلخ برای طرفداران محدود خود رقم زد. میراث، یک نمایش بصری و فیلمی است که بیشتر طرفداران از آن متنفرند اما منتقدان، آن را دوست دارند. با این حال، این فیلم بیشتر سبک محور بود و خیلی به ماهیت موضوع نپرداخت و روایت ضعیفی داشت که مانند فیلم اصلی، منجر به نمره ۶.۸ در سایت شد.
پرواز مسیریاب در سال های اخیر، تبدیل به یک اثر تاثیر گذار شده است، تا جایی که یک یوتیوبر مشهور، مستندی کامل درباره این فیلم تهیه کرد.
حتما بخوانید >>
تعجب آور نیست که این فیلم محصول سال ۱۹۸۶، بالاترین امتیاز سایت را ندارد، زیرا تا حدی آزمایشی و آزمون و خطای استودیوی دیزنی بود. پرواز مسیریاب یکی از اولین فیلم هایی بود که به صورت گسترده از کارهای گرافیکی و کامپیوتری استفاده کرد و اگرچه فیلم از نظر مالی موفقیت آمیز نبود اما این آزمایش نتیجه داد، زیرا زمینه را برای چشم انداز فیلم های کنونی فراهم کرد.
فیلم هایی که چند دهه قدمت دارند به خودی خود اشکالی ندارد اما فیلم های علمی تخیلی قدیمی به دلیل جلوه های ویژه ضعیف و مفاهیم عجیب خود، بدترین آثار محسوب می شوند. با این حال، ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا هنوز سرگرم کننده است. این فیلم پیش درآمدی برای سبک استیم پانک بود و دارای صحنه ای از مبارزه با یک ماهی مرکب غول پیکر است.
حتما بخوانید >>
این پروژه هم چنین یکی از جذاب ترین ضدقهرمان ها یعنی کاپیتان نمو را دارد که از آن زمان تا به حال، بر شخصیت های ضد قهرمان دیگر فیلم ها، تاثیر گذاشته است. حتی چندین بازسازی از ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا تولید شدند اما هیچ کدام به کیفیت نسخه اصلی در سال ۱۹۵۴ نبودند.
دیزنی چندین اقتباس کاملا متفاوت از رمان کلاسیک جزیره گنج ساخته است که اولین مورد بیشتر به داستان رمان وفادار بود و دومین مورد منجر به ساخت پروژه ماپت ها شد اما جالب ترین آن ها سومین مورد یعنی انیمیشن سیاره گنج است که عناصر اصلی رمان منبع را در فضا قرار داد.
حتما بخوانید >>
مفهوم عمیق و جذاب این فیلم، آن طور که انتظار می رفت، در گیشه، خوب عمل نکرد و دقیقا به همین دلیل است که این فیلم یکی از شکست های دیزنی محسوب می شود که سزاوار توجه بیشتری است. سیاره گنج سرشار از تخیل و طنز است و با تصاویر دیجیتالی خود، مضمونی فراتر از بدیهیات ارائه می دهد.
لیلو و استیچ از زمان اکرانش در سال ۲۰۰۲ هم چنان محبوبیت خود را حفظ کرده است. در این فیلم، استیچ ممکن است شبیه یک خرس کوآلای زیبا به نظر برسد اما او در واقع، یک موجود آزمایشی ژنتیکی است که توسط یک دانشمند دیوانه ایجاد شده است.
حتما بخوانید >>
چیزی که فیلم را به یکی از بهترین های فهرست و کاتالوگ دیزنی تبدیل می کند، دوستی جذابی است که بین استیچ و لیلو شکل می گیرد. لیلو دختری جوان و اهل هاوایی است که استیچ را سگ خود می نامد. لیلو و استیچ یکی از بهترین فیلم های دوستانه درباره بیگانگان است و آن قدر موفقیت آمیز بود که مجموعه کاملی از دنباله ها را به همراه داشت. همه آن ها مستقیم در قالب دی وی دی عرضه شدند و متاسفانه حتی نیمی از جذابیت فیلم اصلی را نداشتند.
دهه ها بود که دیزنی، فیلم های علمی تخیلی می ساخت اما این ۶ قهرمان بزرگ بود که دنیای این استودیو را تغییر داد. این اولین فیلم علمی تخیلی از این استودیو بود که هم مورد استقبال منتقدان و هم مخاطبان عام قرار گرفت و هم چنین در گیشه موفق شد.
حتما بخوانید >>
این فیلم داستان دو مهندس رباتیک جوان است که یک تیم ابرقهرمانی تشکیل می دهند و به طرز شگفت انگیزی سعی می کنند انتقام مرگ یکی از عزیزان خود را بگیرند. با وجود موفقیت فیلم ، عجیب است که این پروژه هیچ دنباله ای نداشته است اما داستان آن در مجموعه ای تلویزیونی که سه سال بعد پخش شد، ادامه پیدا کرد.
حتما بخوانید >>
در لیستبهترین
فیلم های فرانسوی تاریخ سینما کدام فیلم ها قرار دارند؟ بهترین فیلم های فرانسوی از کلاسیک های رازآلود تا درام های امروزی کدام فیلم ها هستند؟ بهترین فیلم فرانسوی از نظر بینندگان کدام فیلم میباشد؟ بهترین فیلم های فرانسوی کدام فیلم ها هستند؟ بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ سینما،که شما را پای تلویزیون میخکوب می کنند کدام فیلم ها هستند؟ در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
اگر شما هم از طرفداران فیلم های فرانسوی هستید، به صفحه درستی هدایت شده اید. ما 22 فیلم را بر اساس رتبه بندی سایت معتبر IMDb انتخاب کرده ایم. این فهرست شامل بهترین فیلم های تاریخ فرانسه است درمورد دوران جنگ جهانی اول و دوم، روابط احساسی و عاشقانه در فرهنگ فرانسه، و همچنین ژانر ترسناک و جنایی مطابق با آنچه در فرانسه روی داده.
این فیلم روایت زندگی جراحی است که دخترش بر اثر تصادف چهره اش را از دست می دهد. او هر کاری می کند تا صورت دخترش را بهتر کند. منتها در این مسیر دست به کارهای بسیار وحشتناکی می زند: یدن ن و دختران جوان و استفاده از صورت آنها برای دخترش و. . زمانی که دخترش متوجه این موضوع می شود، چالش های تازه ای برایش به وجود می آید و مسیر داستان به کلی عوض می شود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
سرعت پیش رفتن ماجرا کمی کند است؛ اما به عنوان یک فیلم کلاسیک و قوی، قطعا ارزش دیدن دارد! من با دیدنش زندگی کردم. .
حتما بخوانید >>
فیلمی پر از انزجار، ترس و واهمه، لحظات احساسی و پرهیجان. این فیلم بر اساس رمان مستأجر اثر رولان توپور ساخته شده است. ترلکوفسکی، شخصیت اصلی فیلم، آپارتمانی اجاره می کند که پیش از او فردی در آن خودکشی کرده است. این سرنخ شروع ماجرای پرپیچ وتابی است که به رخ دادن مشکلات روانی برای شخصیت های آن منجر می شود. در این بین، ماجراهای عاطفی هم رخ می دهد و شکل داستان بیشتر جذاب می شود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره ی این فیلم را بخوانیم:
فیلمی با چندین دیالوگ عالی و تأثیرگذار، فضایی ترسناک، که به موضوع خودکشی اشاره می کند و البته پر از تکرار صداهای وهم آلود.
حتما بخوانید >>
از میان فیلم های فرانسوی این فهرست، این فیلم زیبا برنده نخل طلایی جشنواره فیلم کن شده است. داستان این فیلم روایت عشق دختر و پسر جوانی است که سربازی و شرایط زندگی آنها را از هم دور می کند. این فیلم عاشقانه موزیکال و سرشار از احساس، لحظات بسیار عاشقانه ای به همراه دارد. همچنین، تقلای زیبای مادری برای بهترکردن حال فرزندش دیگر ویژگی برجسته این فیلم است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
موسیقی، آواز، شخصیت های متفاوت، رنگ ها، حسی عاشقانه، دل شکستگی. فقط دارم به این شاهکار فکر می کنم و دارم اشک می ریزم. این فیلم را باید دید. بو کشید.
حتما بخوانید >>
در این فیلم، با ترکیبی از ارتباطات عاطفی بین انسان ها و ارتباط بین حیوانات و انسان ها روبه رو خواهید شد. داستان دختری در یک دهکده که با حضور او زندگی در کنار حیوانات را لمس خواهید کرد. از طرفی دیگر، داستان وضعیت و آزار جنسی این دختر. این فیلم یکی از تأثیرگذارترین فیلم های فرانسوی تاریخ است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
سال ها طول کشید تا یک نسخه ویدیویی از این فیلم کمیاب را پیدا کنم. قطعا ارزش جست وجو را داشت. این فیلم موردعلاقه من درمورد برسون است. یک درام بسیار قوی و غمناک درمورد کیفیت زندگی انسان و حیوان روی کره زمین. این فیلم قطعا شما را به زانو در خواهد آورد.
حتما بخوانید >>
آرتیست دوران ورود سینما از حالت صامت به ناطق را به تصویر کشیده است. فیلمی که منتقدان آن را تحسین کرده اند و مخاطب را کاملا با فضای فیلم های سیاه وسفید و صامت آشنا می کند؛ همان جا که بدون حضور رنگ ها، عشق معنا دارد و بدون شنیدن کلمات، دوست داشتن جاری می شود. آرتیست که در میان بهترین فیلم های فرانسوی، توانست برنده اسکار بهترین فیلم سال شود، یکی از بهترین های نتفلیکس هم هست.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
هیچ وقت فکر نمی کردم آن قدر که تا این حد فیلم صامت دوست داشته باشم. یک فیلم بسیار هوشمندانه است که با موسیقی فوق العاده و سه اجرای درخشان از ژان دوژاردن، برنیس بجو و جک راسل کوچک لذت بخش، مخاطب را افسون می کند.
حتما بخوانید >>
ماجرای این فیلم در آستانه جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد. قاعده بازی، که یکی از بهترین فیلم های تاریخ فرانسه است، مخاطب را در فضا دراماتیک و کمدی خود غرق می کند. این فیلم روایت ماجراهای دسته ای از افراد مرفه جامعه است که برای تعطیلات خود به منطقه خاصی می روند. این فیلم در فهرست بهترین فیلم های مجله سینمایی کایه دو سینما هم جا دارد.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
قاعده بازی، به عنوان یکی از بزرگ ترین فیلم های ساخته شده فرانسه، تاکنون بارها مورد ستایش قرار گرفته است. این فیلم طنزآمیز حقایق تلخ جامعه فرانسه را به شیوه ای ظریف و زیبا نشان می دهد.
حتما بخوانید >>
این فیلم درباره ماجرای دوستی دو دانش آموز با عقاید متفاوت است. آنها رازدار هم هستند و باهم برای آرزوهایشان تلاش می کنند. ماجرایی پیش می آید که پای کارآگاه به ماجرا باز می شود و باید دید که در بین متهمان ردیف اول، آیا فرد گناهکار یکی از آن دو دوست صمیمی است؟
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
بیش از ۴۰ سال از دیدن این فیلم می گذرد؛ اما هر ثانیه از آن صبح ژانویه را تا روزی که بمیرم به یاد می آورم.
حتما بخوانید >>
کسی که انسانی آزاد و مستقل است، به ناگاه در طی حادثه ای مدتی به کما می رود و پس از بیدارشدن، متوجه می شود که تمام اندام هایش فلج شده و حتی قدرت صحبت کردنش را از دست داده است. او با دوره عجیبی از زندگی اش روبه رو می شود. آدم هایی که او را ترک کرده بودند، با شنیدن اتفاقی که رخ داده، به نزد او بازمی گردند. او کم کم با شرایط پیش آمده کنار می آید و خود را بازیابی می کند، راه برقراری جدیدی می آموزد و. . این فیلم به نوعی سرگذشت این فرد است و مخاطب با دنیای بسیار عجیب و مشکلات متفاوتی از زندگی افرادی با وضعیت مشابه آشنا می شود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
من این فیلم را بدون هرگونه پیش آگاهی در تئاتر دیدم. هیچ چیز را از قبل نمی دانستم. و به شما می گویم که تجربه فیلم فوق العاده ای بود.
حتما بخوانید >>
اسیران فرانسوی جنگ جهانی اول تمام تلاش خود را می کنند تا از اسارت رها شوند. منتها آیا موفق خواهند شد؟ در این فیلم زیبا نوع دوستی و کنارهم بودن در شرایط بحرانی به چشم می خورد و ماجرا آن قدر دل نشین و زیباست که مخاطب از تمام سکانس های آن لذت می برد. توهم بزرگ یکی از بهترین فیلم های فرانسوی ژانر جنگی است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
ما این فیلم را در کتابخانه دانشگاهمان دیدیم و خیلی دوستش داشتیم. دیدن چنین فیلم مثبت و زیبایی درمورد پذیرش و دوست داشتن دیگران ضروری است. این فیلم پیام فوق العاده ای را بدون آموزش خسته کننده به بیننده می رساند. باید بگویم همه وهمه باید این فیلم را ببینند.
حتما بخوانید >>
این فیلم روایت قصه زوجی است که زندگی ناخوشایندی دارند. بیماری روانی، نابسامانی اجتماعی و زخم های کوچکی که هرگز التیام نیافته اند باعث می شود زندگی شان به نابودی میل کند. در این بین، تصمیم به قتل ماجرای فیلم را بحرانی تر می کند. شخصیت پردازی قوی و بازی عالی بازیگران این فیلم باعث شده امتیاز بسیار بالایی به دست آورد و یکی از بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ نام بگیرد.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
این فیلم درامی رازآلود و واقعا خوب است. این فیلم با فضایی دراماتیک شروع می شود و بعدا برخی از شخصیت ها باید کاری وحشتناک انجام دهند؛ اما جهش واقعی پس از آن رخ می دهد که اتفاقی غیرمنتظره و غیرقابل پیش بینی رخ می دهد. قطعا دیدن آن را به شما توصیه می کنم.
حتما بخوانید >>
این فیلم، که یکی دیگر از بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ لقب گرفته است، درباره زندگی فردی است که پس از ۵ سال از زندان آزاد شده و دوستانش او را به نقشه سرقتی بزرگ دعوت می کنند. او این دعوت را رد می کند و به سراغ معشوقه اش می رود اما. . اتفاقات رخ داده و خیانت باعث می شود شخصیت اصلاح شده از زندگی زده شود و به تیم سرقت دوستانش بپیوندد. باید دید این تیم برای برنامه ای که طراحی کرده اند تا چه حد می توانند موفق پیش بروند؟
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
من فیلم های زیادی را در سینما می بینم (امسال تاکنون ۱۰۳ فیلم) و باید بگویم که این فیلم به مراتب بهترین فیلمی است که امسال دیده ام، با وجود اینکه در سال ۱۹۵۵ اکران شده است!
حتما بخوانید >>
این فیلم درباره مأموریتی ویژه و پرخطر است. قرار است دو تیم از رانندگان محموله باری خطرناکی را جابه جا کنند. کوچک ترین اشتباه باعث انفجار می شود. از طرفی، بین دو تیم رانندگان رقابت شدیدی شکل می گیرد. باید دید که کدام یک می تواند برنده شود و با چه قیمتی؟!
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
فیلمی پرمحتوا، باجذبه و هیجان انگیز. به نظرم بهترین فیلم از آثار این کارگردان است.
حتما بخوانید >>
داستان این فیلم درباره مردی است که برای قتل استخدام شده. اتفاقات جنایی و هولناکی رخ می دهد و محور داستان به سویی می رود که مخاطب نسبت به گناهکار واقعی شک کند. آیا واقعا شخصیت اصلی قصه قاتل است؟ باید دید و رمز این فیلم نامه زیبا را گشود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
شاهکاری درمورد قاتلی قراردادی، یک سامورایی امروزی. احساس، صداها، خیابان ها، همه چیز به طرز وحشتناکی سرد و ترسناک است؛ اما در عین حال باعث می شود پاریس، شهر دوست داشتنی قاتل، جالب ترین شهر جهان به نظر برسد. فیلمی پیچ درپیچ و احساسی!
حتما بخوانید >>
پسری که تحت تأثیر خانواده ناسالمش دچار بحران می شود. درس را رها می کند و به خلاف روی می آورد. او عاقبت دستگیر می شود و والدینش تصمیم می گیرند او را به ندامتگاه بفرستند. زندگی این پسر در شرایط جدید تغییر می کند. برای سردرآوردن از ماجرای عجیب این فیلم باید حدود یک ساعت و نیم بنشینید و هیجان را تجربه کنید!
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
داستان به یادماندنی آنتوان جوان و آشفته به دلایل زیادی ارزش دیدن دارد، احتمالا بیشتر از همه به خاطر کارگردانی متفکرانه فرانسوا تروفو. این فیلم از دیگر فیلم های مربوط به جوانان مشکل دار بسیار متمایز است، هم از نظر نحوه نمایش شخصیت اصلی و هم نحوه استفاده مناسب از رویدادهای به ظاهر جزئی برای نشان دادن نحوه شکل گیری زندگی آنتوان.
حتما بخوانید >>
این فیلم پرزدوخورد شاید بتوان ژانر اکشن را هم به آن نسبت داد، درباره چند جوان است که در کوچه و خیابان زندگی می کنند. محور قصه ارتباط این جوان ها با یکدیگر، مردم و البته افسران پلیس است. نفرت که نه تنها یکی از بهترین فیلم های فرانسوی بلکه یکی از بهترین تولیدات اروپایی است می تواند مخاطب را تا آخرین لحظه جذب داستان زیبایش کند.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
<<نفرت>> را بارها دیده ام و هر بار بیشتر لذت برده ام!
حتما بخوانید >>
نقاشی که باید عکس عروسی را در خفا بکشد. ماجرایی متفاوت و البته دیدنی. پرتره بانویی در آتش یکی از ۲۰ فیلم برتر فرانسه است که داستان متفاوت و نقش آفرینی عالی بازیگران آن باعث شده ارتباط خوبی با مخاطبش برقرار کند. این فیلم یکی از بهترین فیلم های سال ۲۰۱۹ است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
این فیلم زیبا و از نظر فنی عالی است، داستانی عاشقانه و غم انگیز. از دیدن آن لذت خواهید برد.
حتما بخوانید >>
فیلم نامدار املی، که به عنوان یکی از پرفروش ترین فیلم های اروپا و تأثیرگذارترین فیلم فرانسه شناخته می شود، روایت زندگی دختری معمولی است، نه زشت و نه زیبا، نه ندار و نه دارا، معمولی با شغلی معمولی و دنیایی معمولی. این فیلم با اتفاق جالبی (مرگ پرنسس دایانا) وارد فاز جدیدی می شود. املی راه جدیدی برای زندگی پیدا می کند: تلاش برای شادکردن دیگران! هیجان و رمزآلودن را باید در این فیلم جست وجو کرد! تماشای این فیلم الهام بخش خانوادگی را از دست ندهید.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
اگر یک سال پیش، اگر کسی از من می پرسید <<فیلم موردعلاقه شما چیست؟>> نمی دانستم دقیقا کدام فیلم را نام ببرم، شاید Fight Club، شاید Vertigo، ولی الآن بدون شک املی را نام خواهم برد. آن را ببینید و لذت ببرید!
حتما بخوانید >>
داستان فرزندانی در جست وجوی سرنوشت مادرشان. در این فیلم زیبای فرانسوی، زندگی پرماجرای خواهر و برادری به تصویر کشیده شده است که برای کشف حقیقت زندگی مادرشان مسیر زندگی خود را کامل تغییر می دهند. این فیلم پررمزوراز و دلهره آور به عنوان یکی از ۳ فیلم برتر فرانسه شناخته می شود و لحظات نابی را برای مخاطب می سازد.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
کارگردان در این فیلم چیزی کمتر از یک شاهکار خلق نکرده است. این فیلم قدرت و هنر کارگردان را آشکار می کند؛ به ویژه هنگامی که داستانی اصلی با چنین ابعاد قدرتمندی نمایش داده می شود.
حتما بخوانید >>
دورانی که آلمان فرانسه را اشغال کرده بود (جنگ جهانی دوم)، اوضاع مردم در فرانسه چطور بود؟ فیلم بچه های بهشت به این دوران و واقعیت های آن اشاره می کند. فیلمی با نقش آفرینی عالی بازیگران و قصه ای جذاب و احساسی در میان برترین های وبسایت سینمایی متاکریتیک هم جا دارد. اگر شما هم مایلید یکی از بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ را ببینید، قطعا این فیلم انتخاب ویژه ای خواهد بود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
فارغ از هر دیدگاه فنی و ساختارمندانه ای، چیزی که من به آن اهمیت می دهم اصالت آن درباره معضل های انسانی است. از این منظر که نگاه کنیم، فیلم فوق العاده ای است.
حتما بخوانید >>
زندگی مولتی میلیاردری که طی حادثه ای سلامتش را از دست می دهد. او به کسی نیاز دارد تا مراقبش باشد. منتها شرایط سختی که دارد و همچنین اخلاق متفاوتش کار را سخت می کند. تا اینکه جوانی به طور اتفاقی بر سر راه او قرار می گیرد. این فیلم بر اساس زندگی واقعی فردی با چنین سبک زندگی و خلقیاتی ساخته شده است. کیفیت بازی بازیگران و داستان متفاوت و پیش بینی ناپذیربودن وقایع باعث شده این فیلم موفقیت بسیاری کسب کند و نخستین فیلم فرانسوی در فهرست صد فیلم برتر imdb باشد.
حتما بخوانید >>
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
نزدیک به یک ساعت است دارم فکر می کنم این فیلم زیبا را توصیف کنم؛ اما کلمات همراهی ام نمی کنند! فقط می توانم بگویم این شاهکار عظیم و فوق العاده را باید ببینید!
در این مقاله مجله اینترنتی ماهتوتا ، شما را با 22 فیلم از بهترین فیلم های فرانسوی آشنا کرده ایم. نظر شما درباره ی فیلم های معرفی شده در این مقاله چیست؟ کدام یک از فیلم های پیشنهادی ما را دیده اید؟ در قسمت <<ارسال دیدگاه>> می توانید با ما و مخاطبان <<مجله اینترنتی ماهتوتا>> از نظرات و بازخوردهای خود بگویید و اگر فیلم فرانسوی خوب دیگری سراغ دارید معرفی کنید.
در لیستبهترین
فیلم های فرانسوی تاریخ سینما کدام فیلم ها قرار دارند؟ بهترین فیلم های فرانسوی از کلاسیک های رازآلود تا درام های امروزی کدام فیلم ها هستند؟ بهترین فیلم فرانسوی از نظر بینندگان کدام فیلم میباشد؟ بهترین فیلم های فرانسوی کدام فیلم ها هستند؟ بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ سینما،که شما را پای تلویزیون میخکوب می کنند کدام فیلم ها هستند؟ در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
اگر شما هم از طرفداران فیلم های فرانسوی هستید، به صفحه درستی هدایت شده اید. ما 22 فیلم را بر اساس رتبه بندی سایت معتبر IMDb انتخاب کرده ایم. این فهرست شامل بهترین فیلم های تاریخ فرانسه است درمورد دوران جنگ جهانی اول و دوم، روابط احساسی و عاشقانه در فرهنگ فرانسه، و همچنین ژانر ترسناک و جنایی مطابق با آنچه در فرانسه روی داده.
این فیلم روایت زندگی جراحی است که دخترش بر اثر تصادف چهره اش را از دست می دهد. او هر کاری می کند تا صورت دخترش را بهتر کند. منتها در این مسیر دست به کارهای بسیار وحشتناکی می زند: یدن ن و دختران جوان و استفاده از صورت آنها برای دخترش و. . زمانی که دخترش متوجه این موضوع می شود، چالش های تازه ای برایش به وجود می آید و مسیر داستان به کلی عوض می شود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
سرعت پیش رفتن ماجرا کمی کند است؛ اما به عنوان یک فیلم کلاسیک و قوی، قطعا ارزش دیدن دارد! من با دیدنش زندگی کردم. .
حتما بخوانید >>
فیلمی پر از انزجار، ترس و واهمه، لحظات احساسی و پرهیجان. این فیلم بر اساس رمان مستأجر اثر رولان توپور ساخته شده است. ترلکوفسکی، شخصیت اصلی فیلم، آپارتمانی اجاره می کند که پیش از او فردی در آن خودکشی کرده است. این سرنخ شروع ماجرای پرپیچ وتابی است که به رخ دادن مشکلات روانی برای شخصیت های آن منجر می شود. در این بین، ماجراهای عاطفی هم رخ می دهد و شکل داستان بیشتر جذاب می شود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره ی این فیلم را بخوانیم:
فیلمی با چندین دیالوگ عالی و تأثیرگذار، فضایی ترسناک، که به موضوع خودکشی اشاره می کند و البته پر از تکرار صداهای وهم آلود.
حتما بخوانید >>
از میان فیلم های فرانسوی این فهرست، این فیلم زیبا برنده نخل طلایی جشنواره فیلم کن شده است. داستان این فیلم روایت عشق دختر و پسر جوانی است که سربازی و شرایط زندگی آنها را از هم دور می کند. این فیلم عاشقانه موزیکال و سرشار از احساس، لحظات بسیار عاشقانه ای به همراه دارد. همچنین، تقلای زیبای مادری برای بهترکردن حال فرزندش دیگر ویژگی برجسته این فیلم است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
موسیقی، آواز، شخصیت های متفاوت، رنگ ها، حسی عاشقانه، دل شکستگی. فقط دارم به این شاهکار فکر می کنم و دارم اشک می ریزم. این فیلم را باید دید. بو کشید.
حتما بخوانید >>
در این فیلم، با ترکیبی از ارتباطات عاطفی بین انسان ها و ارتباط بین حیوانات و انسان ها روبه رو خواهید شد. داستان دختری در یک دهکده که با حضور او زندگی در کنار حیوانات را لمس خواهید کرد. از طرفی دیگر، داستان وضعیت و آزار جنسی این دختر. این فیلم یکی از تأثیرگذارترین فیلم های فرانسوی تاریخ است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
سال ها طول کشید تا یک نسخه ویدیویی از این فیلم کمیاب را پیدا کنم. قطعا ارزش جست وجو را داشت. این فیلم موردعلاقه من درمورد برسون است. یک درام بسیار قوی و غمناک درمورد کیفیت زندگی انسان و حیوان روی کره زمین. این فیلم قطعا شما را به زانو در خواهد آورد.
حتما بخوانید >>
آرتیست دوران ورود سینما از حالت صامت به ناطق را به تصویر کشیده است. فیلمی که منتقدان آن را تحسین کرده اند و مخاطب را کاملا با فضای فیلم های سیاه وسفید و صامت آشنا می کند؛ همان جا که بدون حضور رنگ ها، عشق معنا دارد و بدون شنیدن کلمات، دوست داشتن جاری می شود. آرتیست که در میان بهترین فیلم های فرانسوی، توانست برنده اسکار بهترین فیلم سال شود، یکی از بهترین های نتفلیکس هم هست.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
هیچ وقت فکر نمی کردم آن قدر که تا این حد فیلم صامت دوست داشته باشم. یک فیلم بسیار هوشمندانه است که با موسیقی فوق العاده و سه اجرای درخشان از ژان دوژاردن، برنیس بجو و جک راسل کوچک لذت بخش، مخاطب را افسون می کند.
حتما بخوانید >>
ماجرای این فیلم در آستانه جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد. قاعده بازی، که یکی از بهترین فیلم های تاریخ فرانسه است، مخاطب را در فضا دراماتیک و کمدی خود غرق می کند. این فیلم روایت ماجراهای دسته ای از افراد مرفه جامعه است که برای تعطیلات خود به منطقه خاصی می روند. این فیلم در فهرست بهترین فیلم های مجله سینمایی کایه دو سینما هم جا دارد.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
قاعده بازی، به عنوان یکی از بزرگ ترین فیلم های ساخته شده فرانسه، تاکنون بارها مورد ستایش قرار گرفته است. این فیلم طنزآمیز حقایق تلخ جامعه فرانسه را به شیوه ای ظریف و زیبا نشان می دهد.
حتما بخوانید >>
این فیلم درباره ماجرای دوستی دو دانش آموز با عقاید متفاوت است. آنها رازدار هم هستند و باهم برای آرزوهایشان تلاش می کنند. ماجرایی پیش می آید که پای کارآگاه به ماجرا باز می شود و باید دید که در بین متهمان ردیف اول، آیا فرد گناهکار یکی از آن دو دوست صمیمی است؟
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
بیش از ۴۰ سال از دیدن این فیلم می گذرد؛ اما هر ثانیه از آن صبح ژانویه را تا روزی که بمیرم به یاد می آورم.
حتما بخوانید >>
کسی که انسانی آزاد و مستقل است، به ناگاه در طی حادثه ای مدتی به کما می رود و پس از بیدارشدن، متوجه می شود که تمام اندام هایش فلج شده و حتی قدرت صحبت کردنش را از دست داده است. او با دوره عجیبی از زندگی اش روبه رو می شود. آدم هایی که او را ترک کرده بودند، با شنیدن اتفاقی که رخ داده، به نزد او بازمی گردند. او کم کم با شرایط پیش آمده کنار می آید و خود را بازیابی می کند، راه برقراری جدیدی می آموزد و. . این فیلم به نوعی سرگذشت این فرد است و مخاطب با دنیای بسیار عجیب و مشکلات متفاوتی از زندگی افرادی با وضعیت مشابه آشنا می شود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
من این فیلم را بدون هرگونه پیش آگاهی در تئاتر دیدم. هیچ چیز را از قبل نمی دانستم. و به شما می گویم که تجربه فیلم فوق العاده ای بود.
حتما بخوانید >>
اسیران فرانسوی جنگ جهانی اول تمام تلاش خود را می کنند تا از اسارت رها شوند. منتها آیا موفق خواهند شد؟ در این فیلم زیبا نوع دوستی و کنارهم بودن در شرایط بحرانی به چشم می خورد و ماجرا آن قدر دل نشین و زیباست که مخاطب از تمام سکانس های آن لذت می برد. توهم بزرگ یکی از بهترین فیلم های فرانسوی ژانر جنگی است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
ما این فیلم را در کتابخانه دانشگاهمان دیدیم و خیلی دوستش داشتیم. دیدن چنین فیلم مثبت و زیبایی درمورد پذیرش و دوست داشتن دیگران ضروری است. این فیلم پیام فوق العاده ای را بدون آموزش خسته کننده به بیننده می رساند. باید بگویم همه وهمه باید این فیلم را ببینند.
حتما بخوانید >>
این فیلم روایت قصه زوجی است که زندگی ناخوشایندی دارند. بیماری روانی، نابسامانی اجتماعی و زخم های کوچکی که هرگز التیام نیافته اند باعث می شود زندگی شان به نابودی میل کند. در این بین، تصمیم به قتل ماجرای فیلم را بحرانی تر می کند. شخصیت پردازی قوی و بازی عالی بازیگران این فیلم باعث شده امتیاز بسیار بالایی به دست آورد و یکی از بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ نام بگیرد.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
این فیلم درامی رازآلود و واقعا خوب است. این فیلم با فضایی دراماتیک شروع می شود و بعدا برخی از شخصیت ها باید کاری وحشتناک انجام دهند؛ اما جهش واقعی پس از آن رخ می دهد که اتفاقی غیرمنتظره و غیرقابل پیش بینی رخ می دهد. قطعا دیدن آن را به شما توصیه می کنم.
حتما بخوانید >>
این فیلم، که یکی دیگر از بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ لقب گرفته است، درباره زندگی فردی است که پس از ۵ سال از زندان آزاد شده و دوستانش او را به نقشه سرقتی بزرگ دعوت می کنند. او این دعوت را رد می کند و به سراغ معشوقه اش می رود اما. . اتفاقات رخ داده و خیانت باعث می شود شخصیت اصلاح شده از زندگی زده شود و به تیم سرقت دوستانش بپیوندد. باید دید این تیم برای برنامه ای که طراحی کرده اند تا چه حد می توانند موفق پیش بروند؟
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
من فیلم های زیادی را در سینما می بینم (امسال تاکنون ۱۰۳ فیلم) و باید بگویم که این فیلم به مراتب بهترین فیلمی است که امسال دیده ام، با وجود اینکه در سال ۱۹۵۵ اکران شده است!
حتما بخوانید >>
این فیلم درباره مأموریتی ویژه و پرخطر است. قرار است دو تیم از رانندگان محموله باری خطرناکی را جابه جا کنند. کوچک ترین اشتباه باعث انفجار می شود. از طرفی، بین دو تیم رانندگان رقابت شدیدی شکل می گیرد. باید دید که کدام یک می تواند برنده شود و با چه قیمتی؟!
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
فیلمی پرمحتوا، باجذبه و هیجان انگیز. به نظرم بهترین فیلم از آثار این کارگردان است.
حتما بخوانید >>
داستان این فیلم درباره مردی است که برای قتل استخدام شده. اتفاقات جنایی و هولناکی رخ می دهد و محور داستان به سویی می رود که مخاطب نسبت به گناهکار واقعی شک کند. آیا واقعا شخصیت اصلی قصه قاتل است؟ باید دید و رمز این فیلم نامه زیبا را گشود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
شاهکاری درمورد قاتلی قراردادی، یک سامورایی امروزی. احساس، صداها، خیابان ها، همه چیز به طرز وحشتناکی سرد و ترسناک است؛ اما در عین حال باعث می شود پاریس، شهر دوست داشتنی قاتل، جالب ترین شهر جهان به نظر برسد. فیلمی پیچ درپیچ و احساسی!
حتما بخوانید >>
پسری که تحت تأثیر خانواده ناسالمش دچار بحران می شود. درس را رها می کند و به خلاف روی می آورد. او عاقبت دستگیر می شود و والدینش تصمیم می گیرند او را به ندامتگاه بفرستند. زندگی این پسر در شرایط جدید تغییر می کند. برای سردرآوردن از ماجرای عجیب این فیلم باید حدود یک ساعت و نیم بنشینید و هیجان را تجربه کنید!
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
داستان به یادماندنی آنتوان جوان و آشفته به دلایل زیادی ارزش دیدن دارد، احتمالا بیشتر از همه به خاطر کارگردانی متفکرانه فرانسوا تروفو. این فیلم از دیگر فیلم های مربوط به جوانان مشکل دار بسیار متمایز است، هم از نظر نحوه نمایش شخصیت اصلی و هم نحوه استفاده مناسب از رویدادهای به ظاهر جزئی برای نشان دادن نحوه شکل گیری زندگی آنتوان.
حتما بخوانید >>
این فیلم پرزدوخورد شاید بتوان ژانر اکشن را هم به آن نسبت داد، درباره چند جوان است که در کوچه و خیابان زندگی می کنند. محور قصه ارتباط این جوان ها با یکدیگر، مردم و البته افسران پلیس است. نفرت که نه تنها یکی از بهترین فیلم های فرانسوی بلکه یکی از بهترین تولیدات اروپایی است می تواند مخاطب را تا آخرین لحظه جذب داستان زیبایش کند.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
<<نفرت>> را بارها دیده ام و هر بار بیشتر لذت برده ام!
حتما بخوانید >>
نقاشی که باید عکس عروسی را در خفا بکشد. ماجرایی متفاوت و البته دیدنی. پرتره بانویی در آتش یکی از ۲۰ فیلم برتر فرانسه است که داستان متفاوت و نقش آفرینی عالی بازیگران آن باعث شده ارتباط خوبی با مخاطبش برقرار کند. این فیلم یکی از بهترین فیلم های سال ۲۰۱۹ است.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
این فیلم زیبا و از نظر فنی عالی است، داستانی عاشقانه و غم انگیز. از دیدن آن لذت خواهید برد.
حتما بخوانید >>
فیلم نامدار املی، که به عنوان یکی از پرفروش ترین فیلم های اروپا و تأثیرگذارترین فیلم فرانسه شناخته می شود، روایت زندگی دختری معمولی است، نه زشت و نه زیبا، نه ندار و نه دارا، معمولی با شغلی معمولی و دنیایی معمولی. این فیلم با اتفاق جالبی (مرگ پرنسس دایانا) وارد فاز جدیدی می شود. املی راه جدیدی برای زندگی پیدا می کند: تلاش برای شادکردن دیگران! هیجان و رمزآلودن را باید در این فیلم جست وجو کرد! تماشای این فیلم الهام بخش خانوادگی را از دست ندهید.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
اگر یک سال پیش، اگر کسی از من می پرسید <<فیلم موردعلاقه شما چیست؟>> نمی دانستم دقیقا کدام فیلم را نام ببرم، شاید Fight Club، شاید Vertigo، ولی الآن بدون شک املی را نام خواهم برد. آن را ببینید و لذت ببرید!
حتما بخوانید >>
داستان فرزندانی در جست وجوی سرنوشت مادرشان. در این فیلم زیبای فرانسوی، زندگی پرماجرای خواهر و برادری به تصویر کشیده شده است که برای کشف حقیقت زندگی مادرشان مسیر زندگی خود را کامل تغییر می دهند. این فیلم پررمزوراز و دلهره آور به عنوان یکی از ۳ فیلم برتر فرانسه شناخته می شود و لحظات نابی را برای مخاطب می سازد.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
کارگردان در این فیلم چیزی کمتر از یک شاهکار خلق نکرده است. این فیلم قدرت و هنر کارگردان را آشکار می کند؛ به ویژه هنگامی که داستانی اصلی با چنین ابعاد قدرتمندی نمایش داده می شود.
حتما بخوانید >>
دورانی که آلمان فرانسه را اشغال کرده بود (جنگ جهانی دوم)، اوضاع مردم در فرانسه چطور بود؟ فیلم بچه های بهشت به این دوران و واقعیت های آن اشاره می کند. فیلمی با نقش آفرینی عالی بازیگران و قصه ای جذاب و احساسی در میان برترین های وبسایت سینمایی متاکریتیک هم جا دارد. اگر شما هم مایلید یکی از بهترین فیلم های فرانسوی تاریخ را ببینید، قطعا این فیلم انتخاب ویژه ای خواهد بود.
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
فارغ از هر دیدگاه فنی و ساختارمندانه ای، چیزی که من به آن اهمیت می دهم اصالت آن درباره معضل های انسانی است. از این منظر که نگاه کنیم، فیلم فوق العاده ای است.
حتما بخوانید >>
زندگی مولتی میلیاردری که طی حادثه ای سلامتش را از دست می دهد. او به کسی نیاز دارد تا مراقبش باشد. منتها شرایط سختی که دارد و همچنین اخلاق متفاوتش کار را سخت می کند. تا اینکه جوانی به طور اتفاقی بر سر راه او قرار می گیرد. این فیلم بر اساس زندگی واقعی فردی با چنین سبک زندگی و خلقیاتی ساخته شده است. کیفیت بازی بازیگران و داستان متفاوت و پیش بینی ناپذیربودن وقایع باعث شده این فیلم موفقیت بسیاری کسب کند و نخستین فیلم فرانسوی در فهرست صد فیلم برتر imdb باشد.
حتما بخوانید >>
نظر یکی از کاربران سایت IMDb درباره این فیلم را بخوانیم:
نزدیک به یک ساعت است دارم فکر می کنم این فیلم زیبا را توصیف کنم؛ اما کلمات همراهی ام نمی کنند! فقط می توانم بگویم این شاهکار عظیم و فوق العاده را باید ببینید!
در این مقاله مجله اینترنتی ماهتوتا ، شما را با 22 فیلم از بهترین فیلم های فرانسوی آشنا کرده ایم. نظر شما درباره ی فیلم های معرفی شده در این مقاله چیست؟ کدام یک از فیلم های پیشنهادی ما را دیده اید؟ در قسمت <<ارسال دیدگاه>> می توانید با ما و مخاطبان <<مجله اینترنتی ماهتوتا>> از نظرات و بازخوردهای خود بگویید و اگر فیلم فرانسوی خوب دیگری سراغ دارید معرفی کنید.
در لیست 11
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه
انیمه ی سینمایی <<اسم تو>> از ماکوتو شینکای سال ۲۰۱۶ اکران شد و از همان زمان اکران به موفقیت گسترده ای رسید و کلی هوادار سراسر جهان پیدا کرد. فیلم رکوردهای فروش انیمه ها در ژاپن و جهان را شکست و یکی از پرفروش ترین انیمه های تاریخ شد. جلوه های بصری عالی، ریتم سریع و یک داستان
مسلما انیمه ای با چنین محبوبیتی به این زودی ها فراموش نمی شود، و هواداران آن تلاش می کنند همچنان در همان حال و هوا باشند و آثار مشابه دیگری هم تماشا کنند. علاوه بر چندتا از کارهای خود شینکای، چند انیمه ی سینمایی عالی دیگر هم هستند که یا چنین مضمون مشابهی را به کار برده اند، و یا از نظر بصری و زیبایی شناسی، شبیه <<اسم تو>> هستند.
<<اسم تو>> را چه یک داستان بلوغ با زیرلایه های ماوراءالطبیعه در نظر بگیریم، یا یک داستان عاشقانه ی عجیب و غریب، باز هم در صنعت انیمه نمونه های مشابه خوب دیگری هم برای تماشا وجود دارد.همراه مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
<<دختری که در زمان پرش می کرد>> یکی از کارای قدیمي تر مامورو هوسودا است، کسی که بیشتر به خاطر کارگردانی نسخه ی سینمایی <<دیجیمون>> مشهور شد. فیلم داستان دختری است که به یک باره متوجه می شود توانایی سفر در زمان را دارد و به معنای واقعی کلمه می تواند در آن پرش کند. او خیلی زود متوجه می شود که سفر در زمان آن قدرها هم که فکر می کرد راحت نیست و باید با کلی پیامدهای عجیب دست وپنجه نرم کند که خودش عاملشان بوده.
حتما بخوانید >>
وجه تشابه فیلم با <<اسم تو>> در این است که این جا هم به نوعی با یک داستان بلوغ طرف هستیم، همچنین آن جنبه های ماوراءالطبیعه مشابه هم این جا دیده می شوند. فیلم هوسودا به اندازه ی <<اسم تو>> عاشقانه نیست، ولی او مثل شینکای، خیلی خوب موفق می شود پی رنگ سفر در زمان را به پایان احساسی خوبی برساند.
تا قبل از این که <<اسم تو>> اکران شود، خیلی ها <<پنج سانتیمتر در ثانیه>> را بهترین فیلم شینکای در نظر می گرفتند. واقعا هم شایسته ی این همه تحسین بود. خیلی از عناصری که امضای کارهای شینکای هستند، در این فیلم دیده می شوند: انتظار عمیقی که بین دو عاشق جدا از هم شکل گرفته است، و آن پس زمینه های بصری درخشان و تماشایی.
حتما بخوانید >>
ولی با وجود این شباهت ها، <<۵ سانتیمتر در ثانیه>> در پایان شبیه یک پیش نویس از <<اسم تو>> به نظر می رسد. در حالی که <<اسم تو>> پر امید و الهام بخش است، <<۵ سانتیمتر در ثانیه>> فضای تلخ تر و غم انگیزتری دارد. این دو فیلم اگر از نظر حال وهوا با هم متفاوتند، ولی به نوعی مکمل هم دیگر حساب می شوند. و <<۵ سانتیمتر در ثانیه>> همچنان یکی از تاثیرگذارترین و دلنشین ترین آثار او باقی مانده است.
در بین کارگردان های زنی که انیمه می سازند، نائوکو یامادا به لطف انیمه ی سینمایی <<صدای خاموش>> به یکی از موفق ترین آن ها تبدیل شده است. این انیمه ی سینمایی احساسی و تاثربرانگیز، الان دیگر به یک جایگاه دست نیافتنی رسیده است. جالب این است که فیلم هم زمان با <<اسم تو>> اکران شد و البته در خیلی از زمینه ها، بازی را به رقیب قدر خود باخت. ولی می توان محتوای مضمونی کم وبیش مشابهی را در هردو اثر پیدا کرد.
حتما بخوانید >>
<<صدای خاموش>> آن چشم انداز و جنبه ی جادویی و فراطبیعی <<اسم تو>> را در خود ندارد، ولی درامی شخصی و هولناک درباره رستگاری و عشق های نادیده ارائه می دهد. با این حال، داستان های عاشقانه ی دراماتیکی که در هر دو فیلم پیاده شده اند، تا حدی شبیه بهم به نظر می رسند. همین باعث شده که <<صدای خاموش>> همیشه به عنوان یک گزینه ی بعدی به هواداران <<اسم تو>> پیشنهاد شود.
<<باغی از کلمات>> یک نقطه ی میانی قابل توجه در کارنامه ی کاری شینکای است. فیلم در فاصله بین <<پنج سانتیمتر در ثانیه>> و <<اسم تو>> ساخته شده و جایگاه قابل توجهی دارد. هواداران پروپاقرص شینکای با مقایسه ی <<اسم تو>> با کارهای قدیمی تر شینکای متوجه شده اند که از <<اسم تو>> به بعد، شینکای نگاه امیدوارانه تری به زندگی پیدا کرده است.
حتما بخوانید>>
اگر کارنامه ی شینکای را از نظر مضمونی به دو دسته ی قبل و بعد از <<اسم تو>> تقسیم کنیم، <<باغی از کلمات>> در هیچ یک از این دو دسته قرار نمی گیرد. شاید به خاطر این که این فیلم زمان بسیار کوتاه تری دارد و در آن، خبری از جاه طلبی های فیلم های بلندی چون <<اسم تو>> دیده نمی شود. صرف نظر از این مسائل، انیمیشن و طراحی هنری فیلم فوق العاده زیبا هستند. با تماشای فیلم خیلی خوب می توان متوجه شد که ماکوتو شیکای کارگردان در حال عبور از یک دوره ی گذار است.
<<پاتمای وارونه>> یک انیمه ی عالی ولی بسیار قدرنادیده از یاسوهیرو یوشیورا است که احتمال زیاد اسمش را نشنیده اید. فیلم همچنین از آن آثاری است که شباهت های زیادی به <<اسم تو>> دارد. هردو فیلم داستان یک رابطه ی عاشقانه میان دو نفر هستند و عناصر فراطبیعی هم لابه لای داستان خود گنجانده اند، و هردو فیلم کلی پیچش داستانی غافلگیر کننده دارند که کلی به غنای پی رنگ اضافه می کند.
حتما بخوانید >>
در <<پاتمای وارونه>> به جای عوض شدن بدن ها، با دنیایی طرف هستیم که در آن برای گروهی از مردم، نیروی جاذبه به صورت وارونه عمل می کند. و لابه لای این تغییرات گرانشی عجیب، پسری با دختری مواجه می شود و آن ها دل به هم می بندند. فیلم شاید آن شکوه بصری <<اسم تو>> را نداشته باشد، ولی به لطف ترفندهای تماشایی جالب و یک رابطه ی عاشقانه قوی که محور مرکزی آن را تشکیل می دهد، کاری می کند که از تماشایش پشیمان نشوید.
داستان های بلوغی که در بستر اتفاقات ماوراءالطبیعه رخ می دهند، به مضمون ثابت آثار شینکای تبدیل شده اند. همین باعث شده است که آثار او با فیلم های مامورو هوسودا زیاد مقایسه شود. او هم مثل شینکای عاشق موضوع های این چنینی است، و <<فرزندان گرگ>> یکی از بهترین آثار هوسودا در این زمینه است.
حتما بخوانید >>
در حالی که شینکای معمولا روی شخصیت های جوان و کم سن تمرکز می کند، شخصیت اصلی <<فرزندان گرگ>> مادری است که تلاش می کند دو کودک غیرطبیعی خود را بزرگ کند. همین بچه های غیرطبیعی گرگینه، از مهم ترین نقاط قوت فیلم هستند و آن را به یک اثر تماشایی تبدیل کرده اند.
استودیو جیبلی انیمه ی معرکه و مشهور زیاد دارد، ولی <<زمزمه ی قلب>> قطعا یکی از قدرنادیده ترین آن هاست. فیلم همچنین یکی از عاشقانه ترین آثار جیبلی هم هست. اگرچه در تمام آثار جیبلی می توان داستان های فرعی عاشقانه ی زیادی پیدا کرد، ولی در <<زمزمه ی قلب>> این رابطه ی عاشقانه، محوریت اصلی فیلم را شکل می دهد.
حتما بخوانید >>
همچون <<اسم تو>> این جا هم بایک داستان بلوغ طرف هستیم که در قالب یک پی رنگ عاشقانه ارائه می شود. فیلم داستان دو شخصیت است که همچنان که بر موانع پیش روی خود غلبه می کنند، بزرگ می شوند. <<زمزمه ی قلب>> در مقایسه با <<اسم تو، فضای غیرجادویی تر و زمیني تری دارد و بر خلاف قهرمان بازی های آثار شینکای، داستان کشمش های کوچک و انسانی دو نفر است.
<<فرزند آب وهوا>> دیگر بلاک باستر موفق شینکای است که بعد از <<اسم تو>> ساخته شد. منتقدان خیلی زود دست به مقایسه ی این دو فیلم زدند و زیبایی شناسی و مضامین و موسیقی (موسیقی هر دو فیلم را یک گروه ساخته بودند) آن ها را مورد بررسی قرار دادند.
حتما بخوانید >>
بعد از اثر موفقی مثل <<اسم تو>>، ساخت یک فیلم دیگر با همان کیفیت کار سختی است، <<فرزند آب وهوا>> هم بعد از اکران، نتوانست آن موفقیت افسانه ای <<اسم تو>> را از نظر هواداران و منتقدان به دست آورد. ولی باز هم با یک فیلم درجه یک طرف هستیم که اتفاقا در بعضی حوزه ها، خیلی خوب می تواند کاستی های <<اسم تو>> را جبران کند.
این شاهکار قدرنادیده ی نائوکو یامادا، با ارائه ی یک داستان عاشقانه ی تاثیرگذار همچون <<اسم تو>>، خیلی خوب می تواند آن حس انتظار شدید را در مخاطب برانگیزد. همچون فیلم شینکای، <<لیز و پرنده ی آبی>> هم از مضامین مشابهی چون فاصله احساسی و فیزیکی بین دو شخصیت استفاده می کند، تنها فرق این است که با یک ریتم کند و آهسته طرف هستیم.
حتما بخوانید >>
شاید مقایسه ی بهتر این است که بگوییم <<لیز و پرنده ی آبی>> در مقابل <<صدای خاموش>>، حکم <<پنج سانتیمتر در ثانیه>> را در مقابل <<اسم تو>> دارد. اگرچه تمام این فیلم ها به سراغ مفاهیم مضمونی مشابهی رفته اند، ولی <<لیز>> و <<پنج سانتیمتر>> با یک زیبایی شناسی متمایز به سراغ چنین دستمایه هایی می روند و پایان های متفاوتی را به نمایش می گذارند.
<<ناپدید شدن>> در اصل یک پایان عالی و درجه یک است برای <<مالیخولیای هاروهی سوزومیا>>، سریال انیمه ی محبوبی که در سال ۲۰۰۶ پخش شد. فیلم <<ناپدید شدن>> هم محوریت داستان خود را روی ناپدید شدن دختری به نام هاروهی سوزومیا گذاشته است. <<ناپدید شدن>> بسیار محبوب است، مخصوصا از این نظر که خیلی خوب موفق می شود دنباله ی داستانی که در سریال شروع شده است را پی بگیرد و آن را به یک اثر رضایت بخش و عالی تبدیل کند.
حتما بخوانید >>
همچون <<اسم تو>>، <<ناپدید شدن>> هم یک داستان عاشقانه در بستر رویدادهای فانتزی روایت می کند و می توان آن را یکی از بهترین انیمه های عاشقانه ای در نظر گرفت که وما تمام تاکید خود را روی عشق نگذاشته است. با این حال، باز هم در مقایسه با <<اسم تو>>، <<ناپدید شدن>> دیگر پیاز داغش را زیاد می کند و بیش از حد غرق در عناصر فراطبیعی و علمی تخیلی می شود. اگر با این مجموعه هیچ آشنایی ندارید، بهتر است اول به سراغ سریال بروید، چرا که دنبال کردن اتفاقات <<ناپدید شدن>> بدون شناخت از داستان و اتفاق های پیشین، کار راحتی نیست.
در لیست 11
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه
انیمه ی سینمایی <<اسم تو>> از ماکوتو شینکای سال ۲۰۱۶ اکران شد و از همان زمان اکران به موفقیت گسترده ای رسید و کلی هوادار سراسر جهان پیدا کرد. فیلم رکوردهای فروش انیمه ها در ژاپن و جهان را شکست و یکی از پرفروش ترین انیمه های تاریخ شد. جلوه های بصری عالی، ریتم سریع و یک داستان
مسلما انیمه ای با چنین محبوبیتی به این زودی ها فراموش نمی شود، و هواداران آن تلاش می کنند همچنان در همان حال و هوا باشند و آثار مشابه دیگری هم تماشا کنند. علاوه بر چندتا از کارهای خود شینکای، چند انیمه ی سینمایی عالی دیگر هم هستند که یا چنین مضمون مشابهی را به کار برده اند، و یا از نظر بصری و زیبایی شناسی، شبیه <<اسم تو>> هستند.
<<اسم تو>> را چه یک داستان بلوغ با زیرلایه های ماوراءالطبیعه در نظر بگیریم، یا یک داستان عاشقانه ی عجیب و غریب، باز هم در صنعت انیمه نمونه های مشابه خوب دیگری هم برای تماشا وجود دارد.همراه مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
<<دختری که در زمان پرش می کرد>> یکی از کارای قدیمي تر مامورو هوسودا است، کسی که بیشتر به خاطر کارگردانی نسخه ی سینمایی <<دیجیمون>> مشهور شد. فیلم داستان دختری است که به یک باره متوجه می شود توانایی سفر در زمان را دارد و به معنای واقعی کلمه می تواند در آن پرش کند. او خیلی زود متوجه می شود که سفر در زمان آن قدرها هم که فکر می کرد راحت نیست و باید با کلی پیامدهای عجیب دست وپنجه نرم کند که خودش عاملشان بوده.
حتما بخوانید >>
وجه تشابه فیلم با <<اسم تو>> در این است که این جا هم به نوعی با یک داستان بلوغ طرف هستیم، همچنین آن جنبه های ماوراءالطبیعه مشابه هم این جا دیده می شوند. فیلم هوسودا به اندازه ی <<اسم تو>> عاشقانه نیست، ولی او مثل شینکای، خیلی خوب موفق می شود پی رنگ سفر در زمان را به پایان احساسی خوبی برساند.
تا قبل از این که <<اسم تو>> اکران شود، خیلی ها <<پنج سانتیمتر در ثانیه>> را بهترین فیلم شینکای در نظر می گرفتند. واقعا هم شایسته ی این همه تحسین بود. خیلی از عناصری که امضای کارهای شینکای هستند، در این فیلم دیده می شوند: انتظار عمیقی که بین دو عاشق جدا از هم شکل گرفته است، و آن پس زمینه های بصری درخشان و تماشایی.
حتما بخوانید >>
ولی با وجود این شباهت ها، <<۵ سانتیمتر در ثانیه>> در پایان شبیه یک پیش نویس از <<اسم تو>> به نظر می رسد. در حالی که <<اسم تو>> پر امید و الهام بخش است، <<۵ سانتیمتر در ثانیه>> فضای تلخ تر و غم انگیزتری دارد. این دو فیلم اگر از نظر حال وهوا با هم متفاوتند، ولی به نوعی مکمل هم دیگر حساب می شوند. و <<۵ سانتیمتر در ثانیه>> همچنان یکی از تاثیرگذارترین و دلنشین ترین آثار او باقی مانده است.
در بین کارگردان های زنی که انیمه می سازند، نائوکو یامادا به لطف انیمه ی سینمایی <<صدای خاموش>> به یکی از موفق ترین آن ها تبدیل شده است. این انیمه ی سینمایی احساسی و تاثربرانگیز، الان دیگر به یک جایگاه دست نیافتنی رسیده است. جالب این است که فیلم هم زمان با <<اسم تو>> اکران شد و البته در خیلی از زمینه ها، بازی را به رقیب قدر خود باخت. ولی می توان محتوای مضمونی کم وبیش مشابهی را در هردو اثر پیدا کرد.
حتما بخوانید >>
<<صدای خاموش>> آن چشم انداز و جنبه ی جادویی و فراطبیعی <<اسم تو>> را در خود ندارد، ولی درامی شخصی و هولناک درباره رستگاری و عشق های نادیده ارائه می دهد. با این حال، داستان های عاشقانه ی دراماتیکی که در هر دو فیلم پیاده شده اند، تا حدی شبیه بهم به نظر می رسند. همین باعث شده که <<صدای خاموش>> همیشه به عنوان یک گزینه ی بعدی به هواداران <<اسم تو>> پیشنهاد شود.
<<باغی از کلمات>> یک نقطه ی میانی قابل توجه در کارنامه ی کاری شینکای است. فیلم در فاصله بین <<پنج سانتیمتر در ثانیه>> و <<اسم تو>> ساخته شده و جایگاه قابل توجهی دارد. هواداران پروپاقرص شینکای با مقایسه ی <<اسم تو>> با کارهای قدیمی تر شینکای متوجه شده اند که از <<اسم تو>> به بعد، شینکای نگاه امیدوارانه تری به زندگی پیدا کرده است.
حتما بخوانید>>
اگر کارنامه ی شینکای را از نظر مضمونی به دو دسته ی قبل و بعد از <<اسم تو>> تقسیم کنیم، <<باغی از کلمات>> در هیچ یک از این دو دسته قرار نمی گیرد. شاید به خاطر این که این فیلم زمان بسیار کوتاه تری دارد و در آن، خبری از جاه طلبی های فیلم های بلندی چون <<اسم تو>> دیده نمی شود. صرف نظر از این مسائل، انیمیشن و طراحی هنری فیلم فوق العاده زیبا هستند. با تماشای فیلم خیلی خوب می توان متوجه شد که ماکوتو شیکای کارگردان در حال عبور از یک دوره ی گذار است.
<<پاتمای وارونه>> یک انیمه ی عالی ولی بسیار قدرنادیده از یاسوهیرو یوشیورا است که احتمال زیاد اسمش را نشنیده اید. فیلم همچنین از آن آثاری است که شباهت های زیادی به <<اسم تو>> دارد. هردو فیلم داستان یک رابطه ی عاشقانه میان دو نفر هستند و عناصر فراطبیعی هم لابه لای داستان خود گنجانده اند، و هردو فیلم کلی پیچش داستانی غافلگیر کننده دارند که کلی به غنای پی رنگ اضافه می کند.
حتما بخوانید >>
در <<پاتمای وارونه>> به جای عوض شدن بدن ها، با دنیایی طرف هستیم که در آن برای گروهی از مردم، نیروی جاذبه به صورت وارونه عمل می کند. و لابه لای این تغییرات گرانشی عجیب، پسری با دختری مواجه می شود و آن ها دل به هم می بندند. فیلم شاید آن شکوه بصری <<اسم تو>> را نداشته باشد، ولی به لطف ترفندهای تماشایی جالب و یک رابطه ی عاشقانه قوی که محور مرکزی آن را تشکیل می دهد، کاری می کند که از تماشایش پشیمان نشوید.
داستان های بلوغی که در بستر اتفاقات ماوراءالطبیعه رخ می دهند، به مضمون ثابت آثار شینکای تبدیل شده اند. همین باعث شده است که آثار او با فیلم های مامورو هوسودا زیاد مقایسه شود. او هم مثل شینکای عاشق موضوع های این چنینی است، و <<فرزندان گرگ>> یکی از بهترین آثار هوسودا در این زمینه است.
حتما بخوانید >>
در حالی که شینکای معمولا روی شخصیت های جوان و کم سن تمرکز می کند، شخصیت اصلی <<فرزندان گرگ>> مادری است که تلاش می کند دو کودک غیرطبیعی خود را بزرگ کند. همین بچه های غیرطبیعی گرگینه، از مهم ترین نقاط قوت فیلم هستند و آن را به یک اثر تماشایی تبدیل کرده اند.
استودیو جیبلی انیمه ی معرکه و مشهور زیاد دارد، ولی <<زمزمه ی قلب>> قطعا یکی از قدرنادیده ترین آن هاست. فیلم همچنین یکی از عاشقانه ترین آثار جیبلی هم هست. اگرچه در تمام آثار جیبلی می توان داستان های فرعی عاشقانه ی زیادی پیدا کرد، ولی در <<زمزمه ی قلب>> این رابطه ی عاشقانه، محوریت اصلی فیلم را شکل می دهد.
حتما بخوانید >>
همچون <<اسم تو>> این جا هم بایک داستان بلوغ طرف هستیم که در قالب یک پی رنگ عاشقانه ارائه می شود. فیلم داستان دو شخصیت است که همچنان که بر موانع پیش روی خود غلبه می کنند، بزرگ می شوند. <<زمزمه ی قلب>> در مقایسه با <<اسم تو، فضای غیرجادویی تر و زمیني تری دارد و بر خلاف قهرمان بازی های آثار شینکای، داستان کشمش های کوچک و انسانی دو نفر است.
<<فرزند آب وهوا>> دیگر بلاک باستر موفق شینکای است که بعد از <<اسم تو>> ساخته شد. منتقدان خیلی زود دست به مقایسه ی این دو فیلم زدند و زیبایی شناسی و مضامین و موسیقی (موسیقی هر دو فیلم را یک گروه ساخته بودند) آن ها را مورد بررسی قرار دادند.
حتما بخوانید >>
بعد از اثر موفقی مثل <<اسم تو>>، ساخت یک فیلم دیگر با همان کیفیت کار سختی است، <<فرزند آب وهوا>> هم بعد از اکران، نتوانست آن موفقیت افسانه ای <<اسم تو>> را از نظر هواداران و منتقدان به دست آورد. ولی باز هم با یک فیلم درجه یک طرف هستیم که اتفاقا در بعضی حوزه ها، خیلی خوب می تواند کاستی های <<اسم تو>> را جبران کند.
این شاهکار قدرنادیده ی نائوکو یامادا، با ارائه ی یک داستان عاشقانه ی تاثیرگذار همچون <<اسم تو>>، خیلی خوب می تواند آن حس انتظار شدید را در مخاطب برانگیزد. همچون فیلم شینکای، <<لیز و پرنده ی آبی>> هم از مضامین مشابهی چون فاصله احساسی و فیزیکی بین دو شخصیت استفاده می کند، تنها فرق این است که با یک ریتم کند و آهسته طرف هستیم.
حتما بخوانید >>
شاید مقایسه ی بهتر این است که بگوییم <<لیز و پرنده ی آبی>> در مقابل <<صدای خاموش>>، حکم <<پنج سانتیمتر در ثانیه>> را در مقابل <<اسم تو>> دارد. اگرچه تمام این فیلم ها به سراغ مفاهیم مضمونی مشابهی رفته اند، ولی <<لیز>> و <<پنج سانتیمتر>> با یک زیبایی شناسی متمایز به سراغ چنین دستمایه هایی می روند و پایان های متفاوتی را به نمایش می گذارند.
<<ناپدید شدن>> در اصل یک پایان عالی و درجه یک است برای <<مالیخولیای هاروهی سوزومیا>>، سریال انیمه ی محبوبی که در سال ۲۰۰۶ پخش شد. فیلم <<ناپدید شدن>> هم محوریت داستان خود را روی ناپدید شدن دختری به نام هاروهی سوزومیا گذاشته است. <<ناپدید شدن>> بسیار محبوب است، مخصوصا از این نظر که خیلی خوب موفق می شود دنباله ی داستانی که در سریال شروع شده است را پی بگیرد و آن را به یک اثر رضایت بخش و عالی تبدیل کند.
حتما بخوانید >>
همچون <<اسم تو>>، <<ناپدید شدن>> هم یک داستان عاشقانه در بستر رویدادهای فانتزی روایت می کند و می توان آن را یکی از بهترین انیمه های عاشقانه ای در نظر گرفت که وما تمام تاکید خود را روی عشق نگذاشته است. با این حال، باز هم در مقایسه با <<اسم تو>>، <<ناپدید شدن>> دیگر پیاز داغش را زیاد می کند و بیش از حد غرق در عناصر فراطبیعی و علمی تخیلی می شود. اگر با این مجموعه هیچ آشنایی ندارید، بهتر است اول به سراغ سریال بروید، چرا که دنبال کردن اتفاقات <<ناپدید شدن>> بدون شناخت از داستان و اتفاق های پیشین، کار راحتی نیست.
در لیست 10
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
یکی از جذاب ترین بازیگران هالیوود، وال کیلمر در تعداد قابل توجهی از فیلم ها و مخصوصا آثار ترسناک بازی کرده است. سوالات بزرگی در ذهن همه بود و خیلی از مخاطبان دوست داشتند بدانند چه اتفاقی برای وال کیلمر افتاده است و با اکران مستند غافلگیر کننده وال در سال 2021، طرفداران دوباره مشتاق تماشای آثار کلاسیک کارنامه کاری این ستاره سینما شده اند.
بدون شک بهترین فیلم های کیلمر به عنوان یک ستاره موفق در دهه ۸۰ میلادی، در دو دهه اول زندگی حرفه ای او ساخته شده اند. اگرچه او در طول قرن بیست و یکم به ایفای نقش های گوناگون ادامه داد.
کیلمر در لس آنجلس متولد و بزرگ شده است و همیشه و حتی زمانی که در اوایل دهه ۸۰ میلادی در مدرسه جولیارد در شهر نیویورک تحصیل می کرد، در محوطه (یا حداقل در نزدیکی) هالیوود حضور داشت.
کیلمر پس از سال ها کسب تجربه در صنعت سینما، با بازی در نقش مرد یخی، رقیب اصلی ماوریک با بازی تام کروز در تاپ گان ۱۹۸۶، خیلی سریع به شهرت رسید. کیلمر بعد از به یادماندنی ترین نقش او (مرد یخی)، در انواع مختلف فیلم ها مشارکت داشت، از فیلم بید مدمارتیگان در سال ۱۹۸۸ گرفته تا نقش معروف خود در فیلم بتمن برای همیشه در سال ۱۹۹۵.
کارنامه حرفه ای کیلمر مطمئنا در طول چهار دهه بازیگری، دارای فراز و نشیب های بسیار است. این امر به ویژه درباره آثار ترسناک کیلمر صادق است که مسلما نشیب های بیشتری نسبت به فراز دارد. پس بد نیست نگاهی به فیلم های ترسناک دوران بازی وال کیلمر بیاندازیم،همراه مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
کیلمر در این فیلم که به صورت دی وی دی منتشر گردید، با وینسنت گالو (بازیگر فیلم های بوفالو ۶۶ و براون بانی) همبازی شد و نقش آندری، دربان شیطانی جهنم را بازی کرد. مسکو صفر که از نظر بسیاری، بدترین فیلم کیلمر است، داستان گروهی از مردان (به رهبری گالو) را دنبال می کند که سعی می کنند دوست خود را از درون هزارتوی مسکو نجات دهند و در این مسیر طبیعتا باید با شیاطین مبارزه کنند.
مسکو صفر علی رغم جالب بودن همکاری گالو و کیلمر، به خاطر فیلم نامه بد و کارگردانی ضعیف آن، با شکست مواجه شد. عملکرد گالو مناسب است و کیلمر را هم نمی توان به دلیل عملکرد بد مسکو صفر، مقصر دانست، زیرا او فقط هفت دقیقه در فیلم حضور دارد. بهتر است که در این جا کیلمر را فقط به عنوان بازیگر اصلی معرفی کنیم، نه ستاره اصلی فیلم.
حتما بخوانید >>
یکی دیگر از فیلم های ترسناک کم هزینه و ناامیدکننده که رقابت نزدیکی با مسکو صفر برای تصاحب عنوان بدترین فیلم کیلمر دارد، هفت زیرین است و باز هم با حضور کیلمر و وینگ ریمز (بازیگر ماموریت غیرممکن)، نوید یک زوج جذاب سینمایی را می دهد اما با یک فیلم نامه بد و پیش فرض پیچیده فراطبیعی خود، شکست می خورد.
یک گروه عجیب و غریب (از جمله کیلمر به عنوان بیل که شوهری خیانتکار است) در طوفان به خانه ای پناه می آورند که گذشته ای هولناک را پشت سر گذاشته است و بچه ای در آن جا حضور دارد که خانواده اش را به قتل رسانده است و اعضای گروه با کم شدن تعداد نفراتشان متوجه می شوند که در خطر هستند. از آن جا که این اتفاق در اوایل فیلم رخ می دهد، خیلی افشاکننده نیست که بگوییم کیلمر بلافاصله و تقریبا ۲۰ دقیقه بعد از شروع فیلم کشته می شود.
اگر مثبت نگاه کنیم، این زمان بیش از دو برابر مدت زمان اختصاص داده شده به کیلمر در مسکو صفر است.
حتما بخوانید >>
جزیره دکتر مورو که بر اساس رمان اچ جی و به همین نام ساخته شده است، قبلاً دو بار، یک بار در سال ۱۹۳۲ با نام جزیره روح های گمشده و بار دیگر در سال ۱۹۷۷، با بازی برت لنکستر در نقش دکتر مورو معروف اقتباس شده بود. هر دو اقتباس به خوبی مورد توجه قرار گرفتند، در حالی که نسخه ۱۹۹۶ با بازی کیلمر و مارلون براندو، به عنوان یک فاجعه شناخته شده است.
همه این فیلم ها داستان آشنای یک بازمانده از تصادف را روایت می کنند که در جزیره دکتر مورو پناه می گیرد که یک دانشمند دیوانه در زمینه تحقیقات حیوانی (بگذارید فعالیت او را این گونه نام گذاری کنیم) کار می کند.
این فیلم سینمایی می توانست پروژه خوبی باشد اما در طول تولید به دلیل اشتباهاتی از سوی بازیگران و عوامل فیلم متلاشی شد: کیلمر و براندو با هم کنار نیامدند، براندو پس از خودکشی دخترش، تقریبا کنار رفت، کیلمر پس از دریافت اوراق طلاق از سوی همسرش در محل کار، با اعضای تیم و سایر بازیگران درگیر شد، طوفان بزرگی تولید را متوقف کرد و غیره. خود فیلم با نقدهای منفی روبه رو شد اما درام پشت صحنه آن هم چنان جزو موارد سینمایی جذاب است.
حتما بخوانید >>
ذوب شدن که از طرف سازندگان سه گانه مرده شرور ساخته شد، یک فیلم هیجان انگیز علمی تخیلی در سال ۲۰۰۹ است که کیلمر در آن، نقش دکتر دیوید کروپن را بازی می کند که یک دانشمند محقق است که یک انگل خفته پیش از تاریخی را کشف می کند که با افزایش دمای جهان، کل جمعیت بشر را تهدید می کند.
این فیلم، اثر ویژه و منحصر به فردی در این ژانر محسوب نمی شود و بسیاری از منتقدان از شباهت های مشکوک آن با قسمت یخ سریال پرونده های ایکس، ابراز تاسف کردند اما به هر حال، ذوب شدن، به طرز جالبی وحشت ناشی از یک بیماری انگلی را به میزان مضاعفی به تصویر می کشد. کیلمر مانند مسکو صفر و هفت زیرین، مدت زمان کمی در فیلم حضور دارد، هرچند نقش او بسیار مهم تر از آثار قبلی است.
حتما بخوانید >>
این فیلم (نباید آن را با سریالی به همین نام در نتفلیکس اشتباه بگیریم) دارای بازیگران ستاره ای مانند ال کول جی، کریستین اسلاتر و کیلمر است و داستان گروهی از ماموران جوان اف بی آی را دنبال می کند که آموزش می بینند تا با قاتلان زنجیره ای مقابله نمایند. گروه شکارچیان ذهن، برای دستیابی به مهارت در شناسایی قاتلان سریالی روانی، باید ابتدا یک سری سناریوهای آموزشی شبیه سازی شده واقع گرایانه را تجربه کنند اما این کارآموزان به سرعت کشف می کنند که این شبیه سازی ها در واقع به طور خطرناکی واقعی هستند.
کیلمر به عنوان مربی گروه در فیلم حضور دارد و در طی داستان، افراد تیم به دنبال این هستند تا در این طرح معمایی و راز آلود، قاتل اصلی را پیدا کنند. نظرات مخاطبان درباره این طرح داستانی معمولی، بسیار متفاوت بود و منتقدان عمدتا دیدی منفی و تماشاگران عمدتا دیدی مثبت نسبت به فیلم داشتند. شکارچیان ذهن، روی هم رفته، یکی از جذاب ترین فیلم های ترسناک کیلمر است.
حتما بخوانید >>
کیلمر به دلیل سرطان گلو یا ویرایش صدایش پس از تولید (یا هر دو)، یک بازی سرگرم کننده و با صدایی جذاب در نقش فردی وحشتناک به نام والتر در فیلم مهیج سوپر در سال ۲۰۱۷ ارائه می دهد. والتر که یکی از بهترین بازی های او در دهه اخیر بود، شاید وحشتناک ترین نقش در آثار سینمایی کیلمر باشد و همان طور که در بررسی و نقد هالیوود ریپورتر بیان شد به او این فرصت را داد که بار دیگر نام و کاریزمای منحصر به فرد خود را بر روی پرده سینما نشان دهد.
این فیلم اثری متمایز در ژانر وحشت محسوب نمی شود و در هنگام انتشار نقدهای متفاوتی دریافت کرد اما فیلم یک پیچش داستانی خوب پایانی به سبک ام نایت شیامالان دارد که مدتی پس از تماشای فیلم نیز، ذهن شما را درگیر خواهد کرد.
حتما بخوانید >>
فیلم شبح و ظلمت به دلیل نقدهای متفاوت و نتایج و فروش ضعیف گیشه، از نظر طرفداران کیلمر، به عنوان یک فیلم کلاسیک ناشناخته تلقی می شود. این فیلم بر اساس کتاب بیوگرافیک و غیر داستانی جان اتری پاترسون به نام آدمخواران تساوو ساخته شده است و در آن کیلمر (در نقش پترسون که کمی یادآور نقش دکتر هالیدی در فیلم تامب استون است) و مایکل داگلاس (شکارچی معروفی به نام چار رمینگتون) در یک ماجراجویی منحصر به فرد و سادیستی به دل طبیعت می زنند.
حتما بخوانید >>
شبح و ظلمت که توسط فیلم نامه نویس لارنس عربستان و آرواره ها نوشته شده است، کیلمر را پس از رفتار زشتش سر صحنه فیلم جزیره دکتر مورو، احیا کرد و نجات داد. او اشتیاق زیادی برای حضور در این فیلم ابراز کرده بود. بازی او باعث شد که نامزد دریافت جایزه بدترین بازیگر نقش مکمل مرد شود. با این وجود، اشتیاق و جذابیت وال کیلمر باعث نمایش هر چه بیشتر خشونت در این اثر است و او در کل، بازی خوبی از خود ارائه می دهد.
حتما بخوانید >>
در لیست 10
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
یکی از جذاب ترین بازیگران هالیوود، وال کیلمر در تعداد قابل توجهی از فیلم ها و مخصوصا آثار ترسناک بازی کرده است. سوالات بزرگی در ذهن همه بود و خیلی از مخاطبان دوست داشتند بدانند چه اتفاقی برای وال کیلمر افتاده است و با اکران مستند غافلگیر کننده وال در سال 2021، طرفداران دوباره مشتاق تماشای آثار کلاسیک کارنامه کاری این ستاره سینما شده اند.
بدون شک بهترین فیلم های کیلمر به عنوان یک ستاره موفق در دهه ۸۰ میلادی، در دو دهه اول زندگی حرفه ای او ساخته شده اند. اگرچه او در طول قرن بیست و یکم به ایفای نقش های گوناگون ادامه داد.
کیلمر در لس آنجلس متولد و بزرگ شده است و همیشه و حتی زمانی که در اوایل دهه ۸۰ میلادی در مدرسه جولیارد در شهر نیویورک تحصیل می کرد، در محوطه (یا حداقل در نزدیکی) هالیوود حضور داشت.
کیلمر پس از سال ها کسب تجربه در صنعت سینما، با بازی در نقش مرد یخی، رقیب اصلی ماوریک با بازی تام کروز در تاپ گان ۱۹۸۶، خیلی سریع به شهرت رسید. کیلمر بعد از به یادماندنی ترین نقش او (مرد یخی)، در انواع مختلف فیلم ها مشارکت داشت، از فیلم بید مدمارتیگان در سال ۱۹۸۸ گرفته تا نقش معروف خود در فیلم بتمن برای همیشه در سال ۱۹۹۵.
کارنامه حرفه ای کیلمر مطمئنا در طول چهار دهه بازیگری، دارای فراز و نشیب های بسیار است. این امر به ویژه درباره آثار ترسناک کیلمر صادق است که مسلما نشیب های بیشتری نسبت به فراز دارد. پس بد نیست نگاهی به فیلم های ترسناک دوران بازی وال کیلمر بیاندازیم،همراه مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
کیلمر در این فیلم که به صورت دی وی دی منتشر گردید، با وینسنت گالو (بازیگر فیلم های بوفالو ۶۶ و براون بانی) همبازی شد و نقش آندری، دربان شیطانی جهنم را بازی کرد. مسکو صفر که از نظر بسیاری، بدترین فیلم کیلمر است، داستان گروهی از مردان (به رهبری گالو) را دنبال می کند که سعی می کنند دوست خود را از درون هزارتوی مسکو نجات دهند و در این مسیر طبیعتا باید با شیاطین مبارزه کنند.
مسکو صفر علی رغم جالب بودن همکاری گالو و کیلمر، به خاطر فیلم نامه بد و کارگردانی ضعیف آن، با شکست مواجه شد. عملکرد گالو مناسب است و کیلمر را هم نمی توان به دلیل عملکرد بد مسکو صفر، مقصر دانست، زیرا او فقط هفت دقیقه در فیلم حضور دارد. بهتر است که در این جا کیلمر را فقط به عنوان بازیگر اصلی معرفی کنیم، نه ستاره اصلی فیلم.
حتما بخوانید >>
یکی دیگر از فیلم های ترسناک کم هزینه و ناامیدکننده که رقابت نزدیکی با مسکو صفر برای تصاحب عنوان بدترین فیلم کیلمر دارد، هفت زیرین است و باز هم با حضور کیلمر و وینگ ریمز (بازیگر ماموریت غیرممکن)، نوید یک زوج جذاب سینمایی را می دهد اما با یک فیلم نامه بد و پیش فرض پیچیده فراطبیعی خود، شکست می خورد.
یک گروه عجیب و غریب (از جمله کیلمر به عنوان بیل که شوهری خیانتکار است) در طوفان به خانه ای پناه می آورند که گذشته ای هولناک را پشت سر گذاشته است و بچه ای در آن جا حضور دارد که خانواده اش را به قتل رسانده است و اعضای گروه با کم شدن تعداد نفراتشان متوجه می شوند که در خطر هستند. از آن جا که این اتفاق در اوایل فیلم رخ می دهد، خیلی افشاکننده نیست که بگوییم کیلمر بلافاصله و تقریبا ۲۰ دقیقه بعد از شروع فیلم کشته می شود.
اگر مثبت نگاه کنیم، این زمان بیش از دو برابر مدت زمان اختصاص داده شده به کیلمر در مسکو صفر است.
حتما بخوانید >>
جزیره دکتر مورو که بر اساس رمان اچ جی و به همین نام ساخته شده است، قبلاً دو بار، یک بار در سال ۱۹۳۲ با نام جزیره روح های گمشده و بار دیگر در سال ۱۹۷۷، با بازی برت لنکستر در نقش دکتر مورو معروف اقتباس شده بود. هر دو اقتباس به خوبی مورد توجه قرار گرفتند، در حالی که نسخه ۱۹۹۶ با بازی کیلمر و مارلون براندو، به عنوان یک فاجعه شناخته شده است.
همه این فیلم ها داستان آشنای یک بازمانده از تصادف را روایت می کنند که در جزیره دکتر مورو پناه می گیرد که یک دانشمند دیوانه در زمینه تحقیقات حیوانی (بگذارید فعالیت او را این گونه نام گذاری کنیم) کار می کند.
این فیلم سینمایی می توانست پروژه خوبی باشد اما در طول تولید به دلیل اشتباهاتی از سوی بازیگران و عوامل فیلم متلاشی شد: کیلمر و براندو با هم کنار نیامدند، براندو پس از خودکشی دخترش، تقریبا کنار رفت، کیلمر پس از دریافت اوراق طلاق از سوی همسرش در محل کار، با اعضای تیم و سایر بازیگران درگیر شد، طوفان بزرگی تولید را متوقف کرد و غیره. خود فیلم با نقدهای منفی روبه رو شد اما درام پشت صحنه آن هم چنان جزو موارد سینمایی جذاب است.
حتما بخوانید >>
ذوب شدن که از طرف سازندگان سه گانه مرده شرور ساخته شد، یک فیلم هیجان انگیز علمی تخیلی در سال ۲۰۰۹ است که کیلمر در آن، نقش دکتر دیوید کروپن را بازی می کند که یک دانشمند محقق است که یک انگل خفته پیش از تاریخی را کشف می کند که با افزایش دمای جهان، کل جمعیت بشر را تهدید می کند.
این فیلم، اثر ویژه و منحصر به فردی در این ژانر محسوب نمی شود و بسیاری از منتقدان از شباهت های مشکوک آن با قسمت یخ سریال پرونده های ایکس، ابراز تاسف کردند اما به هر حال، ذوب شدن، به طرز جالبی وحشت ناشی از یک بیماری انگلی را به میزان مضاعفی به تصویر می کشد. کیلمر مانند مسکو صفر و هفت زیرین، مدت زمان کمی در فیلم حضور دارد، هرچند نقش او بسیار مهم تر از آثار قبلی است.
حتما بخوانید >>
این فیلم (نباید آن را با سریالی به همین نام در نتفلیکس اشتباه بگیریم) دارای بازیگران ستاره ای مانند ال کول جی، کریستین اسلاتر و کیلمر است و داستان گروهی از ماموران جوان اف بی آی را دنبال می کند که آموزش می بینند تا با قاتلان زنجیره ای مقابله نمایند. گروه شکارچیان ذهن، برای دستیابی به مهارت در شناسایی قاتلان سریالی روانی، باید ابتدا یک سری سناریوهای آموزشی شبیه سازی شده واقع گرایانه را تجربه کنند اما این کارآموزان به سرعت کشف می کنند که این شبیه سازی ها در واقع به طور خطرناکی واقعی هستند.
کیلمر به عنوان مربی گروه در فیلم حضور دارد و در طی داستان، افراد تیم به دنبال این هستند تا در این طرح معمایی و راز آلود، قاتل اصلی را پیدا کنند. نظرات مخاطبان درباره این طرح داستانی معمولی، بسیار متفاوت بود و منتقدان عمدتا دیدی منفی و تماشاگران عمدتا دیدی مثبت نسبت به فیلم داشتند. شکارچیان ذهن، روی هم رفته، یکی از جذاب ترین فیلم های ترسناک کیلمر است.
حتما بخوانید >>
کیلمر به دلیل سرطان گلو یا ویرایش صدایش پس از تولید (یا هر دو)، یک بازی سرگرم کننده و با صدایی جذاب در نقش فردی وحشتناک به نام والتر در فیلم مهیج سوپر در سال ۲۰۱۷ ارائه می دهد. والتر که یکی از بهترین بازی های او در دهه اخیر بود، شاید وحشتناک ترین نقش در آثار سینمایی کیلمر باشد و همان طور که در بررسی و نقد هالیوود ریپورتر بیان شد به او این فرصت را داد که بار دیگر نام و کاریزمای منحصر به فرد خود را بر روی پرده سینما نشان دهد.
این فیلم اثری متمایز در ژانر وحشت محسوب نمی شود و در هنگام انتشار نقدهای متفاوتی دریافت کرد اما فیلم یک پیچش داستانی خوب پایانی به سبک ام نایت شیامالان دارد که مدتی پس از تماشای فیلم نیز، ذهن شما را درگیر خواهد کرد.
حتما بخوانید >>
فیلم شبح و ظلمت به دلیل نقدهای متفاوت و نتایج و فروش ضعیف گیشه، از نظر طرفداران کیلمر، به عنوان یک فیلم کلاسیک ناشناخته تلقی می شود. این فیلم بر اساس کتاب بیوگرافیک و غیر داستانی جان اتری پاترسون به نام آدمخواران تساوو ساخته شده است و در آن کیلمر (در نقش پترسون که کمی یادآور نقش دکتر هالیدی در فیلم تامب استون است) و مایکل داگلاس (شکارچی معروفی به نام چار رمینگتون) در یک ماجراجویی منحصر به فرد و سادیستی به دل طبیعت می زنند.
حتما بخوانید >>
شبح و ظلمت که توسط فیلم نامه نویس لارنس عربستان و آرواره ها نوشته شده است، کیلمر را پس از رفتار زشتش سر صحنه فیلم جزیره دکتر مورو، احیا کرد و نجات داد. او اشتیاق زیادی برای حضور در این فیلم ابراز کرده بود. بازی او باعث شد که نامزد دریافت جایزه بدترین بازیگر نقش مکمل مرد شود. با این وجود، اشتیاق و جذابیت وال کیلمر باعث نمایش هر چه بیشتر خشونت در این اثر است و او در کل، بازی خوبی از خود ارائه می دهد.
حتما بخوانید >>
در لیست 11
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه
پاییز، فصلی که جان کیتس شاعر آن را <<فصل مه و میوه های دل انگیز>> خطاب می کرد، همیشه موهبتی برای فیلمسازان بوده است، مخصوصا بعد از ورود رنگ به دنیای سینما، ارادت فیلمسازان به این فصل بیشتر هم شد. فیلم های سیاه و سفید هم به پاییز زیاد رجوع می کردند، ولی فیلم ساختن درباره ی پاییز چه فایده ای دارد وقتی نتوانی آن طیف رنگی قرمز و نارنجی و قهوه ای برگ های پاییزی را نشان دهی؟
فیلم های تابستانی روی فرصت جوانی و خوشی های این فصل تمرکز می کنند، ولی در فصل پاییز است که کم کم شاهد بروز تغییرات بعد از بلوغ می شویم. در پاییز شاید برای یک لحظه خیره کننده همه جا را غرق در رنگ هایی زیبا ببینیم، ولی بعد از آن باید با ریزش برگ ها، تاریک شدن هوا و اندوه همراه با این فصل سر کنیم که ما را برای ورود به سرازیزی زمستان آماده می کند.
پاییز در سینما حالت های مختلفی به خود می گیرد، شامل عشاقی می شود که در پارک برگ ها را زیر پای خود له می کنند (<<وقتی هری سالی را دید.>> - ۱۹۸۹، <<پاییز در نیویورک>> - ۲۰۰۰)، یا احساسات سرکوب شده ای که در شهری کوچک سر برمی آورند و آلوین استریت را مجبور می کنند که با تراکتورش کلی از زمین های کشاورزی آمریکا را در فصل درو طی کند (<<داستان استریت>> - ۱۹۹۹). پاییز همچنین شامل فیلم های ترسناک هالووینی و کمدی های گرم روز شکرگزاری هم می شود.
درباره ی فصل درو فیلم زیاد داریم، از <<دختر شهری>> (فریدریش ویلهلم مورنائو - ۱۹۲۹) و <<زمین>> (الکساندرو داوژنکو - ۱۹۳۰) گرفته تا <<روزهای بهشت>> (ترنس مالیک - ۱۹۷۸) و <<تس>> (رومن پولانسکی - ۱۹۷۹). در پاییز همچنین کلی درام رابطه محور از اینگمار برگمان و وودی آلن داریم که تلاش می کنند فضای غم زده این فصل را به تصویر بکشند. نیویورک وودی آلن معمولا یک نیویورک پاییزی است، مثل نیویورک فیلم <<هانا و خواهرانش>> (۱۹۸۶)، <<سپتامبر>> (۱۹۸۷) و <<زنی دیگر>> (۱۹۸۸) که بخشی از حلقه ی کوچک فیلم های پاییزی او در اواخر دهه ی ۱۹۸۰ هستند.
ما هم در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا می خواهیم به معرفی 11 فیلم پاییزی برتر تاریخ سینما بپردازیم. 11 فیلم خیلی کم است و باید گزینه های زیادی را حذف کرد، ولی باز هم با این فهرست می توانید درخشان ترین لحظه های پاییز در دنیای سینما را تجربه کنید.
در جایی از فیلم، آقای پاتر مغازه دار (بیلی هاوس) که می خواهد کمی وقت بکشد و سر صحبت را با آقای ویلسون کارآگاه (ادوارد جی. رابینسون) باز کند، می گوید: <<این روزها هوا زودتر تاریک می شود.>> و در فیلم در شهر کوچک هارپر می توان دید که برگ های پاییزی در حال افتادن هستند و شاخه های آماده ی زمستان پیش رو می شوند.
داروخانه ی پاتر یکی از مهم ترین مراکز این شهر کوچک معمولی است و از نظر میزان رفت و آمد مردم در آن، تنها کلیسا و مدرسه رقبایش هستند. ولی در این میان پای یک غریبه به شهر باز می شود، فرانز کیندلر (اورسن و) یک افسر عالی رتبه و نفرت انگیز نازی که خود را معلم مدرسه جا زده و وارد این شهر شده، و منتظر ظهور رایش چهارم است.
<<بیگانه>>، سومین فیلم کارنامه ی و که بعد از <<همشهری کین>> و <<امبرسون های باشکوه>> ساخته شد، خیلی خوب نشان داد که او در ساخت یک تریلر سرراست هم مهارت دارد، اما او پشت دوربین همین تریلر ساده هم استعداد و هنر خود را خیلی خوب به تصویر کشید. فیلم مفهوم آمریکا به مثابه ی یک خانه را خیلی خوب به تصویر می کشد و از این نظر، هم سنگ فیلم های مطرحی چون <<سایه ی یک شک>> (آلفرد هیچکاک - ۱۹۴۳) و <<زندگی شگفت انگیزی است>> (فرانک کاپرا - ۱۹۴۶) قرار می گیرد. وجه تمایزش این است که برداشتی وحشتناک از اردوگاه های کار اجباری نازی را به نمایش می گذارد.
حتما بخوانید >>
در این فیلم هم دوباره در ایالت کنتیکت هستیم، ولی این بار نیروهای بدطینتی که قهرمان با آن ها دست وپنجه نرم می کند، منشا داخلی دارند. ملودرام غم انگیز داگلاس سیرک، جین وایمن را در نقش یک بیوه ی طبقه ی متوسط به نام کری اسکات به تصویر می کشد که با باغبان زمختش (راک هادسن) وارد یک رابطه ی عاشقانه می شود. همین باعث پخش شدن کلی شایعه ی خجالت آور در آن منطقه می شود.
در جایی فیلم دختر اسکات از این رسم مصریان باستان صحبت می کند که بیوه ن را همراه با شوهران مرده ی خود در قبر می گذاشتند. او بعدا متوجه می شود که مخالفت شدید خودش و برادرش با رابطه ی تازه ی مادرشان، چیزی کم از این حرکت مصریان باستان ندارد. آن ها تنها به خودشان فکر می کنند و ترجیح می دهند مادرشان همین خانواده ی خودشان را حفظ کند و به میراث به جا مانده از ازدواج محترم پیشینش راضی باشد. آن ها برای سر به راه کردن مادر، به عنوان هدیه ی کریسمس یک تلویزیون برایش می خرند. <<فقط کافی است آن پیچ را بچرخانی، بعد از آن دیگر از تنهایی درمی آیی. چاره ی کار روی صفحه است.>>
ولی قبل از این که اسیر این هم پوشانی ناجور بین کریسمس و هم رنگی اسکات با جماعت شویم، سیرک یکی از درخشان ترین پاییزهای دنیای سینما را به تصویر می کشد. خیابان های عریض و باغ های بزرگ شهر خیالی فیلم را ردیف درختانی می پوشاند که همه به رنگ قهوه ای و نارنجی درآمده اند. چه صحنه ای زیباتر از این؟
حتما بخوانید >>
سومین فیلم فهرست ما هم داستانش در نیوانگلند می گذرد (نیوانلگند منطقه ای در شمال شرق آمریکا است که شامل شش ایالت رود آیلند، کنتیکت، ورمانت، ماساچوست، مین و نیوهمپشایر می شود). به نظر می رسد باید قبول کنیم که در دنیای سینما، نیوانگلند بهترین پاییز را در خود دارد. سخت می شود آلفرد هیچکاک را کارگردانی در نظر گرفت که خیلی در قید مناظر زیبا باشد،
ولی او هم وقتی همراه با عوامل و بازیگران فیلم <<دردسر هری>> به ایالت ورمانت رفت، مسحور طبیعت رنگارنگ آن منطقه شد، طبیعتی که هرسال کلی گردشگر را از سراسر جهان جذب خود می کند.
فیلم یک کمدی ترسناک است درباره ی جسد شخصی به نام هری که از پنهان ماندن و دفن شدن خودداری می کند. از نظر ترسیم یک شهر کوچک آمریکایی تمیز و شیک، فیلم ما را به یاد <<سایه ی یک شک>>، دیگر فیلم هیچکاک می اندازد.
در شهر های واتر ایالت ورمانت، تراژدی مرگ هری وقتی به یک کمدی فارس تبدیل می شود که شهروندان این شهر تلاش می کنند جسد را از دید بقیه پنهان کنند. وای شکارچی (ادموند گون)، جنیفر راجرز (شرلی مک لین) و خانم گریولی (میلدرد نتویک) از جمله آدم های مهم شهر هستند که با این جسد مواجه می شوند، همه شان هم فکر می کنند که خودشان مسئول مرگ هری هستند.
طنز فیلم سیاه است، ولی وقتی در مقابل زیبایی زودگذر درختان ی فصل پاییز قرار می گیرد، به یک ترکیب جالب و فراموش نشدنی می رسد. شاید بتوان گفت زیبایی فیلم بیش از حد زودگذر است. چون هیچکاک و عواملش کمی دیر به ورمانت رسیدند و نتوانستند پاییزش را در نقطه ی اوجش به تصویر بکشند، به همین دلیل مجبور شدند با چسب های برگ های ریخته شده را به درختان بچسبانند!
حتما بخوانید >>
بهتر است از نیوانگلند به سراغ توکیو برویم، توکیوی دوره ی رونق صنعتی بعد از جنگ جهانی دوم. و به سراغ کارگردانی برویم که می توان او را شاعر فصل ها خطاب کرد: یاسوجیرو ازو. همچون <<آخر پاییز>> که ازو در۱۹۶۰ ساخت،
<<بعدازظهر پاییزی>> هم برداشتی تازه از <<اواخر بهار>>، فیلم سال ۱۹۴۹ اوست. <<اواخر بهار>> داستان بیوه مردی (چیشو ریو) است که دختر فداکارش نوریکو (ستسوکو هارا) را تشویق به ازدواج می کند، با وجود این که می داند ازدواج نوریکو مساوی است با تنهایی او تا پایان عمرش.
<<بعدازظهر پاییزی>> بیشتر یک فیلم داخلی است. داستان آن در خانه ها، اداره ها و میخانه هایی می گذرد که هرکس چند فیلم از آثار ازو را دیده باشد، با آن ها آشنایی کامل دارد.
این بار حتی نماهای بالشی ازو (به میان نماهایی گفته می شود که ازو در هنگام تدوین مورد استفاده قرار می داد، این میان نماها معمولا نماهای بدون شخصیتی از اتاق های خالی، مناظر طبیعی و . بودند) به جای مناظر و چشم اندازهای طبیعی، نماهایی از کارخانه ها را در برمی گیرد و خبر از ورود خزنده ی صنعت به تاروپود یک ملت می دهد.
ولی از همان صحنه های ابتدایی که شامل نماهایی از درختان عریان است، تا آن قالب رنگی مایل به قهوه ای ادامه ی فیلم، در لحظه لحظه اش می توان نوعی پایان پاییزی تلخ را حس کرد، بعدا معلوم شد که <<بعدازظهر پاییزی>> متاسفانه آخرین فیلم ازو، و بانگ خداحافظی اش بود.
حتما بخوانید >>
در سال ۱۹۷۰، باب رافلسون کارگردان با الهام از سینمای برگمان یک درام روانشناختی غربی به نام <<پنج قطعه ی آسان>> ساخت. فیلم رافلسون داستان شخصیتی با بازی جک نیکلسون است که به دیدار پدر مریض احوال خود می رود، پدری که سبک زندگی بورژوازی اش باعث شده به خانواده اش پشت کند.
آیا می توان گفت که <<سونات پاییزی>>، فیلم محصول سال ۱۹۷۸ برگمان هم به نوعی ادای این کارگردان مولف سوئدی به باب رافلسون بود؟ هردو فیلم درباره یک پسر/دختر بیگانه هستند که مجبورند دوباره با پدر/مادر از خود راضی خود دیدار کنند، هردو در خانه ای پرت در کنار دریا می گذرند، و هردو صحنه های کلیدی دارند که کاری از شوپن با پیانو پخش می شود و هر نت آن احساس بین شنونده و نوازنده را بیش از قبل در هم ادغام می کند.
در <<سونات پاییزی>>، شنونده ی این قطعه شارلوت آندرگاست (اینگرید برگمان) است، نوازنده ی مشهور پیانو که با صبوری کنار دختر خود اوا (لیو اولمان) می نشیند و اجرای او از کار شوپن را می شنود، ابتدا با ملایمت تحسینش می کند، سپس به او یاد می دهد که بهتر بود چطور آن را بنوازد. رابطه ی بین آن ها همیشه این گونه بوده است. مادر نوازنده غرق در استعداد و شهرت بوده است، دختر ترسویش هیچ وقت به اندازه ی او خوب و جذاب نبوده است.
<<سونات پاییزی>> از آخرین فیلم های کارنامه ی هردو برگمان (اینگمار و اینگرید) است. ولی هیچ نشانی از استعدادی خاموش شده در آن دیده نمی شود. نگذارید فضای ساحلی آرامش بخش فیلم و طیف های رنگی پاییزی آن فریب تان بدهد. <<سونات پاییزی>> یک فیلم کوبنده درباره ی بی توجهی والدین است که باعث خسارت های جانبی زیادی شده است.
حتما بخوانید >>
الان دیگر خیلی کیشه ای شده است که یک فیلم اسلشر (زیرگونه ای از فیلم های ترسناک که در آن، یک قاتل روانی قربانیانی را به قتل می رساند، معمولا با خون ریزی و کشتار زیادی همراه است) را با محوریت جشن هالووین بسازی، مقصر اصلی اش هم همین جناب جان کارپنتر است. به جز چند استثناء (مثل <<آرسنیک و تور کهنه>> از فرانک کاپرا - ۱۹۴۴، و چند صحنه ی فراموش نشدنی هالووین از فیلم <<مرا در سنت لوئیس ملاقات کن>> از وینست مینلی - ۱۹۴۴)،
به شکل غافلگیر کننده ای دنیای سینما کاری با این جشن سنتی ترسناک نداشت، تا این که جان کارپنتر یک قاتل روانی نقا ب پوش به نام مایکل مایرز را به دنیای سینما معرفی کرد، کسی که در دوران کودکی قتلی به راه انداخته و حال بعد از سال ها، از زندان می گریزد تا دوباره قتل هایش را آغاز کند.
فرمول اسلشری که کارپنتر بنا نهاد فوق العاده تاثیرگذار بود و باعث شد تا چند دهه بعد کلی فیلم ترسناک با هزینه های مختلف ساخته شود، تعداد این فیلم ها به حدی زیاد بود که حتی یک مجموعه فیلم به نام <<فیلم ترسناک>> با هدف هجو این سینما ساخته شد. ولی هنوز هم اگر فیلم ۱۹۷۸ کارپنتر را تماشا کنید، می توانید همان ترس و وحشت تماشاگران آن زمان را تجربه کنید.
نماهای نقطه نظری که پنهانی از پشت شاخ و برگ ها گرفته شده است، آن عنوان بندی ابتدایی با آن موسیقی هراسناک خود کارپنتر، آن لحظه ی دلچسب که دکترِ دونالد به تیمارستان می رسد و متوجه می شود بیماران اطراف ماشینش پرسه می زنند، فیلم هنوز هم پر از صحنه های خاطره انگیز است. خیلی ها هم ترجیح می دهیم شب های خود را زیر پتو با یک فیلم ترسناک سپری کنیم، <<هالووین>> جان کارپنتر هنوز جواب می دهد.
حتما بخوانید >>
تا پیش از فیلم <<راه های فرعی>> (الکساندر پین - ۲۰۰۴)، منتقدان هروقت می خواستند درباره ی باده و میگساری صحبت کنند، به این درام عاشقانه ی پرشور اریک رومر رجوع می کردند، فیلمی که آخرین اثر از چهارگانه ی رومر درباره ی فصل ها است.
ماجراهای فیلم اطراف تاکستانی در منطقه ی رون می گذرد، داستان یک شراب ساز میانسال به نام ماگالی (بئاتریس رومان) که به اصرار یکی از دوستانش می پذیرد که یک آگهی دوست یابی در یکی از رومه های محلی منتشر کند. امیدش این است که مرد رویاهایش را پیدا کند، دیگر دارد پیر می شود و به واسطه ی شغل پرزحمتش هم کلا از دنیا و جامعه جدا افتاده است.
ولی همچون دیگر آثار رومر، این جا هم چنین استدلال و عقلانیتی در بوته ی آزمایش زنجیره ای از اتفاقات مختلف قرار می گیرد و دستگاه عریض و طویل سرنوشت به آرامی مسیر خود را پیش می برد.
رومر بیشتر یک فیلمساز تابستان باز بود (<<پائولین در ساحل>> - ۱۹۸۳، <<پرتو سبز>> - ۱۹۸۶)، اما در <<داستان پاییز>> خیلی خوب موفق می شود زیبایی مناطق تاکستانی فرانسه در فصل برداشت محصول، روزهای پاییزی و نور طلایی خورشید کم رمق را به تصویر بکشد. استیون هولدن، در نقدی که در نیویورک تایمز برای این فیلم نوشت،
می گوید: <<فیلم فضای احساسی فوق العاده ای دارد، آواز پرندگان، باد و نور و سایه ای که زینت بخش این فصل هستند و زمانی از روز که جزئیات خارق العاده ای دارد. تمام این ها باعث می شوند که شما غرق در دشت های مورد نظر ماگالی شوید.>>
حتما بخوانید >>
فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی
فصل درو و هالووین و رنگ های مختلف، اما بیایید فراموش نکنیم که پاییز علاوه بر این ها، فصل رفتن به مدرسه هم هست، آن هم بعد از تعطیلات تابستانی طولانی که پر از هیجان و تجربه های مختلف بوده است. مدرسه برای مکس فیشر (جیسون شوارتزمن)، دانش آموز معروف دبیرستان راشمور، چیزی به جز هیجان ندارد. او که همیشه عاشق حل معادله های ریاضی سنگین و پیچیده است، هاروارد را به عنوان دانشگاه رزرو خود در نظر دارد، در همه ی کلاس های فوق برنامه شرکت می کند و تمام زندگی اش در مدرسه خلاصه می شود.
در جایی از فیلم هرمان بلوم (بیل مری)، دوست میلیاردر مکس که مبهوت مهارت های اجتماعیش شده، از او می پرسد: <<رازت چیست، مکس؟>> مکس در پاسخ می گوید: <<به نظرم فقط باید دنبال چیزی بروی که دوست داری. و بقیه ی زندگی ات هم همین کار را بکنی. برای من، این کار رفتن به راشمور است.>>
کل داستان فیلم در فصل پاییز می گذرد و گذر زمان را با کارت های هر ماه می بینیم. <<راشمور>> را می توان یکی از فیلم های موفق، عجیب و دوست داشتنی وس اندرسون در نظر گرفت.
حتما بخوانید >>
فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی
پاییز در هیچ فیلمی به اندازه ی <<دور از بهشت>>، فیلم محصول ۲۰۰۲ تاد هینز، دوست داشتنی نبوده است. فیلم که ادای دینی به ملودرام های دهه ی ۱۹۵۰ داگلاس سیرک است، خیلی خوب موفق می شود پالت رنگی را ارائه بدهد که در <<هرچه خدا بخواهد>> و دیگر آثار آن زمان سیرک می دیدیم.
در <<دور از بهشت>> دوباره به حاشیه های شهری کنتیکت برمی گردیم، به سال ۱۹۵۷، کتی ویتاکر (جولیان مور) خانه دار و دیگر دوستان خانه دارش دارند با لباس هایی قرمز و سبز و قهوه ای، خود را برای فصل پاییز آماده می کنند. چه راهی بهتر از این برای ستایش شکوه فصل برگ ریزان طبیعت؟
حتما بخوانید >>
ولی حواستان باشد که خیلی غرق در آن زیبایی نشوید. همچون سیرک، تاد هینز هم با کمی زحمت، تلاش می کند این کمال به ظاهر بی نقص را کنار بزند و ریا و استانداردهای دوگانه ی آن دوره را به نمایش بگذارد. بخش های زیادی از پی رنگ فیلم وام گرفته از <<هرچه خدا بخواهد>> و <<تقلید زندگی>> (۱۹۵۹)، دیگر فیلم کلاسیک سیرک هستند.
بعد از این که معلوم می شود همسر کتی (دنیس کواید) همجنس گرا است و کتی به باغبان سیاه پوست شان (دنیز هیزبرت) پناه می برد و با او وارد رابطه ی عاشقانه می شود، تعصب ها سر برمی آورند و جایگاه مهم کتی در جامعه ی اطرافش زیر سوال می رود.
حتما بخوانید >>
فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی
حتما بخوانید >>
در یکی از صحنه های ابتدایی این درام معمایی، یک دختر نوجوان با کتی به رنگ زرد روشن در پارک در حال قدم زدن است. بقیه ی مردم هم در میان برگ های پایییزی افتاده روی زمین، به راه خود ادامه می دهند. روند رویاگونه ی این صحنه ها ما را مجاب می کند که بیشتر توجه کنیم، با وجود این که اصلا هنوز نمی دانیم در این تصاویر دنبال چه می گردیم.
کمی بعد، متوجه می شویم که دختری به نام جوی گم شده است، تلاش می کنیم چیزهایی که در این صحنه ها دیده ایم را به یاد بیاوریم، مبادا این روز پاییزی آرام که در فیلم دیدیم سرنخی در خود داشته است.
حتما بخوانید >>
کریستین مالوی و جو لاولر کارگردان، با نوعی ادای دین به <<آگراندیسمان>> میکل آنجلو آنتونیونی و معمای پارکش، نابودی جوی را به یک علامت سوال تبدیل می کنند (البته اگر فیلم کوتاه این دو نفر به نام <<جوی>> را ببینیم، می توانیم به یک پاسخ احتمالی برسیم) و به جای آن روی هلن (آنی تاونزند در اولین فیلم خود) تمرکز می کنند، دختر یتیمی که پلیس هنگام تحقیقات خود از او می خواهد نقش جوی را بازی کند. هلن همان کت جوی را می پوشد،
با همان پریشانی جوی با پدر و مادر طبقه ی متوسطش غذا می خورد و با دوست پسر جوی صمیمی می شود. هلن خیلی راحت جا پای جوی می گذارد، چنان که گویی یک رویا است. مالوی و لاولر در اولین فیلم بلند خود که کار درخشانی هم هست، خیلی خوب با مفهوم سیال هویت بازی می کنند.
حتما بخوانید >>
هر اتفاقی که در این پارک رخ داده است، درختان قرار نیست چیزی به ما بگویند. باد در شاخه های عریان شان می پچید و آن ها در سکوت تنها نظاره می کنند.
در لیست 11
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه
پاییز، فصلی که جان کیتس شاعر آن را <<فصل مه و میوه های دل انگیز>> خطاب می کرد، همیشه موهبتی برای فیلمسازان بوده است، مخصوصا بعد از ورود رنگ به دنیای سینما، ارادت فیلمسازان به این فصل بیشتر هم شد. فیلم های سیاه و سفید هم به پاییز زیاد رجوع می کردند، ولی فیلم ساختن درباره ی پاییز چه فایده ای دارد وقتی نتوانی آن طیف رنگی قرمز و نارنجی و قهوه ای برگ های پاییزی را نشان دهی؟
فیلم های تابستانی روی فرصت جوانی و خوشی های این فصل تمرکز می کنند، ولی در فصل پاییز است که کم کم شاهد بروز تغییرات بعد از بلوغ می شویم. در پاییز شاید برای یک لحظه خیره کننده همه جا را غرق در رنگ هایی زیبا ببینیم، ولی بعد از آن باید با ریزش برگ ها، تاریک شدن هوا و اندوه همراه با این فصل سر کنیم که ما را برای ورود به سرازیزی زمستان آماده می کند.
پاییز در سینما حالت های مختلفی به خود می گیرد، شامل عشاقی می شود که در پارک برگ ها را زیر پای خود له می کنند (<<وقتی هری سالی را دید.>> - ۱۹۸۹، <<پاییز در نیویورک>> - ۲۰۰۰)، یا احساسات سرکوب شده ای که در شهری کوچک سر برمی آورند و آلوین استریت را مجبور می کنند که با تراکتورش کلی از زمین های کشاورزی آمریکا را در فصل درو طی کند (<<داستان استریت>> - ۱۹۹۹). پاییز همچنین شامل فیلم های ترسناک هالووینی و کمدی های گرم روز شکرگزاری هم می شود.
درباره ی فصل درو فیلم زیاد داریم، از <<دختر شهری>> (فریدریش ویلهلم مورنائو - ۱۹۲۹) و <<زمین>> (الکساندرو داوژنکو - ۱۹۳۰) گرفته تا <<روزهای بهشت>> (ترنس مالیک - ۱۹۷۸) و <<تس>> (رومن پولانسکی - ۱۹۷۹). در پاییز همچنین کلی درام رابطه محور از اینگمار برگمان و وودی آلن داریم که تلاش می کنند فضای غم زده این فصل را به تصویر بکشند. نیویورک وودی آلن معمولا یک نیویورک پاییزی است، مثل نیویورک فیلم <<هانا و خواهرانش>> (۱۹۸۶)، <<سپتامبر>> (۱۹۸۷) و <<زنی دیگر>> (۱۹۸۸) که بخشی از حلقه ی کوچک فیلم های پاییزی او در اواخر دهه ی ۱۹۸۰ هستند.
ما هم در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا می خواهیم به معرفی 11 فیلم پاییزی برتر تاریخ سینما بپردازیم. 11 فیلم خیلی کم است و باید گزینه های زیادی را حذف کرد، ولی باز هم با این فهرست می توانید درخشان ترین لحظه های پاییز در دنیای سینما را تجربه کنید.
در جایی از فیلم، آقای پاتر مغازه دار (بیلی هاوس) که می خواهد کمی وقت بکشد و سر صحبت را با آقای ویلسون کارآگاه (ادوارد جی. رابینسون) باز کند، می گوید: <<این روزها هوا زودتر تاریک می شود.>> و در فیلم در شهر کوچک هارپر می توان دید که برگ های پاییزی در حال افتادن هستند و شاخه های آماده ی زمستان پیش رو می شوند.
داروخانه ی پاتر یکی از مهم ترین مراکز این شهر کوچک معمولی است و از نظر میزان رفت و آمد مردم در آن، تنها کلیسا و مدرسه رقبایش هستند. ولی در این میان پای یک غریبه به شهر باز می شود، فرانز کیندلر (اورسن و) یک افسر عالی رتبه و نفرت انگیز نازی که خود را معلم مدرسه جا زده و وارد این شهر شده، و منتظر ظهور رایش چهارم است.
<<بیگانه>>، سومین فیلم کارنامه ی و که بعد از <<همشهری کین>> و <<امبرسون های باشکوه>> ساخته شد، خیلی خوب نشان داد که او در ساخت یک تریلر سرراست هم مهارت دارد، اما او پشت دوربین همین تریلر ساده هم استعداد و هنر خود را خیلی خوب به تصویر کشید. فیلم مفهوم آمریکا به مثابه ی یک خانه را خیلی خوب به تصویر می کشد و از این نظر، هم سنگ فیلم های مطرحی چون <<سایه ی یک شک>> (آلفرد هیچکاک - ۱۹۴۳) و <<زندگی شگفت انگیزی است>> (فرانک کاپرا - ۱۹۴۶) قرار می گیرد. وجه تمایزش این است که برداشتی وحشتناک از اردوگاه های کار اجباری نازی را به نمایش می گذارد.
حتما بخوانید >>
در این فیلم هم دوباره در ایالت کنتیکت هستیم، ولی این بار نیروهای بدطینتی که قهرمان با آن ها دست وپنجه نرم می کند، منشا داخلی دارند. ملودرام غم انگیز داگلاس سیرک، جین وایمن را در نقش یک بیوه ی طبقه ی متوسط به نام کری اسکات به تصویر می کشد که با باغبان زمختش (راک هادسن) وارد یک رابطه ی عاشقانه می شود. همین باعث پخش شدن کلی شایعه ی خجالت آور در آن منطقه می شود.
در جایی فیلم دختر اسکات از این رسم مصریان باستان صحبت می کند که بیوه ن را همراه با شوهران مرده ی خود در قبر می گذاشتند. او بعدا متوجه می شود که مخالفت شدید خودش و برادرش با رابطه ی تازه ی مادرشان، چیزی کم از این حرکت مصریان باستان ندارد. آن ها تنها به خودشان فکر می کنند و ترجیح می دهند مادرشان همین خانواده ی خودشان را حفظ کند و به میراث به جا مانده از ازدواج محترم پیشینش راضی باشد. آن ها برای سر به راه کردن مادر، به عنوان هدیه ی کریسمس یک تلویزیون برایش می خرند. <<فقط کافی است آن پیچ را بچرخانی، بعد از آن دیگر از تنهایی درمی آیی. چاره ی کار روی صفحه است.>>
ولی قبل از این که اسیر این هم پوشانی ناجور بین کریسمس و هم رنگی اسکات با جماعت شویم، سیرک یکی از درخشان ترین پاییزهای دنیای سینما را به تصویر می کشد. خیابان های عریض و باغ های بزرگ شهر خیالی فیلم را ردیف درختانی می پوشاند که همه به رنگ قهوه ای و نارنجی درآمده اند. چه صحنه ای زیباتر از این؟
حتما بخوانید >>
سومین فیلم فهرست ما هم داستانش در نیوانگلند می گذرد (نیوانلگند منطقه ای در شمال شرق آمریکا است که شامل شش ایالت رود آیلند، کنتیکت، ورمانت، ماساچوست، مین و نیوهمپشایر می شود). به نظر می رسد باید قبول کنیم که در دنیای سینما، نیوانگلند بهترین پاییز را در خود دارد. سخت می شود آلفرد هیچکاک را کارگردانی در نظر گرفت که خیلی در قید مناظر زیبا باشد،
ولی او هم وقتی همراه با عوامل و بازیگران فیلم <<دردسر هری>> به ایالت ورمانت رفت، مسحور طبیعت رنگارنگ آن منطقه شد، طبیعتی که هرسال کلی گردشگر را از سراسر جهان جذب خود می کند.
فیلم یک کمدی ترسناک است درباره ی جسد شخصی به نام هری که از پنهان ماندن و دفن شدن خودداری می کند. از نظر ترسیم یک شهر کوچک آمریکایی تمیز و شیک، فیلم ما را به یاد <<سایه ی یک شک>>، دیگر فیلم هیچکاک می اندازد.
در شهر های واتر ایالت ورمانت، تراژدی مرگ هری وقتی به یک کمدی فارس تبدیل می شود که شهروندان این شهر تلاش می کنند جسد را از دید بقیه پنهان کنند. وای شکارچی (ادموند گون)، جنیفر راجرز (شرلی مک لین) و خانم گریولی (میلدرد نتویک) از جمله آدم های مهم شهر هستند که با این جسد مواجه می شوند، همه شان هم فکر می کنند که خودشان مسئول مرگ هری هستند.
طنز فیلم سیاه است، ولی وقتی در مقابل زیبایی زودگذر درختان ی فصل پاییز قرار می گیرد، به یک ترکیب جالب و فراموش نشدنی می رسد. شاید بتوان گفت زیبایی فیلم بیش از حد زودگذر است. چون هیچکاک و عواملش کمی دیر به ورمانت رسیدند و نتوانستند پاییزش را در نقطه ی اوجش به تصویر بکشند، به همین دلیل مجبور شدند با چسب های برگ های ریخته شده را به درختان بچسبانند!
حتما بخوانید >>
بهتر است از نیوانگلند به سراغ توکیو برویم، توکیوی دوره ی رونق صنعتی بعد از جنگ جهانی دوم. و به سراغ کارگردانی برویم که می توان او را شاعر فصل ها خطاب کرد: یاسوجیرو ازو. همچون <<آخر پاییز>> که ازو در۱۹۶۰ ساخت،
<<بعدازظهر پاییزی>> هم برداشتی تازه از <<اواخر بهار>>، فیلم سال ۱۹۴۹ اوست. <<اواخر بهار>> داستان بیوه مردی (چیشو ریو) است که دختر فداکارش نوریکو (ستسوکو هارا) را تشویق به ازدواج می کند، با وجود این که می داند ازدواج نوریکو مساوی است با تنهایی او تا پایان عمرش.
<<بعدازظهر پاییزی>> بیشتر یک فیلم داخلی است. داستان آن در خانه ها، اداره ها و میخانه هایی می گذرد که هرکس چند فیلم از آثار ازو را دیده باشد، با آن ها آشنایی کامل دارد.
این بار حتی نماهای بالشی ازو (به میان نماهایی گفته می شود که ازو در هنگام تدوین مورد استفاده قرار می داد، این میان نماها معمولا نماهای بدون شخصیتی از اتاق های خالی، مناظر طبیعی و . بودند) به جای مناظر و چشم اندازهای طبیعی، نماهایی از کارخانه ها را در برمی گیرد و خبر از ورود خزنده ی صنعت به تاروپود یک ملت می دهد.
ولی از همان صحنه های ابتدایی که شامل نماهایی از درختان عریان است، تا آن قالب رنگی مایل به قهوه ای ادامه ی فیلم، در لحظه لحظه اش می توان نوعی پایان پاییزی تلخ را حس کرد، بعدا معلوم شد که <<بعدازظهر پاییزی>> متاسفانه آخرین فیلم ازو، و بانگ خداحافظی اش بود.
حتما بخوانید >>
در سال ۱۹۷۰، باب رافلسون کارگردان با الهام از سینمای برگمان یک درام روانشناختی غربی به نام <<پنج قطعه ی آسان>> ساخت. فیلم رافلسون داستان شخصیتی با بازی جک نیکلسون است که به دیدار پدر مریض احوال خود می رود، پدری که سبک زندگی بورژوازی اش باعث شده به خانواده اش پشت کند.
آیا می توان گفت که <<سونات پاییزی>>، فیلم محصول سال ۱۹۷۸ برگمان هم به نوعی ادای این کارگردان مولف سوئدی به باب رافلسون بود؟ هردو فیلم درباره یک پسر/دختر بیگانه هستند که مجبورند دوباره با پدر/مادر از خود راضی خود دیدار کنند، هردو در خانه ای پرت در کنار دریا می گذرند، و هردو صحنه های کلیدی دارند که کاری از شوپن با پیانو پخش می شود و هر نت آن احساس بین شنونده و نوازنده را بیش از قبل در هم ادغام می کند.
در <<سونات پاییزی>>، شنونده ی این قطعه شارلوت آندرگاست (اینگرید برگمان) است، نوازنده ی مشهور پیانو که با صبوری کنار دختر خود اوا (لیو اولمان) می نشیند و اجرای او از کار شوپن را می شنود، ابتدا با ملایمت تحسینش می کند، سپس به او یاد می دهد که بهتر بود چطور آن را بنوازد. رابطه ی بین آن ها همیشه این گونه بوده است. مادر نوازنده غرق در استعداد و شهرت بوده است، دختر ترسویش هیچ وقت به اندازه ی او خوب و جذاب نبوده است.
<<سونات پاییزی>> از آخرین فیلم های کارنامه ی هردو برگمان (اینگمار و اینگرید) است. ولی هیچ نشانی از استعدادی خاموش شده در آن دیده نمی شود. نگذارید فضای ساحلی آرامش بخش فیلم و طیف های رنگی پاییزی آن فریب تان بدهد. <<سونات پاییزی>> یک فیلم کوبنده درباره ی بی توجهی والدین است که باعث خسارت های جانبی زیادی شده است.
حتما بخوانید >>
الان دیگر خیلی کیشه ای شده است که یک فیلم اسلشر (زیرگونه ای از فیلم های ترسناک که در آن، یک قاتل روانی قربانیانی را به قتل می رساند، معمولا با خون ریزی و کشتار زیادی همراه است) را با محوریت جشن هالووین بسازی، مقصر اصلی اش هم همین جناب جان کارپنتر است. به جز چند استثناء (مثل <<آرسنیک و تور کهنه>> از فرانک کاپرا - ۱۹۴۴، و چند صحنه ی فراموش نشدنی هالووین از فیلم <<مرا در سنت لوئیس ملاقات کن>> از وینست مینلی - ۱۹۴۴)،
به شکل غافلگیر کننده ای دنیای سینما کاری با این جشن سنتی ترسناک نداشت، تا این که جان کارپنتر یک قاتل روانی نقا ب پوش به نام مایکل مایرز را به دنیای سینما معرفی کرد، کسی که در دوران کودکی قتلی به راه انداخته و حال بعد از سال ها، از زندان می گریزد تا دوباره قتل هایش را آغاز کند.
فرمول اسلشری که کارپنتر بنا نهاد فوق العاده تاثیرگذار بود و باعث شد تا چند دهه بعد کلی فیلم ترسناک با هزینه های مختلف ساخته شود، تعداد این فیلم ها به حدی زیاد بود که حتی یک مجموعه فیلم به نام <<فیلم ترسناک>> با هدف هجو این سینما ساخته شد. ولی هنوز هم اگر فیلم ۱۹۷۸ کارپنتر را تماشا کنید، می توانید همان ترس و وحشت تماشاگران آن زمان را تجربه کنید.
نماهای نقطه نظری که پنهانی از پشت شاخ و برگ ها گرفته شده است، آن عنوان بندی ابتدایی با آن موسیقی هراسناک خود کارپنتر، آن لحظه ی دلچسب که دکترِ دونالد به تیمارستان می رسد و متوجه می شود بیماران اطراف ماشینش پرسه می زنند، فیلم هنوز هم پر از صحنه های خاطره انگیز است. خیلی ها هم ترجیح می دهیم شب های خود را زیر پتو با یک فیلم ترسناک سپری کنیم، <<هالووین>> جان کارپنتر هنوز جواب می دهد.
حتما بخوانید >>
تا پیش از فیلم <<راه های فرعی>> (الکساندر پین - ۲۰۰۴)، منتقدان هروقت می خواستند درباره ی باده و میگساری صحبت کنند، به این درام عاشقانه ی پرشور اریک رومر رجوع می کردند، فیلمی که آخرین اثر از چهارگانه ی رومر درباره ی فصل ها است.
ماجراهای فیلم اطراف تاکستانی در منطقه ی رون می گذرد، داستان یک شراب ساز میانسال به نام ماگالی (بئاتریس رومان) که به اصرار یکی از دوستانش می پذیرد که یک آگهی دوست یابی در یکی از رومه های محلی منتشر کند. امیدش این است که مرد رویاهایش را پیدا کند، دیگر دارد پیر می شود و به واسطه ی شغل پرزحمتش هم کلا از دنیا و جامعه جدا افتاده است.
ولی همچون دیگر آثار رومر، این جا هم چنین استدلال و عقلانیتی در بوته ی آزمایش زنجیره ای از اتفاقات مختلف قرار می گیرد و دستگاه عریض و طویل سرنوشت به آرامی مسیر خود را پیش می برد.
رومر بیشتر یک فیلمساز تابستان باز بود (<<پائولین در ساحل>> - ۱۹۸۳، <<پرتو سبز>> - ۱۹۸۶)، اما در <<داستان پاییز>> خیلی خوب موفق می شود زیبایی مناطق تاکستانی فرانسه در فصل برداشت محصول، روزهای پاییزی و نور طلایی خورشید کم رمق را به تصویر بکشد. استیون هولدن، در نقدی که در نیویورک تایمز برای این فیلم نوشت،
می گوید: <<فیلم فضای احساسی فوق العاده ای دارد، آواز پرندگان، باد و نور و سایه ای که زینت بخش این فصل هستند و زمانی از روز که جزئیات خارق العاده ای دارد. تمام این ها باعث می شوند که شما غرق در دشت های مورد نظر ماگالی شوید.>>
حتما بخوانید >>
فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی
فصل درو و هالووین و رنگ های مختلف، اما بیایید فراموش نکنیم که پاییز علاوه بر این ها، فصل رفتن به مدرسه هم هست، آن هم بعد از تعطیلات تابستانی طولانی که پر از هیجان و تجربه های مختلف بوده است. مدرسه برای مکس فیشر (جیسون شوارتزمن)، دانش آموز معروف دبیرستان راشمور، چیزی به جز هیجان ندارد. او که همیشه عاشق حل معادله های ریاضی سنگین و پیچیده است، هاروارد را به عنوان دانشگاه رزرو خود در نظر دارد، در همه ی کلاس های فوق برنامه شرکت می کند و تمام زندگی اش در مدرسه خلاصه می شود.
در جایی از فیلم هرمان بلوم (بیل مری)، دوست میلیاردر مکس که مبهوت مهارت های اجتماعیش شده، از او می پرسد: <<رازت چیست، مکس؟>> مکس در پاسخ می گوید: <<به نظرم فقط باید دنبال چیزی بروی که دوست داری. و بقیه ی زندگی ات هم همین کار را بکنی. برای من، این کار رفتن به راشمور است.>>
کل داستان فیلم در فصل پاییز می گذرد و گذر زمان را با کارت های هر ماه می بینیم. <<راشمور>> را می توان یکی از فیلم های موفق، عجیب و دوست داشتنی وس اندرسون در نظر گرفت.
حتما بخوانید >>
فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی
پاییز در هیچ فیلمی به اندازه ی <<دور از بهشت>>، فیلم محصول ۲۰۰۲ تاد هینز، دوست داشتنی نبوده است. فیلم که ادای دینی به ملودرام های دهه ی ۱۹۵۰ داگلاس سیرک است، خیلی خوب موفق می شود پالت رنگی را ارائه بدهد که در <<هرچه خدا بخواهد>> و دیگر آثار آن زمان سیرک می دیدیم.
در <<دور از بهشت>> دوباره به حاشیه های شهری کنتیکت برمی گردیم، به سال ۱۹۵۷، کتی ویتاکر (جولیان مور) خانه دار و دیگر دوستان خانه دارش دارند با لباس هایی قرمز و سبز و قهوه ای، خود را برای فصل پاییز آماده می کنند. چه راهی بهتر از این برای ستایش شکوه فصل برگ ریزان طبیعت؟
حتما بخوانید >>
ولی حواستان باشد که خیلی غرق در آن زیبایی نشوید. همچون سیرک، تاد هینز هم با کمی زحمت، تلاش می کند این کمال به ظاهر بی نقص را کنار بزند و ریا و استانداردهای دوگانه ی آن دوره را به نمایش بگذارد. بخش های زیادی از پی رنگ فیلم وام گرفته از <<هرچه خدا بخواهد>> و <<تقلید زندگی>> (۱۹۵۹)، دیگر فیلم کلاسیک سیرک هستند.
بعد از این که معلوم می شود همسر کتی (دنیس کواید) همجنس گرا است و کتی به باغبان سیاه پوست شان (دنیز هیزبرت) پناه می برد و با او وارد رابطه ی عاشقانه می شود، تعصب ها سر برمی آورند و جایگاه مهم کتی در جامعه ی اطرافش زیر سوال می رود.
حتما بخوانید >>
فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی فیلم پاییزی
حتما بخوانید >>
در یکی از صحنه های ابتدایی این درام معمایی، یک دختر نوجوان با کتی به رنگ زرد روشن در پارک در حال قدم زدن است. بقیه ی مردم هم در میان برگ های پایییزی افتاده روی زمین، به راه خود ادامه می دهند. روند رویاگونه ی این صحنه ها ما را مجاب می کند که بیشتر توجه کنیم، با وجود این که اصلا هنوز نمی دانیم در این تصاویر دنبال چه می گردیم.
کمی بعد، متوجه می شویم که دختری به نام جوی گم شده است، تلاش می کنیم چیزهایی که در این صحنه ها دیده ایم را به یاد بیاوریم، مبادا این روز پاییزی آرام که در فیلم دیدیم سرنخی در خود داشته است.
حتما بخوانید >>
کریستین مالوی و جو لاولر کارگردان، با نوعی ادای دین به <<آگراندیسمان>> میکل آنجلو آنتونیونی و معمای پارکش، نابودی جوی را به یک علامت سوال تبدیل می کنند (البته اگر فیلم کوتاه این دو نفر به نام <<جوی>> را ببینیم، می توانیم به یک پاسخ احتمالی برسیم) و به جای آن روی هلن (آنی تاونزند در اولین فیلم خود) تمرکز می کنند، دختر یتیمی که پلیس هنگام تحقیقات خود از او می خواهد نقش جوی را بازی کند. هلن همان کت جوی را می پوشد،
با همان پریشانی جوی با پدر و مادر طبقه ی متوسطش غذا می خورد و با دوست پسر جوی صمیمی می شود. هلن خیلی راحت جا پای جوی می گذارد، چنان که گویی یک رویا است. مالوی و لاولر در اولین فیلم بلند خود که کار درخشانی هم هست، خیلی خوب با مفهوم سیال هویت بازی می کنند.
حتما بخوانید >>
هر اتفاقی که در این پارک رخ داده است، درختان قرار نیست چیزی به ما بگویند. باد در شاخه های عریان شان می پچید و آن ها در سکوت تنها نظاره می کنند.
در لیست 22
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
بازی مرکب نتفلیکس یک سریال درام کره ای است که نه تنها با ویژگی های بصری خیره کننده و اکشن جذاب، بلکه با تفاسیرش از اخلاقیات انسانی، بینندگان را مجذوب خود می کند. این سریال با توجه به قالب فوق العاده محبوبش که مانند فیلم نبرد سلطنتی است، توجه بینندگان را با تصاویر هراس انگیز پاد آرمانشهری خود از یک جزیره متروک، جلب می کند و آن ها را مجذوب اجراهای قوی خود می نماید، به طوری که مخاطبان، مشتاق می شوند تا قسمت های بیشتری از این بازی جذاب بقا را تماشا کنند.
این سریال، سرویس پخش نتفلیکس را به شدت تحت تاثیر قرار داده است و در نشریاتی مانند سی نت به عنوان بزرگ ترین سریال غیر انگلیسی زبان در جهان معرفی می شود.
با توجه به این موضوع، جای تعجب نیست که بسیاری از بینندگان پس از تماشای آن، به دنبال سریال های مشابهی باشند که شامل عناصری مانند بازی های بقای دیوانه وار و درام پاد آرمانشهری تلخ هستند،همراه مجله اینترنت ماهتوتا باشید.
داستان برف شکن در زمینه ای پسا آخرامانی و در قطاری در حال حرکت رخ می دهد که جهان را دور می زند. جهان خارج از قطار، در پی آزمایش ناموفق تغییر اقلیم، غیرقابل ست شده است و جنگ های وحشتناک طبقاتی در آن اتفاق می افتد. این مجموعه به عنوان دنباله و برداشت آزاد فیلم بونگ جون هو و بر اساس رمان گرافیکی له ترنسپرسنیج ساخته شده و به زیبایی شناسی پاد آرمانشهری و جهان نوآورانه فیلم، وفادار مانده است.
با این حال، بر خلاف فیلم، به جای این که صرفا حول انقلاب های طبقاتی خشونت بار فقرا علیه ثروتمندان بگردد، بیشتر شبیه یک درام اسرارآمیز نوآر است که به تدریج در اعماق زیرین تحولات قطار فرو می رود. این مجموعه، مشابه بازی مرکب، دارای عنصر بقا است که به دلیل زمینه های اجتماعی و اقتصادی آن، بسیار هیجان انگیز به نظر می رسد.
حتما بخوانید >>
فصل اول پاکسازی علاوه بر تقویت اسطوره شناسی و جهان سازی مجموعه فیلم های اصلی، نظرات متفاوتی را از بینندگان و منتقدان دریافت کرد. این سریال ، اکشنی درباره بقا در حاشیه یک شهر و درباره دیدگاه متغیر انسان ها درباره ارزش های انسانی در بحران های گوناگون است و مورد استقبال بسیاری از افراد قرار گرفت.
پاکسازی مانند بازی مرکب، درام خود را به یک بازی وحشیانه بقا محدود نمی کند. در عوض، فراتر از این می رود و عملکرد درونی شخصیت های آن را برجسته می کند و به بررسی پیامدهای اقداماتشان در مواقع خطر می پردازد. در این سریال ، به ندرت یک لحظه کسل کننده پیدا می کنید و در تمام مدت آن، به نظر می رسد که بینندگان مجبور می شوند تا به ارزش ها و باورهای خود فکر کنند.
حتما بخوانید >>
دانگانرونپا با اقتباس از یک بازی ویدیویی مشهور ساخته شده است و در مدرسه ای معتبر که دانش آموزان برتر کشور برای تحصیلات عالی در آن، گرد هم می آیند روایت می شود. آن ها نمی دانند که به زودی در کلاس های وحشتناک این مدرسه گرفتار می گردند و مجبور می شوند که در یک مسابقه مرگ و در رقابت با یکدیگر، جان سالم به در ببرند.
فرض و طرح دانگانرونپا اشتراکات زیادی با بازی مرکب دارد اما این مجموعه انیمه، جذابیت خارق العاده و درام روانی کم تری دارد. اگرچه این انیمه به دلیل زمان محدود آن، چندین خط داستانی را نیمه کاره می گذارد اما به هر حال، دارای صحنه های اکشن شوک برانگیز و ترسناکی است که اکثر بینندگان را راضی می کند.
حتما بخوانید >>
کایجی: بازمانده نهایی، درست مانند بازی مرکب، دارای یک شخصیت ضعیف است که بدهی زیادی دارد و برای زنده ماندن تلاش می کند. در این بین، او از یک قمار زیرزمینی که به نظر می رسد پرتوی امید اوست اما در واقع او را بیشتر داخل حفره می کشد، مطلع می شود.
منصفانه است که بگوییم کایجی: بازمانده نهایی، تقریبا نسخه انیمه بازی مرکب است. این انیمه درست مانند سریال نتفلیکس، از مجموعه ای از بازی ها به عنوان ابزار روایت خود استفاده می کند که هر کدام از آن ها با دروغ، تهمت، ت و غرایز سیاه انسان آغشته شده اند. در هر قسمت، شخصیت های اصلی هر دو سریال ، باید بین بقا و حفظ اخلاقیات و ارزش های انسانی خود تلاش کنند.
حتما بخوانید >>
داستان بازی مرکب در جزیره ای دورافتاده اتفاق می افتد اما آلیس در سرزمین مرزی، فضای بازی مرگبار خود را به سطح دیگری می برد و در یک نسخه متروکه از توکیو برگزار می شود. این منطقه برای گیمری به نام آریسو و دوستانش، مانند شهری پر از ارواح است که به زمین بازی خطرناکی تبدیل شده که باید به نحوی در آن زنده بمانند.
شخصیت های اصلی آلیس در سرزمین مرزی همانند شخصیت های بازی مرکب، افرادی عادی هستند که توانایی خاصی ندارند. فقدان قدرت باعث ارتباط بیشتر بین آن ها و گیرایی و جذابیت بیشتر ماجراهای سریال می شود. در کنار آن، این سریال با بازی های بقای جالب خوب، کارهای گرافیکی و کامپیوتری چشم گیر و طنز دیالوگ ها، به گونه ای خاص بینندگان را سرگرم می کند.
حتما بخوانید >>
۳٪ سریالی برزیلی است که شباهت های روایی زیادی با بازی مرکب دارد. در ابتدا داستان در دنیایی اتفاق می افتد که شکاف شدید طبقاتی در آن وجود دارد و فقرا مجبور می شوند در یک سری آزمایشات شرکت کنند تا فرصتی برای یافتن جایی در میان نخبگان و افراد برتر پیدا کنند. هم چنین در این سریال ، یک شخصیت اصلی بازی می کند که علی رغم شرایط وخیم خود، حتی در سخت ترین آزمایشات نیز عدالت را رعایت می کند.
۳٪ با وجود بازی های بقای بسیار زیاد، پر از برداشت های اجتماعی و صحنه های اکشن با دوز بالا است. اگرچه گاهی اوقات ممکن است کیفیت ساخت آن با بازی مرکب برابر نباشد اما با پیچش های جذاب و شخصیت پردازی های قوی، این نقص را جبران می کند.
حتما بخوانید >>
بازی دروغ همان طور که از نامش پیداست، بر یک مسابقه پر از دروغ و فریبکاری متمرکز است که در آن، شرکت کنندگان باید راه خود را برای برنده شدن صد میلیون ین پیدا کنند یا این که ببازند و به همان میزان بدهکار شوند. این سری برخلاف بازی مرکب که دارای بازی هایی است که هم مغز و هم قدرت را ترکیب می کند، بیشتر بر منطق و استدلال تمرکز دارد.
زندگی بازیکنان در خطر نیست اما شرایط هم چنان خطرناک است و آن ها باید از روش هایی مبتکرانه برای بردن جایزه بزرگ استفاده کنند.
بازی دروغ به جای استفاده از صحنه های اکشن برای تحریک بینندگان، داستان خود را با پیش فرض های دقیق و بازی های ذهنی هوشمندانه، پیش می برد. احتمالا به همین دلیل است که بر خلاف بازی مرکب، قابل فهم نیست اما باز هم بینندگان بسیاری در اولین نگاه، جذب آن خواهند شد.
حتما بخوانید >>
طی این سال ها چندین اقتباس از جمله چندین فیلم و یک مجموعه انیمیشن بر اساس مانگای هیرویا اوکو، گانتز، ساخته شده است. این انیمه اگرچه مورد تحسین منتقدان قرار نگرفته است اما تمام مواد لازم را برای جلب رضایت طرفداران سبک فرعی نبرد سلطنتی دارد. داستان سریال درباره کی کورونو است که در یک تصادف می میرد و چندی بعد خود را به همراه چند نفر دیگر در یک بازی پس از مرگ می بیند.
حتما بخوانید >>
بازی مرکب هر چقدر هم که نگران کننده به نظر برسد، خشونت آن در مقایسه با آن چه در گانتز دیده می شود کم رنگ تر است و این انیمه برخلاف درام کره ای نتفلیکس، به ندرت سعی می کند اقدامات شخصیت های خود را توجیه کند. در عوض، تمرکز آن بر به تصویر کشیدن جنبه ای نسبتا سادیستی از بشریت است. بنابراین این سریال فقط برای بینندگانی مناسب است که قلب ضعیفی ندارند.
حتما بخوانید >>
خانه شیرین از نقطه نظر خط داستانی، ساده است: اکثر انسان ها به هیولا تبدیل می شوند و در عین حال، بقیه آن ها سعی می کنند زنده بمانند. با این حال، چیزی که آن را به یک درام جذاب تبدیل کرده، زیربناهای فلسفی آن است. نمایش با برجسته کردن نبرد بین خوب و بد، بینندگان را وادار به تفکر می کند که انسان بودن واقعا به چه معناست.
حتما بخوانید >>
این مجموعه مانند بازی مرکب دارای شخصیت های بزرگی است و با وجود محدودیت ۱۰ قسمتی خود، می تواند زمانش را بین همه آن ها تقسیم کرده و پیشرفت های رضایت بخشی را برای همه به ارمغان آورد. این، تاکید بر عنصر انسانی است که سریال را به یک نمایش دردناک و به یاد ماندنی تبدیل می کند، به گونه ای که بینندگان به محض شروع تیتراژ، منتظر تماشای روایتی جذاب و تامل برانگیز هستند.
حتما بخوانید >>
لاست یک درام پاد آرمانشهری با مضمون بقا است که به دلیل محبوبیت شدیدش در دوران پخش، نیازی به معرفی ندارد. این سریال، خیلی با بازی های نبرد رویال، مرتبط نیست. با این حال، شبیه به بازی مرکب، در جزیره ای اتفاق می افتد که در آن، گروهی از انسان ها با چالش های اسرار آمیزی روبه رو می شوند که آن ها را مجبور می کند تا درباره فضایل و انسانیت خود بیاندیشند.
حتما بخوانید >>
لاست بیش از ۱۰۰ قسمت را شامل می شود و به همین خاطر، داستان اساطیری آن، گسترده و بسیار عمیق است. علاوه بر این، طرح آن مانند بسیاری از سریال های طولانی، بعضی اوقات پیچیده می شود اما این پیچ و خم، مبتکرانه است و در نهایت به جذابیت کلی سریال می افزاید. این سریال ارزش این را دارد که بار ها و بار ها آن را تماشا کنید.
حتما بخوانید >>
در لیست 22
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
بازی مرکب نتفلیکس یک سریال درام کره ای است که نه تنها با ویژگی های بصری خیره کننده و اکشن جذاب، بلکه با تفاسیرش از اخلاقیات انسانی، بینندگان را مجذوب خود می کند. این سریال با توجه به قالب فوق العاده محبوبش که مانند فیلم نبرد سلطنتی است، توجه بینندگان را با تصاویر هراس انگیز پاد آرمانشهری خود از یک جزیره متروک، جلب می کند و آن ها را مجذوب اجراهای قوی خود می نماید، به طوری که مخاطبان، مشتاق می شوند تا قسمت های بیشتری از این بازی جذاب بقا را تماشا کنند.
این سریال، سرویس پخش نتفلیکس را به شدت تحت تاثیر قرار داده است و در نشریاتی مانند سی نت به عنوان بزرگ ترین سریال غیر انگلیسی زبان در جهان معرفی می شود.
با توجه به این موضوع، جای تعجب نیست که بسیاری از بینندگان پس از تماشای آن، به دنبال سریال های مشابهی باشند که شامل عناصری مانند بازی های بقای دیوانه وار و درام پاد آرمانشهری تلخ هستند،همراه مجله اینترنت ماهتوتا باشید.
داستان برف شکن در زمینه ای پسا آخرامانی و در قطاری در حال حرکت رخ می دهد که جهان را دور می زند. جهان خارج از قطار، در پی آزمایش ناموفق تغییر اقلیم، غیرقابل ست شده است و جنگ های وحشتناک طبقاتی در آن اتفاق می افتد. این مجموعه به عنوان دنباله و برداشت آزاد فیلم بونگ جون هو و بر اساس رمان گرافیکی له ترنسپرسنیج ساخته شده و به زیبایی شناسی پاد آرمانشهری و جهان نوآورانه فیلم، وفادار مانده است.
با این حال، بر خلاف فیلم، به جای این که صرفا حول انقلاب های طبقاتی خشونت بار فقرا علیه ثروتمندان بگردد، بیشتر شبیه یک درام اسرارآمیز نوآر است که به تدریج در اعماق زیرین تحولات قطار فرو می رود. این مجموعه، مشابه بازی مرکب، دارای عنصر بقا است که به دلیل زمینه های اجتماعی و اقتصادی آن، بسیار هیجان انگیز به نظر می رسد.
حتما بخوانید >>
فصل اول پاکسازی علاوه بر تقویت اسطوره شناسی و جهان سازی مجموعه فیلم های اصلی، نظرات متفاوتی را از بینندگان و منتقدان دریافت کرد. این سریال ، اکشنی درباره بقا در حاشیه یک شهر و درباره دیدگاه متغیر انسان ها درباره ارزش های انسانی در بحران های گوناگون است و مورد استقبال بسیاری از افراد قرار گرفت.
پاکسازی مانند بازی مرکب، درام خود را به یک بازی وحشیانه بقا محدود نمی کند. در عوض، فراتر از این می رود و عملکرد درونی شخصیت های آن را برجسته می کند و به بررسی پیامدهای اقداماتشان در مواقع خطر می پردازد. در این سریال ، به ندرت یک لحظه کسل کننده پیدا می کنید و در تمام مدت آن، به نظر می رسد که بینندگان مجبور می شوند تا به ارزش ها و باورهای خود فکر کنند.
حتما بخوانید >>
دانگانرونپا با اقتباس از یک بازی ویدیویی مشهور ساخته شده است و در مدرسه ای معتبر که دانش آموزان برتر کشور برای تحصیلات عالی در آن، گرد هم می آیند روایت می شود. آن ها نمی دانند که به زودی در کلاس های وحشتناک این مدرسه گرفتار می گردند و مجبور می شوند که در یک مسابقه مرگ و در رقابت با یکدیگر، جان سالم به در ببرند.
فرض و طرح دانگانرونپا اشتراکات زیادی با بازی مرکب دارد اما این مجموعه انیمه، جذابیت خارق العاده و درام روانی کم تری دارد. اگرچه این انیمه به دلیل زمان محدود آن، چندین خط داستانی را نیمه کاره می گذارد اما به هر حال، دارای صحنه های اکشن شوک برانگیز و ترسناکی است که اکثر بینندگان را راضی می کند.
حتما بخوانید >>
کایجی: بازمانده نهایی، درست مانند بازی مرکب، دارای یک شخصیت ضعیف است که بدهی زیادی دارد و برای زنده ماندن تلاش می کند. در این بین، او از یک قمار زیرزمینی که به نظر می رسد پرتوی امید اوست اما در واقع او را بیشتر داخل حفره می کشد، مطلع می شود.
منصفانه است که بگوییم کایجی: بازمانده نهایی، تقریبا نسخه انیمه بازی مرکب است. این انیمه درست مانند سریال نتفلیکس، از مجموعه ای از بازی ها به عنوان ابزار روایت خود استفاده می کند که هر کدام از آن ها با دروغ، تهمت، ت و غرایز سیاه انسان آغشته شده اند. در هر قسمت، شخصیت های اصلی هر دو سریال ، باید بین بقا و حفظ اخلاقیات و ارزش های انسانی خود تلاش کنند.
حتما بخوانید >>
داستان بازی مرکب در جزیره ای دورافتاده اتفاق می افتد اما آلیس در سرزمین مرزی، فضای بازی مرگبار خود را به سطح دیگری می برد و در یک نسخه متروکه از توکیو برگزار می شود. این منطقه برای گیمری به نام آریسو و دوستانش، مانند شهری پر از ارواح است که به زمین بازی خطرناکی تبدیل شده که باید به نحوی در آن زنده بمانند.
شخصیت های اصلی آلیس در سرزمین مرزی همانند شخصیت های بازی مرکب، افرادی عادی هستند که توانایی خاصی ندارند. فقدان قدرت باعث ارتباط بیشتر بین آن ها و گیرایی و جذابیت بیشتر ماجراهای سریال می شود. در کنار آن، این سریال با بازی های بقای جالب خوب، کارهای گرافیکی و کامپیوتری چشم گیر و طنز دیالوگ ها، به گونه ای خاص بینندگان را سرگرم می کند.
حتما بخوانید >>
۳٪ سریالی برزیلی است که شباهت های روایی زیادی با بازی مرکب دارد. در ابتدا داستان در دنیایی اتفاق می افتد که شکاف شدید طبقاتی در آن وجود دارد و فقرا مجبور می شوند در یک سری آزمایشات شرکت کنند تا فرصتی برای یافتن جایی در میان نخبگان و افراد برتر پیدا کنند. هم چنین در این سریال ، یک شخصیت اصلی بازی می کند که علی رغم شرایط وخیم خود، حتی در سخت ترین آزمایشات نیز عدالت را رعایت می کند.
۳٪ با وجود بازی های بقای بسیار زیاد، پر از برداشت های اجتماعی و صحنه های اکشن با دوز بالا است. اگرچه گاهی اوقات ممکن است کیفیت ساخت آن با بازی مرکب برابر نباشد اما با پیچش های جذاب و شخصیت پردازی های قوی، این نقص را جبران می کند.
حتما بخوانید >>
بازی دروغ همان طور که از نامش پیداست، بر یک مسابقه پر از دروغ و فریبکاری متمرکز است که در آن، شرکت کنندگان باید راه خود را برای برنده شدن صد میلیون ین پیدا کنند یا این که ببازند و به همان میزان بدهکار شوند. این سری برخلاف بازی مرکب که دارای بازی هایی است که هم مغز و هم قدرت را ترکیب می کند، بیشتر بر منطق و استدلال تمرکز دارد.
زندگی بازیکنان در خطر نیست اما شرایط هم چنان خطرناک است و آن ها باید از روش هایی مبتکرانه برای بردن جایزه بزرگ استفاده کنند.
بازی دروغ به جای استفاده از صحنه های اکشن برای تحریک بینندگان، داستان خود را با پیش فرض های دقیق و بازی های ذهنی هوشمندانه، پیش می برد. احتمالا به همین دلیل است که بر خلاف بازی مرکب، قابل فهم نیست اما باز هم بینندگان بسیاری در اولین نگاه، جذب آن خواهند شد.
حتما بخوانید >>
طی این سال ها چندین اقتباس از جمله چندین فیلم و یک مجموعه انیمیشن بر اساس مانگای هیرویا اوکو، گانتز، ساخته شده است. این انیمه اگرچه مورد تحسین منتقدان قرار نگرفته است اما تمام مواد لازم را برای جلب رضایت طرفداران سبک فرعی نبرد سلطنتی دارد. داستان سریال درباره کی کورونو است که در یک تصادف می میرد و چندی بعد خود را به همراه چند نفر دیگر در یک بازی پس از مرگ می بیند.
حتما بخوانید >>
بازی مرکب هر چقدر هم که نگران کننده به نظر برسد، خشونت آن در مقایسه با آن چه در گانتز دیده می شود کم رنگ تر است و این انیمه برخلاف درام کره ای نتفلیکس، به ندرت سعی می کند اقدامات شخصیت های خود را توجیه کند. در عوض، تمرکز آن بر به تصویر کشیدن جنبه ای نسبتا سادیستی از بشریت است. بنابراین این سریال فقط برای بینندگانی مناسب است که قلب ضعیفی ندارند.
حتما بخوانید >>
خانه شیرین از نقطه نظر خط داستانی، ساده است: اکثر انسان ها به هیولا تبدیل می شوند و در عین حال، بقیه آن ها سعی می کنند زنده بمانند. با این حال، چیزی که آن را به یک درام جذاب تبدیل کرده، زیربناهای فلسفی آن است. نمایش با برجسته کردن نبرد بین خوب و بد، بینندگان را وادار به تفکر می کند که انسان بودن واقعا به چه معناست.
حتما بخوانید >>
این مجموعه مانند بازی مرکب دارای شخصیت های بزرگی است و با وجود محدودیت ۱۰ قسمتی خود، می تواند زمانش را بین همه آن ها تقسیم کرده و پیشرفت های رضایت بخشی را برای همه به ارمغان آورد. این، تاکید بر عنصر انسانی است که سریال را به یک نمایش دردناک و به یاد ماندنی تبدیل می کند، به گونه ای که بینندگان به محض شروع تیتراژ، منتظر تماشای روایتی جذاب و تامل برانگیز هستند.
حتما بخوانید >>
لاست یک درام پاد آرمانشهری با مضمون بقا است که به دلیل محبوبیت شدیدش در دوران پخش، نیازی به معرفی ندارد. این سریال، خیلی با بازی های نبرد رویال، مرتبط نیست. با این حال، شبیه به بازی مرکب، در جزیره ای اتفاق می افتد که در آن، گروهی از انسان ها با چالش های اسرار آمیزی روبه رو می شوند که آن ها را مجبور می کند تا درباره فضایل و انسانیت خود بیاندیشند.
حتما بخوانید >>
لاست بیش از ۱۰۰ قسمت را شامل می شود و به همین خاطر، داستان اساطیری آن، گسترده و بسیار عمیق است. علاوه بر این، طرح آن مانند بسیاری از سریال های طولانی، بعضی اوقات پیچیده می شود اما این پیچ و خم، مبتکرانه است و در نهایت به جذابیت کلی سریال می افزاید. این سریال ارزش این را دارد که بار ها و بار ها آن را تماشا کنید.
حتما بخوانید >>
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
جوایز امی ۲۰۲۱ برگزار شد و کمدی <<تد لاسو>> توانست با قدرت جوایز را درو کند. کمدی که برمبنای موقعیت ساخته شده و درباره ی یک مربی فوتبال آمریکایی است که به دلایلی او را به انگلستان می آورند تا مربی گری یک تیم باشگاهی فوتبال انگلستان را برعهده بگیرد. رقبای قدری هم داشت از <<روش کامینسکی>> بگیرید تا <<نویسندگان مزدور>> (Hacks) که البته به لحاظ رویکرد کمدی با <<تد لاسو>> تفاوت زیادی داشتند.
از اواسط دهه ی ۹۰ سریال های کمدی و سیت کام ها جدی تر از قبل گرفته شدند. به خصوص بعد از سریال <<ساینفیلد>> و با اقبالی که مردم در سرتاسر جهان به سریال <<دوستان>> (فرندز) نشان دادند، موج ساخت سیت کام ها بالا گرفت و به لحاظ کارگردانی و فیلمنامه در جزییات و کلیات پیشرفت قابل توجهی داشتند.
اصطلاح فیلم های معناگرا ترکیب نه چندان خوشایندی است که زمانی در سینمای ایران باب شده بود و برای فیلم هایی به کار می رفت که به معنویت می پرداختند و عموما آثار ضعیف و شعاری بودند که به ضرب و زور لقب معناگرا می خواستند خودشان را به عنوان فیلم به تماشاگران و منتقدان قالب کنند. اما برای بعضی از سریال های کمدی درخشان این سال ها لقبی بهتر از معناگرا پیدا نمی کنم.
حتما بخوانید >>
درست است که سریال <<تد لاسو>> و هر کمدی خوب دیگری در نهایت معنا و مفهومی پشت خودش دارد اما بعضی از این کمدی ها در سال های اخیر انگار بیشتر از اینکه باعث شوند بخندیم ما را به فکر فرو می برند و حتی معانی غمناک زندگی را به رخ مان می کشند. انیمیشن <<درون بیرون>> (inside out) را به خاطر بیاورید. بلوغ تنها زمانی رخ می دهد که شادی و غم با یکدیگر به تعادل برسند. معنای هر واقعه ای از تشریح هر دوی این احساسات نتیجه گرفته می شود.
این فهرست شخصی من از 4 سریال کمدی است که موقع دیدنشان حتی اشک هم ریخته ام و با این حال به نظرم کمدی های درجه یکی هستند. کمدی هایی که می توانم معناگرا خطابشان کنم چون به شیوه ای عمیق زندگی و روابط انسانی را تشریح می کنند.
ریکی جرویس جزو استندآپ کمدین های مورد علاقه ام است. اجراهایش در گلدن گلوب را بسیار دوست دارم. آن شوخی مشهور دو سال پیش که به بازیگران و کارگردانان گفت وقتی برای آمازون و اپل و بقیه ی شرکت هایی کار می کنید که از کشورهای ضعیف تر سوءاستفاده و بهره کشی می کنند، حق حرف اعتراضی زدن ندارید و خشم خیلی ها را به جان خرید از ته دل خندیدم. استندآپ هایش هم به همین تند و تیزی اجراهایش در گلدن گلوب است. رحم ندارد و با همه چیز شوخی می کند.
سریال <<زندگی پس از مرگ>> کمدی سیاه انگلیسی داستان مردی به نام تونی است که خود جرویس نقشش را بازی می کند. مردی که در یک رومه ی محلی کار می کند و همسرش را بر اثر بیماری از دست داده است. رفتن همسرش او را که همیشه آتئیست تلخ اندیشی بوده از همیشه تلخ تر کرده. حتی می خواسته خودش را بکشد اما به خاطر سگشان که گرسنه بوده از فکر خودکشی می گذرد اما انگار قسم خورده که بقیه ی روزهای زندگی، نه خودش خوش بگذراند و نه اجازه بدهد آب خوش از گلوی اطرافیانش پایین برود.
حتما بخوانید >>
سریال به همان تند و تیزی شوخی های همیشگی جرویس است اما این بار فلاش بک ها به رابطه ی تونی و همسرش آن قدر احساساتی است که حتی تندی شوخی های جرویس هم نمی تواند از تلخی شان کم کند. راستش سریال جوری جلو می رود که همان ایده ی <<زندگی چندان ارزشی ندارد ولی باز هم باارزش ترین چیزی است که انسان در اختیار دارد>> پیروز می شود. منتها در بیشتر مواقع آن قدر زندگی نه فقط تونی که آدم هایی که از آن ها گزارش تهیه می کند به عمد سطحی و مضحک است که در بدبینی تونی با او شریک می شوید.
حتما بخوانید >>
رابطه ی رفیقانه ی تونی با زن بدکاره یکی از نکات به شدت انسانی سریال است. شاید شوخی های <<پس از مرگ>> به خنده داری بقیه کارهای جرویس نباشد اما قطعا به لحاظ نگاه انسانی و درک موقعیت فقدان و تاثیرش روی بازماندگان یکی از کمدی های خوب سال های اخیر است.
از دهه ی ۶۰ و ۷۰ الگوی دو رفیق مرد در سینما و تلویزیون جواب داده است. یکی از بهترین مواردش فیلم <<بوچ کسیدی و ساندنس کید>> جورج روی هیل است. یک نکته ی جالب اینکه در اکثر دوئت های مردانه حسی از شوخ طبعی هم وجود دارد. سریال <<روش کامینسکی>> بیشتر از آنکه درباره ی بازیگر سابقی باشد که حالا بازیگری تدریس می کند یا فراز و فرودهای افزایش سن، درباره ی رابطه ی دو رفیق به نام های سندی و نورمن است.
به همین دلیل فصل سوم سریال که فقط روی کاراکتر سندی استوار است نتوانست موفقیت دو فصل قبلی را تکرار کند. فصل اول نقطه ی اوج سریال و بهترین فصلش است. شوخی ها در اوج و موقعیت های احساسی هم درجه یک هستند. سندی هنرپیشه ی سابق که حالا کلاس بازیگری دارد ن زیادی در زندگی اش داشته و زندگی خانوادگی موفقی ندارد.
حتما بخوانید >>
او در کلاس بازیگری اش با زنی آشنا می شود که این بار به لحاظ سنی به او نزدیکتر است. از آن طرف نورمن مدیر برنامه های او و دوست صمیمی اش است که همسرش را به تازگی از دست داده. سندی می خواهد کنار نورمن باشد اما به لحاظ احساسی چندان هم تسلی دادن بلد نیست و از آن طرف نورمن هم آدم سرسختی است.
اینجا مرگ به اندازه ی سریال <<پس از مرگ>> تلخ تصویر نمی شود و نورمن هرچند مثل تونی بعد از مرگ همسرش تبدیل به آدم گوشت تلخی شده که معاشرت با او کار آسانی نیست اما مثل تونی هم قصد ندارد خودش را شکنجه کند. در حقیقت نورمن دنبال تسلایی برای ادامه ی زندگی است. با این حال او ذاتا نسبت به زندگی بدبین است اما به شدت هنرمندانه و با شوخ طبعی سیاهش دیدگاهش را نشان می دهد.
حتما بخوانید >>
به علاوه رابطه ی دو نفره ی او با سندی و بخشی از سریال که مربوط به زندگی سندی و حضور او در کلاس هایش و رابطه ی او با شاگردانش است بخش تلخ سریال را تلطیف می کند. این تلخی فقط مربوط به مرگ نیست. گذر عمر و پیری و در نتیجه ی آن بیماری و ناتوانی در مواردی چیزی است که کاراکترهای اصلی ما را حتی بیشتر از مرگ تحت تاثیر قرار می دهد. سریال <<روش کامینسکی>> به شدت احساساتی و شیرین است بدون اینکه به دام سانتی مانتالیسم بغلتد.
حتما بخوانید >>
پیرها بی حوصله می شوند و قهرمانان سریال <<روش کامینسکی>> هم مستنثا نیستند. آن ها تند و بد اخلاق اند و دل خوشی از هم بالا رفتن سن شان ندارند. در <<روش کامینسکی>> زندگی واقعی جریان دارد و به همین دلیل خیلی اوقات سخت یا حتی اشک انگیز می شود. چیزی که باعث می شود سریال شیرین شود این است که کاراکتر های آن سخت جان هستند و در وجودشان از شوخ طبعی بهره مند هستند که در اوقات سخت به کمکشان می آید و البته رفیقی که همیشه کنارشان است.
هر سه کمدی که در این مطلب به آن ها اشاره کردیم بر محوریت کاراکترها بنا شده اند و شخصیت های عمیق و چند وجهی و جذاب و دوست داشتنی خلق کرده اند. <<نویسندگان مزدور>> یک الگوی قدیمی دارد. زن مسنی که به ناچار مجبور به همراهی زن جوانتری می شود و هیچ کدام از این کنار هم بودن رضایت ندارند اما در نهایت چیزهای زیادی به یکدیگر می دهند که مسیری برای بهتر شدن فردی شان و شکل گرفتن دوستی میانشان است.
حتما بخوانید >>
اینجا جین اسمارت نقش اصلی را دارد. دبورا یک استندآپ کمدین مشهور است که هر شب در بهترین سالن وگاس برنامه دارد اما به او خبر می دهند که می خواهند دو شب از اجراهایش را کم کنند مگر اینکه تن به آوردن نویسنده ای جدید بدهد که شوخی های جدیدی برایش بنویسد. از آن طرف اوا نویسنده ی فیلمنامه های کمدی در لس آنجلس است و نمی تواند فکر حضور مداوم در شهری کوچک مثل لاس وگاس را داشته باشد.
به علاوه او برای کار استندآپ کمدی چندان ارزش و اعتباری قائل نیست ولی زندگی شغلی اش مضمحل شده و باید شغل نویسندگی برای دبورا را قبول کند.
اینجا خبری از مرگ نیست. چیزی که <<هکس>> را تبدیل به یک کمدی احساس برانگیز می کند شکنندگی هایی است که در روان دو کاراکتر زن اصلی قصه وجود دارد. دبورا برخلاف چیزی که نشان می دهد به شدت احساساتی است. عاشق دخترش است و کارش و نمی تواند با این دوران جدید کمدی کنار بیاید.
حتما بخوانید >>
اوا هم در آرزوی کسی است که دوستش داشته باشد و از او حمایت کند. جلوی دوستانش کم آورده و حس می کند در زندگی شکست خورده. هیچ چیزی بیشتر از نمایش نقصان های بشری در قالب طنز نمی تواند تاثیرگذار باشد.
کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا
کمدی های این سال ها مثل این سه اثر دوست داشتنی دائم شما را نمی خندانند. موقع تماشایشان قهقهه نمی زنید اما در نهایت حالتان را خوب می کنند. این کمدی ها نشان می دهند زندگی علی رغم کوتاه بودنش و حتی رنج ها و دردهایی که دارد از جمله فقدان عزیزان باز هم موهبت است و چیزی که زندگی را ارزشمند می کند رابطه های انسانی است.
در ادامه بخوانید >>
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
جوایز امی ۲۰۲۱ برگزار شد و کمدی <<تد لاسو>> توانست با قدرت جوایز را درو کند. کمدی که برمبنای موقعیت ساخته شده و درباره ی یک مربی فوتبال آمریکایی است که به دلایلی او را به انگلستان می آورند تا مربی گری یک تیم باشگاهی فوتبال انگلستان را برعهده بگیرد. رقبای قدری هم داشت از <<روش کامینسکی>> بگیرید تا <<نویسندگان مزدور>> (Hacks) که البته به لحاظ رویکرد کمدی با <<تد لاسو>> تفاوت زیادی داشتند.
از اواسط دهه ی ۹۰ سریال های کمدی و سیت کام ها جدی تر از قبل گرفته شدند. به خصوص بعد از سریال <<ساینفیلد>> و با اقبالی که مردم در سرتاسر جهان به سریال <<دوستان>> (فرندز) نشان دادند، موج ساخت سیت کام ها بالا گرفت و به لحاظ کارگردانی و فیلمنامه در جزییات و کلیات پیشرفت قابل توجهی داشتند.
اصطلاح فیلم های معناگرا ترکیب نه چندان خوشایندی است که زمانی در سینمای ایران باب شده بود و برای فیلم هایی به کار می رفت که به معنویت می پرداختند و عموما آثار ضعیف و شعاری بودند که به ضرب و زور لقب معناگرا می خواستند خودشان را به عنوان فیلم به تماشاگران و منتقدان قالب کنند. اما برای بعضی از سریال های کمدی درخشان این سال ها لقبی بهتر از معناگرا پیدا نمی کنم.
حتما بخوانید >>
درست است که سریال <<تد لاسو>> و هر کمدی خوب دیگری در نهایت معنا و مفهومی پشت خودش دارد اما بعضی از این کمدی ها در سال های اخیر انگار بیشتر از اینکه باعث شوند بخندیم ما را به فکر فرو می برند و حتی معانی غمناک زندگی را به رخ مان می کشند. انیمیشن <<درون بیرون>> (inside out) را به خاطر بیاورید. بلوغ تنها زمانی رخ می دهد که شادی و غم با یکدیگر به تعادل برسند. معنای هر واقعه ای از تشریح هر دوی این احساسات نتیجه گرفته می شود.
این فهرست شخصی من از 4 سریال کمدی است که موقع دیدنشان حتی اشک هم ریخته ام و با این حال به نظرم کمدی های درجه یکی هستند. کمدی هایی که می توانم معناگرا خطابشان کنم چون به شیوه ای عمیق زندگی و روابط انسانی را تشریح می کنند.
ریکی جرویس جزو استندآپ کمدین های مورد علاقه ام است. اجراهایش در گلدن گلوب را بسیار دوست دارم. آن شوخی مشهور دو سال پیش که به بازیگران و کارگردانان گفت وقتی برای آمازون و اپل و بقیه ی شرکت هایی کار می کنید که از کشورهای ضعیف تر سوءاستفاده و بهره کشی می کنند، حق حرف اعتراضی زدن ندارید و خشم خیلی ها را به جان خرید از ته دل خندیدم. استندآپ هایش هم به همین تند و تیزی اجراهایش در گلدن گلوب است. رحم ندارد و با همه چیز شوخی می کند.
سریال <<زندگی پس از مرگ>> کمدی سیاه انگلیسی داستان مردی به نام تونی است که خود جرویس نقشش را بازی می کند. مردی که در یک رومه ی محلی کار می کند و همسرش را بر اثر بیماری از دست داده است. رفتن همسرش او را که همیشه آتئیست تلخ اندیشی بوده از همیشه تلخ تر کرده. حتی می خواسته خودش را بکشد اما به خاطر سگشان که گرسنه بوده از فکر خودکشی می گذرد اما انگار قسم خورده که بقیه ی روزهای زندگی، نه خودش خوش بگذراند و نه اجازه بدهد آب خوش از گلوی اطرافیانش پایین برود.
حتما بخوانید >>
سریال به همان تند و تیزی شوخی های همیشگی جرویس است اما این بار فلاش بک ها به رابطه ی تونی و همسرش آن قدر احساساتی است که حتی تندی شوخی های جرویس هم نمی تواند از تلخی شان کم کند. راستش سریال جوری جلو می رود که همان ایده ی <<زندگی چندان ارزشی ندارد ولی باز هم باارزش ترین چیزی است که انسان در اختیار دارد>> پیروز می شود. منتها در بیشتر مواقع آن قدر زندگی نه فقط تونی که آدم هایی که از آن ها گزارش تهیه می کند به عمد سطحی و مضحک است که در بدبینی تونی با او شریک می شوید.
حتما بخوانید >>
رابطه ی رفیقانه ی تونی با زن بدکاره یکی از نکات به شدت انسانی سریال است. شاید شوخی های <<پس از مرگ>> به خنده داری بقیه کارهای جرویس نباشد اما قطعا به لحاظ نگاه انسانی و درک موقعیت فقدان و تاثیرش روی بازماندگان یکی از کمدی های خوب سال های اخیر است.
از دهه ی ۶۰ و ۷۰ الگوی دو رفیق مرد در سینما و تلویزیون جواب داده است. یکی از بهترین مواردش فیلم <<بوچ کسیدی و ساندنس کید>> جورج روی هیل است. یک نکته ی جالب اینکه در اکثر دوئت های مردانه حسی از شوخ طبعی هم وجود دارد. سریال <<روش کامینسکی>> بیشتر از آنکه درباره ی بازیگر سابقی باشد که حالا بازیگری تدریس می کند یا فراز و فرودهای افزایش سن، درباره ی رابطه ی دو رفیق به نام های سندی و نورمن است.
به همین دلیل فصل سوم سریال که فقط روی کاراکتر سندی استوار است نتوانست موفقیت دو فصل قبلی را تکرار کند. فصل اول نقطه ی اوج سریال و بهترین فصلش است. شوخی ها در اوج و موقعیت های احساسی هم درجه یک هستند. سندی هنرپیشه ی سابق که حالا کلاس بازیگری دارد ن زیادی در زندگی اش داشته و زندگی خانوادگی موفقی ندارد.
حتما بخوانید >>
او در کلاس بازیگری اش با زنی آشنا می شود که این بار به لحاظ سنی به او نزدیکتر است. از آن طرف نورمن مدیر برنامه های او و دوست صمیمی اش است که همسرش را به تازگی از دست داده. سندی می خواهد کنار نورمن باشد اما به لحاظ احساسی چندان هم تسلی دادن بلد نیست و از آن طرف نورمن هم آدم سرسختی است.
اینجا مرگ به اندازه ی سریال <<پس از مرگ>> تلخ تصویر نمی شود و نورمن هرچند مثل تونی بعد از مرگ همسرش تبدیل به آدم گوشت تلخی شده که معاشرت با او کار آسانی نیست اما مثل تونی هم قصد ندارد خودش را شکنجه کند. در حقیقت نورمن دنبال تسلایی برای ادامه ی زندگی است. با این حال او ذاتا نسبت به زندگی بدبین است اما به شدت هنرمندانه و با شوخ طبعی سیاهش دیدگاهش را نشان می دهد.
حتما بخوانید >>
به علاوه رابطه ی دو نفره ی او با سندی و بخشی از سریال که مربوط به زندگی سندی و حضور او در کلاس هایش و رابطه ی او با شاگردانش است بخش تلخ سریال را تلطیف می کند. این تلخی فقط مربوط به مرگ نیست. گذر عمر و پیری و در نتیجه ی آن بیماری و ناتوانی در مواردی چیزی است که کاراکترهای اصلی ما را حتی بیشتر از مرگ تحت تاثیر قرار می دهد. سریال <<روش کامینسکی>> به شدت احساساتی و شیرین است بدون اینکه به دام سانتی مانتالیسم بغلتد.
حتما بخوانید >>
پیرها بی حوصله می شوند و قهرمانان سریال <<روش کامینسکی>> هم مستنثا نیستند. آن ها تند و بد اخلاق اند و دل خوشی از هم بالا رفتن سن شان ندارند. در <<روش کامینسکی>> زندگی واقعی جریان دارد و به همین دلیل خیلی اوقات سخت یا حتی اشک انگیز می شود. چیزی که باعث می شود سریال شیرین شود این است که کاراکتر های آن سخت جان هستند و در وجودشان از شوخ طبعی بهره مند هستند که در اوقات سخت به کمکشان می آید و البته رفیقی که همیشه کنارشان است.
هر سه کمدی که در این مطلب به آن ها اشاره کردیم بر محوریت کاراکترها بنا شده اند و شخصیت های عمیق و چند وجهی و جذاب و دوست داشتنی خلق کرده اند. <<نویسندگان مزدور>> یک الگوی قدیمی دارد. زن مسنی که به ناچار مجبور به همراهی زن جوانتری می شود و هیچ کدام از این کنار هم بودن رضایت ندارند اما در نهایت چیزهای زیادی به یکدیگر می دهند که مسیری برای بهتر شدن فردی شان و شکل گرفتن دوستی میانشان است.
حتما بخوانید >>
اینجا جین اسمارت نقش اصلی را دارد. دبورا یک استندآپ کمدین مشهور است که هر شب در بهترین سالن وگاس برنامه دارد اما به او خبر می دهند که می خواهند دو شب از اجراهایش را کم کنند مگر اینکه تن به آوردن نویسنده ای جدید بدهد که شوخی های جدیدی برایش بنویسد. از آن طرف اوا نویسنده ی فیلمنامه های کمدی در لس آنجلس است و نمی تواند فکر حضور مداوم در شهری کوچک مثل لاس وگاس را داشته باشد.
به علاوه او برای کار استندآپ کمدی چندان ارزش و اعتباری قائل نیست ولی زندگی شغلی اش مضمحل شده و باید شغل نویسندگی برای دبورا را قبول کند.
اینجا خبری از مرگ نیست. چیزی که <<هکس>> را تبدیل به یک کمدی احساس برانگیز می کند شکنندگی هایی است که در روان دو کاراکتر زن اصلی قصه وجود دارد. دبورا برخلاف چیزی که نشان می دهد به شدت احساساتی است. عاشق دخترش است و کارش و نمی تواند با این دوران جدید کمدی کنار بیاید.
حتما بخوانید >>
اوا هم در آرزوی کسی است که دوستش داشته باشد و از او حمایت کند. جلوی دوستانش کم آورده و حس می کند در زندگی شکست خورده. هیچ چیزی بیشتر از نمایش نقصان های بشری در قالب طنز نمی تواند تاثیرگذار باشد.
کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا کمدی معناگرا
کمدی های این سال ها مثل این سه اثر دوست داشتنی دائم شما را نمی خندانند. موقع تماشایشان قهقهه نمی زنید اما در نهایت حالتان را خوب می کنند. این کمدی ها نشان می دهند زندگی علی رغم کوتاه بودنش و حتی رنج ها و دردهایی که دارد از جمله فقدان عزیزان باز هم موهبت است و چیزی که زندگی را ارزشمند می کند رابطه های انسانی است.
در ادامه بخوانید >>
در لیست 14 فیلم
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد،همراه
از بدگمانی های ناخواسته تا اضطراب های تمام نشدنی، شبکه های اجتماعی این قابلیت را دارند تا زندگی و روان شما را تحت تأثیر قرار دهند. در این مقاله به معرفی 14 فیلم درباره ی شبکه های اجتماعی پرداخته ایم که خطرات فضای مجازی را یادآوری می کنند.
تصویرسازی سینما از شبکه های اجتماعی معمولا بر پایه ی این مضامین استوار است؛ اطلاعات غلط و دروغین، سوءاستفاده، عادت روانی <<دوم اسکرولینگ>> (اصطلاحی برای اعتیاد به دنبال کردن اخبار منفی) و نفرت از خود. در دهه lrm;ای که گذشت، این نوع آثار با فیلم شبکه ی اجتماعی، ساخته ی دیوید فینچر، وارد مرحله ی جدیدی شدند و حالا شاهد تولید عناوین دلهره آور، ترسناک و درام های اجتماعی پیرامون این حقیقت هستیم که نمی توان به اینترنت اعتماد کرد زیرا فضایی است که هر کسی می تواند دروغ بگوید و دست به هر عملی بزند.
البته شبکه های اجتماعی کمک کرده اند تا شاهد فرم های خلاقانه ای در سینما باشیم؛ برای مثال می توان به آثاری اشاره کرد که داستانشان را به واسطه ی صفحه نمایش یک گوشی هوشمند یا رایانه روایت می کنند. این زیرژانر نوپا (Screenlife)، دیدگاه های دقیق تری نسبت به اینفلوئنسرها، چالش های نوجوانانه و فعالان حوزه ی اینترنت ارائه می دهد. در ادامه این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا می توانید با آثار شاخصی که در انتقاد به شبکه های اجتماعی ساخته شده اند، آشنایی بیشتری پیدا کنید.
سقوط ناگهانی، یکی از بهترین قسمت های سریال آینه سیاه است و اگرچه یک فیلم به حساب نمی آید اما با توجه به آنتولوژی بودن این مجموعه، می توان آن را یک فیلم کوتاه مستقل در نظر گرفت و در کنار دیگر آثار سینمایی قرار داد.
سقوط ناگهانی دنیایی را به تصویر می کشد که در آن افراد می توانند به یکدیگر امتیاز دهند و کسانی که امتیاز بالاتری داشته باشند، در جامعه موفق تر خواهند بود. کسانی هم که امتیازات پایینی دریافت کرده اند، هرگز در کانون توجه قرار نمی گیرند و با مشکلات زیادی روبه رو می شوند. لیسی، زن جوانی است که مجموع امتیازات اش به ۴٫۲ رسیده و اگر آن را به ۴٫۵ برساند، می تواند به یک آپارتمان لوکس نقل مکان کند و کیفیت زندگی اش را افزایش دهد.
حتما بخوانید >>
تلاش های لیسی برای رسیدن به هدف اش نتیجه نمی دهد و حتی موقعیت اجتماعی اش بدتر هم می شود. سقوط ناگهانی، هجونامه ای است بر پذیرفتن خود و تصویری که می خواهیم از خودمان به دیگران نشان دهیم.
لیسی در تمامی دقایق زندگی اش در تلاش است تا رضایت آدم های اطرافش را جلب کند. او خودش را در این دنیای مدرن گم کرده است و فکر می کند که ارزش واقعی اش با یک امتیاز مشخص می شود؛ چیزی که به شکل های مختلف در عصر فعلی هم قابل رؤیت است. برای ما این روزها اهمیت دارد که عکس هایمان، پست هایمان و حرف هایمان در شبکه های اجتماعی دیده شوند و از اینکه جلب توجه نکنیم، ترس داریم. این وسواس ها حالا به بخشی از وجودمان تبدیل شده است و می توان انتظار داشت که در آینده ی نزدیک، شدت بیشتری پیدا کند.
حتما بخوانید >>
یک فیلم درباره ی شبکه های اجتماعی که برای ارائه ی پیام هایش تنها به ۱۸ دقیقه زمان نیاز دارد. داستان از طریق صفحه نمایش رایانه ی نوآه روایت می شود و اضطراب های او را به شکل مستقیم و غیرمستقیم به تصویر می کشد. جوانی که پس از یک گفت وگوی تصویری با نامزدش اِمی، دچار استرس شده و فکر می کند او قصد جدایی دارد. نوآه یک آهنگ غمگین از پل مک کارتنی پخش می کند؛ در رابطه با مشکلی که پیش آمده، با دوستانش عجولانه به گفت وگو می پردازد و وسواس گونه، صفحه ی فیس بوک اِمی را باز و بسته می کند.
حتما بخوانید >>
نوآه می تواند مسیر درست تری را در پیش بگیرد اما ترجیح می دهد که به حریم شخصی اِمی وارد شود و ابتدایی ترین حقوق او را زیر پا بگذارد. والتر وودمن و پاتریک سیدربرگ در اولین ساخته ی خود توانسته اند بی ثباتی، خودانگیختگی و حساسیت های روزمره ی جوانانی که زندگی شخصی اشان با فضای مجازی گره خورده را به شکل تأثیرگذاری روایت کنند.
حتما بخوانید >>
در بخش های پایانی، لیلی که تحت تأثیر محبوبیت فیس بوک قرار گرفته و دچار سردرگمی شده است، به این نکته اشاره می کند که <<اینترنت آدم ها را دیوانه می کند>> و البته پر بیراه نمی گوید.
پل داونز کلیزو با این فیلم، به شکل ملایم تری از شبکه های اجتماعی انتقاد کرده است تا بخش های روشن آن را هم نشان دهد. بریتنی زنی است که نسبت به خود چندان خوش بین نیست و از شغل ، وزن و عدم توانایی اش در برقراری یک رابطه ی عاشقانه ی پایدار رضایت ندارد.
حتما بخوانید >>
بزرگ ترین مشکل، هم اتاقی او، گرچن است؛ معلمی که به عنوان اینفلوئنسر فعالیت می کند و از زندگی شخصی اش برای دیگران محتوا می سازد. بریتنی در راستای شرایط فعلی اش، ناخواسته خود را با گرچن مقایسه می کند تا در چرخه ای از بدبینی ها و ناامیدی ها دست و پا بزند.
چه می شد اگر بریتنی از این زندان خودساخته رها می شد، از شبکه های اجتماعی فاصله می گرفت و هویت واقعی اش را می ساخت؟ این فیلم می خواهد بگوید که شبکه های اجتماعی ذاتا شیطانی نیستند و اگر از آن ها درست استفاده کنیم، به سبک زندگی بهتری می رسیم. بریتنی دوستان تازه ای پیدا می کند، به روتین قابل قبولی می رسد، اعتمادبه نفس به دست می آورد و انسان بهتری می شود.
حتما بخوانید >>
اولین ساخته ی میراندا جولای که نشانه هایی از کارهای بعدی و امضاهایش پیرامون <<آسیب پذیری احساسی>> در آن هم به چشم می خورد.
من و تو و هرکسی که می شناسیم، شاید در نگاه کلی، یک فیلم درباره ی شبکه های اجتماعی نباشد اما چند پیرنگ فرعی دارد که یکی از آن ها منحصرا به آسیب های ناشی از فضای مجازی می پردازد. داستان مذکور در رابطه با دو برادر به نام های رابی (۶ ساله) و پیتر (۱۴ ساله) است که یک حساب کاربری مشترک در یک سایت چت آنلاین دارند و گاهی با غریبه ها گفت وگو می کنند. رابی در ادامه با زنی برخورد می کند که جذب او می شود و حتی تصمیم می گیرد که با این کودک خردسال ملاقات کند!
حتما بخوانید >>
نیاز به مصاحبت و تخلیه ی احساسات روانی، در کنار گرایش به آشنایی با افراد جدید، در اکثر انسان ها وجود دارد و شبکه های اجتماعی می توانند در این زمینه مفید باشند اما در عین حال، می توانند به شما آسیب بزنند. هرگز تضمینی وجود ندارد که شخص مقابل، تا چه اندازه خود واقعی اش را نشان می دهد و نمی توانید حدس بزنید یک دوستی اینترنتی ممکن است به کجا ختم شود.
حتما بخوانید >>
یک فیلم درباره ی شبکه های اجتماعی فراگیر این روزها که از ما می پرسد آیا رفتارها و ظاهرسازی هایمان در این نوع پلتفرم ها، در دنیای واقعی هم می تواند جوابگو باشد؟
حتما بخوانید >>
فرانکی، دختر جوانی است که در یوتیوب، ویدیوهای عجیب می سازد و مخاطبان زیادی هم ندارد. او به صورت اتفاقی با پسری به نام لینک روبه رو می شود که از اینترنت متنفر است و در رابطه با خطرات تکنولوژی صحبت می کند. ویدیویی که فرانکی از لینک ضبط می کند، پرسروصدا ظاهر می شود و آن ها تصمیم می گیرند تا او را به یک چهره ی محبوب اینترنتی تبدیل کنند.
فیلم نامه ی جیا کوپولا صریح و پرانرژی است اما برگ برنده ی فیلم را باید اندرو گارفیلد بدانیم که موفق شده تا ابعاد شخصیتی لینک را به شکل راضی کننده ای ترسیم کند.
حتما بخوانید >>
فیلم جریان اصلی توجه منتقدان را جلب نکرد و انتقادات نسبت به آن وارد است اما برداشت جالبی از آرزوهای ما برای به شهرت رسیدن در فضای مجازی ارائه می دهد؛ رویاهایی که می توانند شما را به یک انسان کاملا متفاوت تبدیل کنند.
اکثر فیلم های مرتبط با شبکه های اجتماعی بر روی <<قربانیان>> متمرکز هستند اما یان کومسا با متنفر، داستان فردی را روایت می کند که در نقطه ی مقابل آن ها قرار می گیرد.
حتما بخوانید >>
توماش، یک دانشجوی حقوق است که برای سرقت ادبی اخراج شده و پس از اینکه از سوی خانواده ی نامزدش طرد می شود، تصمیم می گیرد تا شبکه های اجتماعی را به عنوان ابزاری برای سوءاستفاده به کار بگیرد. او اخبار دروغین منتشر می کند، برای سلبریتی ها و ت مداران پاپوش درست می کند و با این کارها، به محبوبیت می رسد.
حتما بخوانید >>
متنفر گاهی بیش از حد شعارهای اخلاقی می دهد اما ذهنیت مافیاهای پشت شبکه های اجتماعی را به شکل درستی عرضه می کند؛ اینکه چگونه با تحریک افراد و انتشار اطلاعات کذب، می توانند دنیا را تکان دهند و حتی باعث ترویج خشونت شوند. اینکه چرا مخاطب با چنین فیلمی ارتباط برقرار می کند، شاید به این دلیل باشد که نمونه های مشابه اش را هر روز در دنیای واقعی مشاهده می کنیم.
نِرو بر پایه ی بازی حقیقت یا جرأت استوار است اما مستقیما به جرأت می پردازد و البته آن را به کار گرفته تا معضلات جامعه ی مدرن و گرایش انسان ها به شبکه های اجتماعی را مورد نقد قرار دهد. داستان پیرامون یک شبکه ی اجتماعی است که در آن، بازیکنان باید کارهایی که از سوی کاربران درخواست می شود را انجام دهند تا در کنار کسب شهرت، به پول هم برسند.
حتما بخوانید >>
هنری جوست و آریل شولمن تا پیش از این، سریال و فیلم مستند کت فیش (Catfish) را ساخته اند که در آنجا هم به دغدغه های مشابه ای می پرداختند. نسخه ی سینمایی گربه ماهی، داستان مردی را روایت می کرد که وارد یک رابطه ی عاشقانه ی اینترنتی با یک زن جوان شده و حالا قرار است او را ملاقات کند اما احتمالا می توانید حدس بزنید که پایان خوشی در راه نیست. نِرو هم یک بار دیگر به مضمون <<اعتماد>> می پردازد؛ اعتماد به فضای مجازی و اعتماد به اشخاصی که از آن استفاده می کنند.
حتما بخوانید >>
نِرو با اینکه تمرکز زیادی بر روی ایجاد اکشن و تعلیق دارد اما تلاش سازندگان اش برای ارائه ی یک فیلم درباره ی شبکه های اجتماعی و انتقادشان نسبت به فضای اینترنت را باید تحسین کرد.
آنیش چاگانتی در اولین ساخته اش، موفق شده تا یک داستان معمایی چالش برانگیز را در یک فرمت کاملا متفاوت عرضه کند. همانند نوآه، اتفاقات فیلم جست وجو هم از طریق نمایشگر رایانه و گوشی های هوشمند روایت می شود.
حتما بخوانید >>
مارگوت، دختر ۱۶ ساله ی دیوید کیم، به تازگی ناپدیده شده و حالا او در شبکه های اجتماعی به دنبال یافتن یک سرنخ قابل اعتماد است. دیوید کیم هرچه که جلوتر می رود، بیشتر متوجه می شود که شناخت درست و دقیقی از دخترش نداشته است.
حتما بخوانید >>
هنگام تماشای جست وجو، به مخاطب یادآوری می شود که بخش اعظمی از زندگی ما در عصر مدرن، به فضای اینترنت وابسته است و گاهی ارتباطات انسانی نزدیک را فراموش می کنیم که نتیجه اش دوری احساسی از خانواده یا دوستان می تواند باشد.
غیردوستانه یکی از اولین آثار ترسناکی است که به پدیده ی زورگیری سایبری (Cyber Bullying) می پردازد. این فیلم که با بودجه ی پایین و تنها در یک سکانس پلان ساخته شده، به این نکته اشاره دارد که هر کسی می تواند یک تصور و دیدگاه خاص از شما در فضای مجازی داشته باشد و متأسفانه هیچ کنترلی بر روی این مسئله ندارید.
حتما بخوانید >>
لارا بارنز، دختر دانش آموزی است که یک فرد ناشناس، ویدیوی نامتعارفی از او در فضای اینترنت پخش می کند و باعث خودکشی اش می شود. یک سال بعد، زمانی که دوستان لارا در حال گفت وگوی تصویری در اسکایپ هستند، با روح او ملاقات می کنند که گویی قصد انتقام دارد.
حتما بخوانید >>
غیردوستانه همانند حلقه (۲۰۰۲)، به ما <<اهمیت اخبار>> را یادآور می شود. حتی یک خبر کوچک و در ظاهر بی اهمیت، در صورتی که عمومی شود؛ قدرت مخربی پیدا می کند و می تواند اتفاقات بدی را رقم بزند. لارا در بخشی از فیلم می گوید: <<کاری که در اینجا [اینترنت] انجام داده اید، تا ابد باقی می ماند>> و این چیزی است که نباید فراموش کنیم.
فیلم شبکه های اجتماعی به طمع کاری ها و خیانت هایی که پیرامون توسعه ی پلتفرم فیس بوک اتفاق افتاد، می پردازد. نقش مارک زاکربرگ را جسی آیزنبرگ ایفا کرده است و به خوبی توانسته پیچیدگی ها و رفتارهای مغرورانه ی او را بازآفرینی کند؛ در پایان فیلم شاید شما هم موافق باشید که زاکربرگ یک هیولای خودشیفته است.
حتما بخوانید >>
ظرافت های کارگردانی دیوید فینچر در کنار فیلم نامه ی به شدت موزون آرون سورکین کمک کرده اند تا نگاه عمیق تری به زندگی زاکربرگ داشته باشیم و مغز متفکر پشت پروژه ی فیس بوک را بهتر بشناسیم. تلفیق فضای سردی که فینچر خلق کرده در کنار انرژی دیوانه وار شخصیت های اصلی، به شکل شگفت انگیزی جواب داده و به صورت نمادین، رابطه ی پیچیده ی انسان ها با شبکه های اجتماعی را یادآوری می کند.
حتما بخوانید >>
فارغ از مضامین و محتواها، این ساخته ی فینچر یک اثر سینمایی درجه یک هم به حساب می آید که شاید از بُعد فنی، یکی از کم نقص ترین فیلم های تاریخ سینما باشد و معمولا به عنوان بهترین فیلم درباره ی شبکه های اجتماعی شناخته می شود.
مدرسه می تواند به یک کابوس باشد اما وقتی چاشنی اینترنت را هم به آن اضافه کنیم، دلهره آورتر خواهد بود. استندآپ کمدین مشهور، بو بورنهام، با کلاس هشتم نه تنها یک فیلم درباره ی شبکه های اجتماعی ساخته است، بلکه موفق شده تا سختی های دوران نوجوانی را به ما یادآوری کند.
کایلا، یک دانش آموز کلاس هشتمی است که دوستان زیادی ندارد و اکثر روز را به انتشار ویدیوهای آنلاین امیدبخش و توصیه هایی درباره ی زندگی اختصاص می دهد. او اما در واقعیت این گونه نیست و از اضطراب و مشکلات روحی رنج می برد.
حتما بخوانید >>
ایده های فیلم برای اکثر مخاطبان قابل درک است و شاید برای بسیاری از ما اتفاق افتاده باشد. بو بورنهام تلاش کرده تا به بیننده بفهماند که شبکه های اجتماعی تا چه اندازه در شکل گیری شخصیت نوجوانان تأثیرگذار هستند. آن ها باید سریع تر بزرگ شوند و به دلایل مختلف، شاید توانایی یا آمادگی نشان دادن خود واقعی شان را در فضای مجازی نداشته باشند که نتیجه اش سرکوب و شکل گیری شخصیت هایی تقلبی است که هیچ سنخیتی با واقعیت درون آن ها ندارد.
حتما بخوانید >>
آبری پلازا نقش زنی را بازی می کند که با اختلالات روانی مواجه است و ناخواسته، جذب یک اینفلوئنسر به نام تیلور اسلون (با بازی الیزابت اولسن) و زندگی فوق العاده اش می شود. اینگرید به کالیفرنیا می رود، علاقه مندی های تیلور را دنبال می کند و در نهایت با او دوست می شود. آیا اینگرید نقشه های شرورانه ای دارد یا یک زن آسیب دیده است که باید به او کمک شود؟
حتما بخوانید >>
مت اسپایسر با این کمدی سیاه، به مسائل مختلف و مهمی پرداخته، از جمله اینکه ما چگونه <<بهترین نسخه ی خودمان>> را در شبکه های اجتماعی به نمایش می گذاریم و ارزشمان را با بازخوردهایی که دریافت می کنیم، می سنجیم. نقطه ی قوت فیلم اینگرید به فنا می رود، بازی درخشان آبری پلازا است که شاید احساساتی که با صورت اش در لحظات پایانی فیلم ارائه می دهد را تا مدت ها فراموش نکنید.
در ادامه بخوانید >>
در لیست 11
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
در این مقاله 11 فیلم ترسناک هیجان انگیز و تکان دهنده را معرفی کرده ایم که در صحرا و برهوت می گذرند و موقعیت هایی را به تصویر می کشند که ترجیح می دهیم هرگز دچارش نشویم.
روی این کره ی خاکی مناظر و محیط های شگفت انگیز و خارق العاده ی زیادی وجود دارد، ولی هیچ کدام به اندازه ی صحرا ترسناک و تهدیدکننده و غیرقابل ست نیست. برهوتی وسیع و ویران که یا هیچ موجود زنده ای در آن نیست یا اگر هم باشد جانورانی خطرناک و مرگ بار هستند. هیچ کس دلش نمی خواهد در صحرا گیر بیفتد یا گم شود.
جای تعجبی ندارد که چنین محیط حیرت انگیزی در فیلم های متعددی استفاده شده است. ما محیط صحرا و بیابان های ویران را در فیلم های آخرامانی مثل مد مکس دیده ایم، یا فیلم های موج نوی استرالیا، یا وسترن های اسپاگتی. تازگی ها هم که فیلم تل ماسه آمده و از صحرا در ژانر علمی-تخیلی استفاده کرده است. این محیط چشم نواز و خیره کنده و تهدیدآمیز بستری فوق العاده برای روایت داستان های جذاب و گیراست و فیلم سازها از هر فرصتی برای استفاده از آن بهره می گیرند.
در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا نگاهی انداخته ایم به 11 تا از آزاردهنده ترین و میخکوب کننده ترین فیلم های ترسناکی که داستانشان در صحرا و بیابان می گذرد. شخصیت های بخت برگشته ای که در این فیلم ها می بینیم هیچ راه فراری ندارند و با طبیعتی بی رحم و خشک طرف هستند و هیچ جوره نمی توانند از چشمان دشمن پلیدشان پنهان شوند.
این فیلم فرانسوی پر از خشونت و خون و خون ریزی داستانی درباره ی انتقام تعریف می کند. دختری به نام جن (ماتیلدا لوتز) در صحرایی بی آب و علف با چند مرد درگیر می شود و حالا باید برای نجات جان خودش بجنگد. تماشای این فیلم به خاطر سطح بالای خشونتش برای هر کسی راحت نیست و اگر روحیه ی لطیفی دارید، بهتر است سراغش نروید.
حتما بخوانید >>
فیلم رفته رفته سمت فصل اوجی دیوانه وار و خونین می رود و تصاویری پیش چشمان شما می آورد که تا مدت ها فراموشش نخواهید کرد.
حتما بخوانید >>
سه دانشجوی جوان طی سفری به شهری مرزی در مکزیک، با فرقه ای محلی مواجه می شوند که عقاید شیطان پرستانه دارند و قاچاقچی مواد مخدر هم هستند. اعضای این فرقه یکی از دانشجوها را می ربایند تا در مناسک وحشتناک خودشان او را قربانی کنند. حالا دوستانش باید هر چه زودتر او را از چنگال این فرقه نجات دهند.
سه دانشجوی بخت برگشته به هوای خوش گذرانی و عشق و حال به این سفر آمده بودند، اما با مجموعه ای از اتفاق های حیرت انگیز و وحشتناک روبه رو شدند که زندگی اشان را برای همیشه عوض می کرد.
حتما بخوانید >>
داستان فیلم تا حدودی با نگاه به ماجرایی واقعی روایت شده و به شکلی بی رحمانه با جلوه های بصری و صوتی دلخراشش به چشم و گوش و روح بینندگانش حمله می کنند. شخصیت های نگون بخت فیلم در منطقه ای دورافتاده و مرگبار گیر افتاده اند و راه فراری هم ندارند. البته آن ها پایشان به فضای سربسته ای باز می شود و شاید فکر کنید حداقل از خطرهای حیات وحش در امان هستند، ولی وقتی اعضای یک فرقه ی متعصب شیطان پرست و تشنه به خون دورشان را گرفته اند، هیچ امنیت و آسایشی انتظارشان را نمی کشد.
حتما بخوانید >>
در این فیلم ترسناک پسا آخرامانی، مارتین فریمن نقش پدری مستأصل و درمانده را بازی می کند که سعی دارد فرزند نوزادش را به مکان امنی برساند تا زنده بماند. اندی (مارتین فریمن) در دنیایی که مملو از زامبی ها شده روستاهای استرالیا را در می نوردد تا فرد مطمئنی را برای مراقبت از نوزادش پیدا کند، چرا که خودش هم مبتلا به ویروس وحشتناک و مرگبار شده و وقت زیادی ندارد.
محموله احتمالا جدی ترین نقشی است که مارتین فریمن تا الان بازی کرده و انصافا هم در آن خوش درخشیده و یک تنه فیلم را جلو می برد. کارگردانان فیلم بن هاولینگ و یولاندا رامکی با رویکردی متفاوت سراغ یک فیلم آخرامانی زامبی محور آمده و به جای تمرکز روی صحنه های پر زد و خورد اکشن، بیشتر به شخصیت ها و درونیاتشان پرداخته اند. به همین دلیل محموله به نسبت دیگر فیلم های ترسناک استرالیایی حس وحال متفاوتی دارد و عمیق تر به نظر می رسد.
حتما بخوانید >>
پشت تمام زیبایی های مناظر، خطری جانکاه پنهان شده. از گله ی زامبی ها تا مردم بازمانده ای که به جنون رسیده اند. صحرای استرالیا تعدادی از چشم نوازترین تصاویر را پیش چشمان بیننده می آورد و با دیدن فیلم در دنیایی بی آب و علف و تکان دهنده غرق می شوید.
حتما بخوانید >>
کافی است جمله ی تبلیغاتی این فیلم را بخوانید تا بفهمید با چه اثر غیرمتعارف و عجیبی طرف هستید: <<نوشیدنی می خوای رفیق؟ می خوای دعوا کنیم؟ یه کم عرق و گرد و غبار می خوای رفیق؟ به جز این هیچی اینجا گیرت نمی آد.>>
بیدار شدن در وحشت که سال ۱۹۷۱ اکران شد، داستان جان گرنت (گری باند) معلمی ساده و بی آزار را روایت می کند که طی ماجراهایی در صحرای استرالیا سرگردان می شود. بعد از اینکه تمام پول هایش را در یک بار محلی از دست می دهد، حالا باید به مردم بومی عجیب و بدذات آنجا امید ببندد و در گرمای کشنده ی صحرا زنده بماند. جان با بدترین مردم این منطقه مواجه می شود و تا به خودش بیاید می بیند درگیر مراسم و مناسکی ترسناک شده و باید به شکار وحشیانه ی کانگوروها مشغول شود و خیلی زود همه چیز از کنترلش در می آید.
حتما بخوانید >>
بیدار شدن در وحشت را به عنوان یکی از مهم ترین فیلم های موج نوی سینمای استرالیا می شناسند، فیلمی که ترس و وحشت صحرای استرالیا را به جهانیان نشان داد.
حتما بخوانید >>
وقتی گرازی وحشی در صحرای استرالیا آشوبی تمام عیار به پا می کند، یک مرد، یک شکارچی و یک کشاورز از همه چیز خودشان می گذرند تا این حیوان خون خوار را بگیرند. این فیلم راسل مالکاهی شاید خیلی ترسناک و دلهره آور به نظر نرسد، ولی گراز غول آسایی که نشان می دهد تا مدت ها فکر و ذکرتان را رها نخواهد کرد.
از همان صحنه های ابتدایی فیلم، تکلیف ما روشن می شود و می فهمیم که گراز هراس انگیز ماجرا با کسی شوخی ندارد و حتی به بچه ها هم رحم نمی کند.
حتما بخوانید >>
در کنار این هیولای ترسناک و جلوه های ویژه ی پر از خون و خشونت، تیغ پشت به خاطر خلق اتمسفری گیرا و تکان دهنده از صحرای استرالیا هم قابل تحسین است. برهوتی پر از دود و آزاردهنده می بینیم که شبیه محیط های آخرامانی است. داستان این فیلم شاید غیرممکن و دور از ذهن باشد، ولی کارگردان و فیلم بردار آن جوری صحنه ها را اجرا کرده اند که به محض دیدنش درگیر ماجراها می شوید و نمی توانید از تصاویر چشم بردارید. جوری که تمام سؤال های منطقی را فراموش می کنید و حیرت زده می شوید. آن ها این صحرای بی پایان را جوری به تصویر کشیده اند که فکر کنیم وجود گرازهای آدم خوار وحشی در آن اصلا عجیب و غیرواقعی نیست.
حتما بخوانید >>
فیلم تیغ پشت یک گراز وحشی را در داستانش آورده و به نحوی توانسته آن را تبدیل به ضدقهرمان و شخصیت شرور ماجرا کند، و این دستاورد کمی نیست.
اولین فیلم بلند استیون اسپیلبرگ یک اکشن تریلر جذاب و نفس گیر است که هنوز هم با لحظات تماشایی و خیره کننده اش تماشاگران را روی صندلی میخکوب می کند. دوئل تعلیق و تنش و هیجانی از جنس آرواره ها دارد و اینجا به جای یک ه، تریلی غول آسایی را داریم که به دنبال قهرمان داستان افتاده.
دیوید من (دنیس ویور) در طول صحرایی بی آب و علف سفر می کند تا با یکی از مشتری هایش ملاقات کند، ولی به ناگاه یک تریلی بزرگ و تهدیدآمیز به دنبالش می افتد. البته که این تریلی یک راننده هم دارد، ولی در طول فیلم این قضیه اهمیت چندانی ندارد و یکی از فاکتورهای جذاب و هراس انگیز داستان هم ناشناس و نادیده بودن همین راننده است.
کامیونی که در فیلم دوئل می بینیم یک نیروی مهارناپذیر و مهیب و افسارگسیخته است که به نظر می رسد هیچ چیز مانعش نمی شود و می خواهد تا آخر عمرش به دنبال شخصیت اصلی داستان بیفتد. دیوید دستش به هیچ جایی بند نیست و دور و برش را برهوتی بی انتها گرفته و به خاطر همین، این کامیون یک شخصیت منفی مؤثر و به شدت ترسناک از آب در آمده.
حتما بخوانید >>
دوئل همیشه به عنوان یک فیلم کالت و کلاسیک شناخته می شود که سکوی پرتاب یکی از مشهورترین و موفق ترین و پولسازترین کارگردان های تاریخ سینما شد و هنوز که هنوز است قدرت و جادوی خودش را از دست نداده.
حتما بخوانید >>
نسخه ی اصلی و اولیه ی تپه ها چشم دارند به کارگردانی وس کریون، مادر تمام فیلم های ترسناکی است که داستانشان در صحرا می گذرد. در این فیلم یک خانواده در مقابل قبیله ای از آدم خوارهای وحشتناک و غارنشین قرار می گیرند و باید برای حفظ جانشان درگیر نبردی خونین شوند.
سال ۲۰۰۶ الکساندر آجا کارگردان فرانسوی، این فیلم را بازسازی کرد و ایده و مضامینش را بیشتر از قبل گسترش داد. حالا در اینجا هیولاهای آدم خوار خودشان قربانی آزمایش های هسته ای بودند و کل ماجرا ابعاد پیچیده تری به خودش می گرفت. بازسازی آجا خشونت و خون و خون ریزی بیشتری هم داشت ولی همزمان به منبع اصلی وفادار مانده بود و لایه های درونی و تیره و تار آن را حفظ می کرد.
حتما بخوانید >>
در هر دوی این نسخه ها، چیزی که باعث شده ترسی فراگیر یقه ی تماشاگر را بگیرد و ول نکند، محیط و اتمسفر ماجراست؛ صحرایی بی رحم و کثیف که تهدیدش کمتر از موجودات آدم خوار داستان نیست.
حتما بخوانید >>
سال ۲۰۰۷ دنباله ای برای این بازسازی ساختند که بیشتر در دل تپه ها و غارهای کویری می رفت، ولی همزمان از نقاط قوت فیلم اصلی کریون فاصله می گرفت و سمت و سوی نامشخصی می رفت.
روتگر هاور در این فیلم ترسناک که به ظاهر ترسناک نیست، یک نقش آفرینی به یادماندنی و خیره کننده به نمایش گذاشته و در نقش مسافر بین راهی داستان ظاهر شده است. جیم های (سی توماس هاول) در جاده ای بیابانی مشغول رانندگی است که با جان رایدر (هاور) برخورد می کند، مردی مرموز که کنار جاده ایستاده و منتظر است کسی از سر لطف سوارش کند. جیم کنار جاده نگه می دارد تا مسافر بین راهی را سوار کند، ولی خیلی زود متوجه می شود چیز پلید و شروری درون این مرد جریان دارد و با سوار کردنش اشتباه مهلکی مرتکب شده.
جیم به هر جان کردنی هست خودش را از دست مرد نجات می دهد، ولی ناخواسته با این کارش جرقه ی حوادث غیرمنتظره ای را می زند که در جاده ی بیابانی و پر از تهدید ادامه پیدا می کند و جان خیلی ها را به خطر می اندازد.
روتگر هاور در کمتر نقشی به اندازه ی این فیلم تهدیدآمیز و خطرناک به نظر رسیده، شخصیتی که هم شبیه ترمیناتور است و هم ویژگی های ضدقهرمان های فیلم های اسلشر را دارد. جان رایدر نه انگیزه ی منطقی و مشخصی دارد و نه می دانیم به دنبال چیست، فقط مدام با هایِ بیچاره بازی می کند و زندگیش را به هم می ریزد.
حتما بخوانید >>
همین ابهام و معمای حول شخصیتش باعث شده تا ترسناک تر از ضدقهرمان های کلیشه ای و معمول به نظر برسد. رایدر هیولایی توقف ناپذیر است که هرچه جلوتر می رود آدم های بیشتری را به قتل می رساند. از خانواده های بی گناه گرفته تا مأمورهای پلیس و حتی معشوقه ی جیم. همه اش هم به خاطر تفریح و لذت بردن خودش، بدون اینکه انگیزه ی دیگری در کار باشد.
حتما بخوانید >>
کمتر پیش می آید در فیلمی ژانر وسترن و ترسناک را با هم تلفیق کنند و نتیجه ی خوبی بگیرند. در این میان فیلم تاماهاوک استخوانی ساخته ی کرگ زالر واقعا پدیده ای است برای خودش چون به شکل عجیبی موفق شده هم فیلم ترسناک خوبی باشد و هم مؤلفه های وسترن را به بهترین شکل رعایت کند. داستان در غرب وحشی و طی سال های آخر دهه ی ۱۸۰۰ می گذرد و قبیله ای از آدم خوارهای غارنشین را می بینیم که به شهری کوچک حمله می کنند.
کارگردان فیلم حتی پیش از اینکه این قبیله ی وحشتناک آدم خوار وارد ماجرا شوند، صحرایی نشان ما می دهد که به خودی خود ترسناک و تهدیدآمیز به نظر می رسد. در ادامه و وقتی هیولاهای دهشتناک داستان وارد فیلم می شوند، غارهایی تنگ و تاریک و سرشار از استخوان می بینیم و وحشتی مدام به جانمان می افتد.
حتما بخوانید >>
مثل بهترین فیلم های ترسناکی که در صحرا می گذرند، تاماهاوک استخوانی هم با هوشمندی از فضای برهوت و بیابان بی انتها به شکلی درست بهره می برد، جوری که دنیای باز و گسترده و عظیم غرب وحشی هم مثل غارهای تاریک و نمورش هراسناک و آزاردهنده به نظر برسد.
حتما بخوانید >>
دره گرگ فیلم ترسناک واقعا ناراحت کننده و دلخراشی است که تماشایش روحیه ای محکم می خواهد. سه نفر که به قلب صحرای استرالیا سفر کرده اند، در مکانی هولناک به اسم دره گرگ گم می شوند. تا اینکه مردی به نام میک تیلور به دادشان می رسد.
حتما بخوانید >>
میک آن ها را به کمپ خودش می برد و پیشنهاد می دهد که ماشینشان را تعمیر کند، ولی خیلی زود وجه شیطانی و پلیدش رو می شود. این سه نفر را بیهوش می کند و برای ی حس بیمارگونه ی خودش، آن ها را اسیر نگه می دارد.
برهوت ویران گر صحرای استرالیا مثل جهنمی وحشتناک است که این جوان های بخت برگشته را در دل خودش زندانی کرده. آن ها زیر دستان میک بدترین و دردناک ترین شکنجه ها را تحمل می کنند و هیچ راه نجاتی برای خودشان نمی بینند.
حتما بخوانید >>
اینکه فیلم با نگاهی به یک فاجعه ی دلخراش واقعی ساخته شده، همه چیز را چند پله ترسناک تر و آزاردهنده تر می کند.
در ادامه بخوانید >>
در لیست 11
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
در این مقاله 11 فیلم ترسناک هیجان انگیز و تکان دهنده را معرفی کرده ایم که در صحرا و برهوت می گذرند و موقعیت هایی را به تصویر می کشند که ترجیح می دهیم هرگز دچارش نشویم.
روی این کره ی خاکی مناظر و محیط های شگفت انگیز و خارق العاده ی زیادی وجود دارد، ولی هیچ کدام به اندازه ی صحرا ترسناک و تهدیدکننده و غیرقابل ست نیست. برهوتی وسیع و ویران که یا هیچ موجود زنده ای در آن نیست یا اگر هم باشد جانورانی خطرناک و مرگ بار هستند. هیچ کس دلش نمی خواهد در صحرا گیر بیفتد یا گم شود.
جای تعجبی ندارد که چنین محیط حیرت انگیزی در فیلم های متعددی استفاده شده است. ما محیط صحرا و بیابان های ویران را در فیلم های آخرامانی مثل مد مکس دیده ایم، یا فیلم های موج نوی استرالیا، یا وسترن های اسپاگتی. تازگی ها هم که فیلم تل ماسه آمده و از صحرا در ژانر علمی-تخیلی استفاده کرده است. این محیط چشم نواز و خیره کنده و تهدیدآمیز بستری فوق العاده برای روایت داستان های جذاب و گیراست و فیلم سازها از هر فرصتی برای استفاده از آن بهره می گیرند.
در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا نگاهی انداخته ایم به 11 تا از آزاردهنده ترین و میخکوب کننده ترین فیلم های ترسناکی که داستانشان در صحرا و بیابان می گذرد. شخصیت های بخت برگشته ای که در این فیلم ها می بینیم هیچ راه فراری ندارند و با طبیعتی بی رحم و خشک طرف هستند و هیچ جوره نمی توانند از چشمان دشمن پلیدشان پنهان شوند.
این فیلم فرانسوی پر از خشونت و خون و خون ریزی داستانی درباره ی انتقام تعریف می کند. دختری به نام جن (ماتیلدا لوتز) در صحرایی بی آب و علف با چند مرد درگیر می شود و حالا باید برای نجات جان خودش بجنگد. تماشای این فیلم به خاطر سطح بالای خشونتش برای هر کسی راحت نیست و اگر روحیه ی لطیفی دارید، بهتر است سراغش نروید.
حتما بخوانید >>
فیلم رفته رفته سمت فصل اوجی دیوانه وار و خونین می رود و تصاویری پیش چشمان شما می آورد که تا مدت ها فراموشش نخواهید کرد.
حتما بخوانید >>
سه دانشجوی جوان طی سفری به شهری مرزی در مکزیک، با فرقه ای محلی مواجه می شوند که عقاید شیطان پرستانه دارند و قاچاقچی مواد مخدر هم هستند. اعضای این فرقه یکی از دانشجوها را می ربایند تا در مناسک وحشتناک خودشان او را قربانی کنند. حالا دوستانش باید هر چه زودتر او را از چنگال این فرقه نجات دهند.
سه دانشجوی بخت برگشته به هوای خوش گذرانی و عشق و حال به این سفر آمده بودند، اما با مجموعه ای از اتفاق های حیرت انگیز و وحشتناک روبه رو شدند که زندگی اشان را برای همیشه عوض می کرد.
حتما بخوانید >>
داستان فیلم تا حدودی با نگاه به ماجرایی واقعی روایت شده و به شکلی بی رحمانه با جلوه های بصری و صوتی دلخراشش به چشم و گوش و روح بینندگانش حمله می کنند. شخصیت های نگون بخت فیلم در منطقه ای دورافتاده و مرگبار گیر افتاده اند و راه فراری هم ندارند. البته آن ها پایشان به فضای سربسته ای باز می شود و شاید فکر کنید حداقل از خطرهای حیات وحش در امان هستند، ولی وقتی اعضای یک فرقه ی متعصب شیطان پرست و تشنه به خون دورشان را گرفته اند، هیچ امنیت و آسایشی انتظارشان را نمی کشد.
حتما بخوانید >>
در این فیلم ترسناک پسا آخرامانی، مارتین فریمن نقش پدری مستأصل و درمانده را بازی می کند که سعی دارد فرزند نوزادش را به مکان امنی برساند تا زنده بماند. اندی (مارتین فریمن) در دنیایی که مملو از زامبی ها شده روستاهای استرالیا را در می نوردد تا فرد مطمئنی را برای مراقبت از نوزادش پیدا کند، چرا که خودش هم مبتلا به ویروس وحشتناک و مرگبار شده و وقت زیادی ندارد.
محموله احتمالا جدی ترین نقشی است که مارتین فریمن تا الان بازی کرده و انصافا هم در آن خوش درخشیده و یک تنه فیلم را جلو می برد. کارگردانان فیلم بن هاولینگ و یولاندا رامکی با رویکردی متفاوت سراغ یک فیلم آخرامانی زامبی محور آمده و به جای تمرکز روی صحنه های پر زد و خورد اکشن، بیشتر به شخصیت ها و درونیاتشان پرداخته اند. به همین دلیل محموله به نسبت دیگر فیلم های ترسناک استرالیایی حس وحال متفاوتی دارد و عمیق تر به نظر می رسد.
حتما بخوانید >>
پشت تمام زیبایی های مناظر، خطری جانکاه پنهان شده. از گله ی زامبی ها تا مردم بازمانده ای که به جنون رسیده اند. صحرای استرالیا تعدادی از چشم نوازترین تصاویر را پیش چشمان بیننده می آورد و با دیدن فیلم در دنیایی بی آب و علف و تکان دهنده غرق می شوید.
حتما بخوانید >>
کافی است جمله ی تبلیغاتی این فیلم را بخوانید تا بفهمید با چه اثر غیرمتعارف و عجیبی طرف هستید: <<نوشیدنی می خوای رفیق؟ می خوای دعوا کنیم؟ یه کم عرق و گرد و غبار می خوای رفیق؟ به جز این هیچی اینجا گیرت نمی آد.>>
بیدار شدن در وحشت که سال ۱۹۷۱ اکران شد، داستان جان گرنت (گری باند) معلمی ساده و بی آزار را روایت می کند که طی ماجراهایی در صحرای استرالیا سرگردان می شود. بعد از اینکه تمام پول هایش را در یک بار محلی از دست می دهد، حالا باید به مردم بومی عجیب و بدذات آنجا امید ببندد و در گرمای کشنده ی صحرا زنده بماند. جان با بدترین مردم این منطقه مواجه می شود و تا به خودش بیاید می بیند درگیر مراسم و مناسکی ترسناک شده و باید به شکار وحشیانه ی کانگوروها مشغول شود و خیلی زود همه چیز از کنترلش در می آید.
حتما بخوانید >>
بیدار شدن در وحشت را به عنوان یکی از مهم ترین فیلم های موج نوی سینمای استرالیا می شناسند، فیلمی که ترس و وحشت صحرای استرالیا را به جهانیان نشان داد.
حتما بخوانید >>
وقتی گرازی وحشی در صحرای استرالیا آشوبی تمام عیار به پا می کند، یک مرد، یک شکارچی و یک کشاورز از همه چیز خودشان می گذرند تا این حیوان خون خوار را بگیرند. این فیلم راسل مالکاهی شاید خیلی ترسناک و دلهره آور به نظر نرسد، ولی گراز غول آسایی که نشان می دهد تا مدت ها فکر و ذکرتان را رها نخواهد کرد.
از همان صحنه های ابتدایی فیلم، تکلیف ما روشن می شود و می فهمیم که گراز هراس انگیز ماجرا با کسی شوخی ندارد و حتی به بچه ها هم رحم نمی کند.
حتما بخوانید >>
در کنار این هیولای ترسناک و جلوه های ویژه ی پر از خون و خشونت، تیغ پشت به خاطر خلق اتمسفری گیرا و تکان دهنده از صحرای استرالیا هم قابل تحسین است. برهوتی پر از دود و آزاردهنده می بینیم که شبیه محیط های آخرامانی است. داستان این فیلم شاید غیرممکن و دور از ذهن باشد، ولی کارگردان و فیلم بردار آن جوری صحنه ها را اجرا کرده اند که به محض دیدنش درگیر ماجراها می شوید و نمی توانید از تصاویر چشم بردارید. جوری که تمام سؤال های منطقی را فراموش می کنید و حیرت زده می شوید. آن ها این صحرای بی پایان را جوری به تصویر کشیده اند که فکر کنیم وجود گرازهای آدم خوار وحشی در آن اصلا عجیب و غیرواقعی نیست.
حتما بخوانید >>
فیلم تیغ پشت یک گراز وحشی را در داستانش آورده و به نحوی توانسته آن را تبدیل به ضدقهرمان و شخصیت شرور ماجرا کند، و این دستاورد کمی نیست.
اولین فیلم بلند استیون اسپیلبرگ یک اکشن تریلر جذاب و نفس گیر است که هنوز هم با لحظات تماشایی و خیره کننده اش تماشاگران را روی صندلی میخکوب می کند. دوئل تعلیق و تنش و هیجانی از جنس آرواره ها دارد و اینجا به جای یک ه، تریلی غول آسایی را داریم که به دنبال قهرمان داستان افتاده.
دیوید من (دنیس ویور) در طول صحرایی بی آب و علف سفر می کند تا با یکی از مشتری هایش ملاقات کند، ولی به ناگاه یک تریلی بزرگ و تهدیدآمیز به دنبالش می افتد. البته که این تریلی یک راننده هم دارد، ولی در طول فیلم این قضیه اهمیت چندانی ندارد و یکی از فاکتورهای جذاب و هراس انگیز داستان هم ناشناس و نادیده بودن همین راننده است.
کامیونی که در فیلم دوئل می بینیم یک نیروی مهارناپذیر و مهیب و افسارگسیخته است که به نظر می رسد هیچ چیز مانعش نمی شود و می خواهد تا آخر عمرش به دنبال شخصیت اصلی داستان بیفتد. دیوید دستش به هیچ جایی بند نیست و دور و برش را برهوتی بی انتها گرفته و به خاطر همین، این کامیون یک شخصیت منفی مؤثر و به شدت ترسناک از آب در آمده.
حتما بخوانید >>
دوئل همیشه به عنوان یک فیلم کالت و کلاسیک شناخته می شود که سکوی پرتاب یکی از مشهورترین و موفق ترین و پولسازترین کارگردان های تاریخ سینما شد و هنوز که هنوز است قدرت و جادوی خودش را از دست نداده.
حتما بخوانید >>
نسخه ی اصلی و اولیه ی تپه ها چشم دارند به کارگردانی وس کریون، مادر تمام فیلم های ترسناکی است که داستانشان در صحرا می گذرد. در این فیلم یک خانواده در مقابل قبیله ای از آدم خوارهای وحشتناک و غارنشین قرار می گیرند و باید برای حفظ جانشان درگیر نبردی خونین شوند.
سال ۲۰۰۶ الکساندر آجا کارگردان فرانسوی، این فیلم را بازسازی کرد و ایده و مضامینش را بیشتر از قبل گسترش داد. حالا در اینجا هیولاهای آدم خوار خودشان قربانی آزمایش های هسته ای بودند و کل ماجرا ابعاد پیچیده تری به خودش می گرفت. بازسازی آجا خشونت و خون و خون ریزی بیشتری هم داشت ولی همزمان به منبع اصلی وفادار مانده بود و لایه های درونی و تیره و تار آن را حفظ می کرد.
حتما بخوانید >>
در هر دوی این نسخه ها، چیزی که باعث شده ترسی فراگیر یقه ی تماشاگر را بگیرد و ول نکند، محیط و اتمسفر ماجراست؛ صحرایی بی رحم و کثیف که تهدیدش کمتر از موجودات آدم خوار داستان نیست.
حتما بخوانید >>
سال ۲۰۰۷ دنباله ای برای این بازسازی ساختند که بیشتر در دل تپه ها و غارهای کویری می رفت، ولی همزمان از نقاط قوت فیلم اصلی کریون فاصله می گرفت و سمت و سوی نامشخصی می رفت.
روتگر هاور در این فیلم ترسناک که به ظاهر ترسناک نیست، یک نقش آفرینی به یادماندنی و خیره کننده به نمایش گذاشته و در نقش مسافر بین راهی داستان ظاهر شده است. جیم های (سی توماس هاول) در جاده ای بیابانی مشغول رانندگی است که با جان رایدر (هاور) برخورد می کند، مردی مرموز که کنار جاده ایستاده و منتظر است کسی از سر لطف سوارش کند. جیم کنار جاده نگه می دارد تا مسافر بین راهی را سوار کند، ولی خیلی زود متوجه می شود چیز پلید و شروری درون این مرد جریان دارد و با سوار کردنش اشتباه مهلکی مرتکب شده.
جیم به هر جان کردنی هست خودش را از دست مرد نجات می دهد، ولی ناخواسته با این کارش جرقه ی حوادث غیرمنتظره ای را می زند که در جاده ی بیابانی و پر از تهدید ادامه پیدا می کند و جان خیلی ها را به خطر می اندازد.
روتگر هاور در کمتر نقشی به اندازه ی این فیلم تهدیدآمیز و خطرناک به نظر رسیده، شخصیتی که هم شبیه ترمیناتور است و هم ویژگی های ضدقهرمان های فیلم های اسلشر را دارد. جان رایدر نه انگیزه ی منطقی و مشخصی دارد و نه می دانیم به دنبال چیست، فقط مدام با هایِ بیچاره بازی می کند و زندگیش را به هم می ریزد.
حتما بخوانید >>
همین ابهام و معمای حول شخصیتش باعث شده تا ترسناک تر از ضدقهرمان های کلیشه ای و معمول به نظر برسد. رایدر هیولایی توقف ناپذیر است که هرچه جلوتر می رود آدم های بیشتری را به قتل می رساند. از خانواده های بی گناه گرفته تا مأمورهای پلیس و حتی معشوقه ی جیم. همه اش هم به خاطر تفریح و لذت بردن خودش، بدون اینکه انگیزه ی دیگری در کار باشد.
حتما بخوانید >>
کمتر پیش می آید در فیلمی ژانر وسترن و ترسناک را با هم تلفیق کنند و نتیجه ی خوبی بگیرند. در این میان فیلم تاماهاوک استخوانی ساخته ی کرگ زالر واقعا پدیده ای است برای خودش چون به شکل عجیبی موفق شده هم فیلم ترسناک خوبی باشد و هم مؤلفه های وسترن را به بهترین شکل رعایت کند. داستان در غرب وحشی و طی سال های آخر دهه ی ۱۸۰۰ می گذرد و قبیله ای از آدم خوارهای غارنشین را می بینیم که به شهری کوچک حمله می کنند.
کارگردان فیلم حتی پیش از اینکه این قبیله ی وحشتناک آدم خوار وارد ماجرا شوند، صحرایی نشان ما می دهد که به خودی خود ترسناک و تهدیدآمیز به نظر می رسد. در ادامه و وقتی هیولاهای دهشتناک داستان وارد فیلم می شوند، غارهایی تنگ و تاریک و سرشار از استخوان می بینیم و وحشتی مدام به جانمان می افتد.
حتما بخوانید >>
مثل بهترین فیلم های ترسناکی که در صحرا می گذرند، تاماهاوک استخوانی هم با هوشمندی از فضای برهوت و بیابان بی انتها به شکلی درست بهره می برد، جوری که دنیای باز و گسترده و عظیم غرب وحشی هم مثل غارهای تاریک و نمورش هراسناک و آزاردهنده به نظر برسد.
حتما بخوانید >>
دره گرگ فیلم ترسناک واقعا ناراحت کننده و دلخراشی است که تماشایش روحیه ای محکم می خواهد. سه نفر که به قلب صحرای استرالیا سفر کرده اند، در مکانی هولناک به اسم دره گرگ گم می شوند. تا اینکه مردی به نام میک تیلور به دادشان می رسد.
حتما بخوانید >>
میک آن ها را به کمپ خودش می برد و پیشنهاد می دهد که ماشینشان را تعمیر کند، ولی خیلی زود وجه شیطانی و پلیدش رو می شود. این سه نفر را بیهوش می کند و برای ی حس بیمارگونه ی خودش، آن ها را اسیر نگه می دارد.
برهوت ویران گر صحرای استرالیا مثل جهنمی وحشتناک است که این جوان های بخت برگشته را در دل خودش زندانی کرده. آن ها زیر دستان میک بدترین و دردناک ترین شکنجه ها را تحمل می کنند و هیچ راه نجاتی برای خودشان نمی بینند.
حتما بخوانید >>
اینکه فیلم با نگاهی به یک فاجعه ی دلخراش واقعی ساخته شده، همه چیز را چند پله ترسناک تر و آزاردهنده تر می کند.
در ادامه بخوانید >>
در لیست بهترین فیلم های روسی، از استاکرِ تارکوفسکی تا لوایتان زویاگینتسِف (آپدیت 2022) کدام فیلم ها قرار دارند؟
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
از تماشای فیلم های ابرقهرمانی هالیوودی درباره کسی که یک تنه دنیا را نجات می دهد و زنی را شیفته خود می کند خسته شده اید؟ دنبال آثار فاخری از کشورها و فرهنگ های دیگر هستید که به قدرت تخیلتان مجال گسترش بدهند و با تماشای آنها بتوانید دنیا را از دریچه ای جدید بنگرید؟ اگر جوابتان به این سؤال ها مثبت است، این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا مخصوص شماست. در ادامه می خواهیم چند عنوان از بهترین فیلم های روسی را معرفی کنیم.
ملاک انتخاب و رتبه بندی فیلم ها امتیاز دریافتی آنها از کاربران وب سایت IMDb بوده است و البته تأثیری که بر سینمای جهان گذاشته اند.
لِوایاتان فیلمی است خوش ساخت و زیبا که محور اصلی داستان آن درباره مسائل و مشکلات ی اجتماعی در روسیه است. این فیلم با سبک خاصی که منحصر به کارگردان مستعد و هنرمندش است، بدون تعارف پرده از فساد ی و واقعیت های مرتبط با آن برمی دارد.
حتما بخوانید >>
داستان فیلم درباره مردی است که می خواهد به هر قیمتی خانه اش را حفظ کند و اجازه ندهد شهردار فاسد یکی از مناطق ساحلی روسیه دستور تخریب آن را صادر کند. لوایاتان در سالی که اکران شد در بخش بهترین فیلم خارجی نامزد دریافت جایزه اسکار شد و به باور بسیاری از منتقدان و علاقه مندان سینما، از بهترین فیلم های روسیه در دوران معاصر است.
فیلم ۱۲ یکی دیگر از آثار فاخر سینمای مدرن روسیه و از بهترین فیلم های روسی است. داستان آن اقتباسی است آزاد از فیلم <<۱۲ مرد خشمگین>>، یکی از بهترین فیلم های تاریخ و ساخته سیدنی لومت (Sidney Lumet)، کارگردان پرآوازه آمریکایی. نکته جالب توجه درباره فیلم آن است که نیکیتا میخالکوف هم این اثر را کارگردانی کرده، هم فیلم نامه آن را نوشته و هم در آن بازی کرده است.
این فیلم روسی نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی مراسم اسکار شد و یکی از محبوب ترین فیلم های روسی در میان آمریکایی ها و اروپایی هاست.
حتما بخوانید >>
داستان فیلم ۱۲ درباره نوجوانی چچنی است که به اتهام قتل ناپدری اش در صحنه دادگاه و در حضور هیئت منصفه ای است که باید راجع به سرنوشت او تصمیم بگیرند. در ابتدای امر این طور به نظر می رسد که نوجوان گناهکار و قاتل است، اما به مرور که داستان پیش می رود، مسائل پیچیده و اعضای هیئت منصفه دچار شک و تردید می شوند.
حتما بخوانید >>
<<برادر>> فیلم خوش ساخت و زیبای دیگری است از سینمای روسیه که بی شباهت به فیلم های گانگستری آمریکایی نیست. داستان فیلم مربوط به زمانی می شود که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به تازگی رخ داده بود و بی قانونی و جرم و جنایت در سرتاسر روسیه بیداد می کرد. جوانی که پیش از فروپاشی در ارتش خدمت می کرده است، در این دنیای بی قانونی عضو یکی از دارودسته های خلافکار شهر سن پترزبورگ می شود و از دریچه نگاه او شاهد خشونت و بی رحمی آن دوران خواهیم بود.
حتما بخوانید >>
فیلم برادر به خاطر فیلم برداری فوق العاده هنرمندانه و واقعیت هایی که از وضعیت شهرهای روسیه پس از فروپاشی شوروی به تصویر می کشد، بسیار ستایش شده و تحسین علاقه مندان به سینما و منتقدان را برانگیخته است.
حتما بخوانید >>
رزم ناو پوتمکین بدون شک یکی از بهترین فیلم های روسی است و از آثار فاخر کلاسیک در این کشور و سینمای جهان محسوب می شود.
داستان فیلم به سال ۱۹۰۵ و گیرودار انقلاب روسیه برمی گردد و درباره خدمه رزم ناوی است به نام پوتمکین که علیه افسران ستمگر و بی رحمشان شورش می کنند، شورشی که به خیابان های شهر کشیده می شود و به قتل عام مردم بی نوا توسط نیروهای پلیس می انجامد.
حتما بخوانید >>
آیزنشتاین از بزرگ ترین فیلم سازان روسیه و جهان است و خیلی ها رزم ناوِ پوتمکین را بهترین اثر او می دانند. اثری که در سال های آتی الهام بخش ساخت فیلم های بسیاری در نقاط مختلف جهان شد.
البته باید خاطرنشان کرد که این فیلم صامت و سیاه وسفید است، پس فقط در صورتی دیدن آن را به شما پیشنهاد می کنیم که دنبال آثار خاص و ناب سینمایی باشید. اگر صرفا جنبه سرگرمی را مدنظر دارید، شاید این فیلم پیشنهاد مناسبی برای شما نباشد.
حتما بخوانید >>
شاید نام هیچ کارگردان روسی دیگری به اندازه آندری تارکوفسکی در عرصه های جهانی مطرح نشده باشد. فیلم های او فضایی فوق العاده خاص، شاعرانه و هنرمندانه دارند و بسیار تأمل برانگیز هستند. هرچند مناسب تمام اقشار جامعه و مخاطبان سینما نیستند و هر کسی از تماشای آنها لذت نخواهد برد.
سولاریس یکی از نخستین فیلم هایی است که نام تارکوفسکی را بر سر زبان ها انداخت. داستان آن بر اساس رمانی به همین نام نوشته استانیسلاو لم (Stanisław Lem)، نویسنده لهستانی، و درباره روان شناسی است که به ایستگاهی فضایی در سیاره ای تازه کشف شده به نام سولاریس فرستاده می شود تا مرحمی باشد بر مشکلات روحی و روانی فضانوردانی که در این ایستگاه حضور دارند.
حتما بخوانید >>
تارکوفسکی در این فیلم نیز، برخلاف آنچه در فیلم های ژانر علمی تخیلی سینمای غرب معمولا شاهدش هستیم، به جای تمرکز بر فناوری و اثرات آن، داستانش را بهانه ای می کند برای سفری به اعماق روح و روان آدمی.
حتما بخوانید >>
آینه یکی دیگر از بهترین فیلم های روسی ساخته آندری تارکوفسکی است و به باور بسیاری از منتقدان سینما، بهترین فیلم تاریخ سینمای روسیه است. به رغم اظهارنظرهای منفی راجع به فیلم که در اوایل دوران اکران آن مطرح می شدند (داستان غیرخطی و پیچیدگی های دیگری که مخاطب فیلم را سردرگم می کند)، در حال حاضر برخی از منتقدان این اثر فوق العاده را مثل شعری می دانند که به طرزی شگفت انگیز در قاب دوربین فیلم برداری ثبت شده است.
حتما بخوانید >>
داستان این فیلم درباره شاعری است در اوان چهل سالگی که در حال مرگ است و خاطرات گذشته اش را به یاد می آورد و مرور می کند: کودکی اش، رابطه اش ش، تأثیر ت های رژیم شوروی بر زندگی مردم و خاطراتی نظیر اینها.
حتما بخوانید >>
استاکر آخرین اثری است که از آندری تارفکی، این کارگردان صاحب نام روسی، در این فهرست معرفی می شود. این فیلم ترکیبی است خاص و هنرمندانه از ژانر علمی تخیلی و درون مایه های فلسفی و روان شناختی که فقط خودِ تارفکی از پس انجام آن برمی آید.
حتما بخوانید >>
داستان استاکر درباره مکانی است اسرارآمیز که به تازگی پیدا شده است و اهالی شهری که در نزدیکی آن زندگی می کنند به آن می گویند <<منطقه>> (the Zone). این منطقه تحت پوشش شدید امنیتی است و اتاقی در آن وجود دارد که با ورود به آن، دست نیافتنی ترین و عمیق ترین خواسته های انسان برآورده خواهد شد. اگر کسی بخواهد خطر ورود به منطقه را به جان بخرند، راهنمایی او را به منطقه خواهد برد که اهالی به او لقب <<استاکر>> داده اند.
حتما بخوانید >>
حتما نام رمان جنگ و صلح نوشته لئو تولستوی را شنیده اید. این فیلم اقتباسی است از این اثر کلاسیک ادبیات روسیه. اما چطور می توان رمانی به این حجیمی و به این عظمت را در قالب فیلمی سینمایی درآورد؟ سرگی بوندارچوک برای انجام این کار فیلمش را در چهار قسمت جداگانه ساخت.
حتما بخوانید >>
اگر همیشه دوست داشته اید با داستان این رمان زیبا آشنا شوید، اما فرصت کافی برای خواندن آن را نداشته اید، حتما دیدن این اقتباس سینمایی زیبا را به شما پیشنهاد می کنیم.
حتما بخوانید >>
فیلم جنگ و صلح در سالی که اکران شد جوایز معتبر بسیاری گرفت که از مهم ترین آنها می توان به دو جایزه اسکار (بهترین فیلم خارجی) و گولدن گلوب اشاره کرد.
حتما بخوانید >>
آیا می توان زبان انگلیسی زیبا و شاعرانه شکسپیر را به روسی ترجمه کرد و از مشهورترین تراژدی او اقتباسی سینمایی ساخت؟ گریگوری کوزینتسِف با ساخت این فیلم زیبا و تحسین شده نشان داد که انجام این کار به ظاهر غیرممکن، شدنی است.
حتما بخوانید >>
این فیلم زمانی به اکران عمومی درآمد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز سر کار بود و یکی از نکات جالب در این فیلم، طعنه و کنایه هایی است که در برخی قسمت های فیلم و در میان دیالوگ های اصلی به ت های رژیم شوروی زده می شود.
حتما بخوانید >>
بیا و بنگر به باور بسیاری از منتقدان بهترین فیلم جنگی است که در زمان سلطه شوروی سابق به اکران عمومی درآمد و تصویر فوق العاده واقع گرایانه ای که از جنگ ارائه می کند در تاریخ سینما بی رقیب و بی نظیر است.
حتما بخوانید >>
البته که همه چیز به جنگ ختم نمی شود و درون مایه های فلسفی و روان شناختی داستان فیلم، به غنای این اثر به یادماندنی و کلاسیک می افزایند.
داستان فیلم در دوران
حتما بخوانید >>
از دیگر نکات برجسته فیلم می توان به بازی تحسین برانگیز الکسی کراوچنکو در نقش پسربچه روسی اشاره کرد. خیلی ها معتقدند که بازی او بهترین، باورپذیرترین و عمیق ترین ایفای نقشی است که از کسی در این سن وسال برمی آید و در تاریخ سینما نمی توان رقیبی برای او متصور شد.
فیلم های روسی در دنیای سینما جایگاه خاص خود را دارند و بسیاری از فیلم سازان و آثاری که در این فهرست به شما معرفی کردیم، منبع الهامی بوده اند برای هنرمندان عرصه فیلم سازی در نقاط دیگر جهان. البته باید خاطرنشان کرد که هر کسی از تماشای این فیلم ها لذت نخواهد برد و آثار هنری فاخری هستند که مخاطبان خاص خود را می طلبند.
حتما بخوانید >>
به هر حال اگر تحمل پیچیدگی ها، داستان های غیرخطی و اظهارنظرهای فلسفی و اضطراب انگیز آنها را داشته باشید، پاداشش را خواهید دید و دریچه هایی تازه در ذهن و خیالتان گشوده خواهد شد که شما را با جلوه های جدیدی از زندگی و واقعیت ها و حقایق مرتبط با آن آشنا خواهد کرد.
نظر شما چیست؟ تا چه اندازه با سینمای روسیه و فیلم های ساخت این کشور آشنا هستید؟ از میان فیلم های معرفی شده کدام را تماشا کرده اید؟ بازخوردتان راجع به آن چیست؟ فیلم دیگری سراغ دارید که به نظرتان جایش در فهرستمان خالی باشد؟
حتما بخوانید >>
در قسمت <<ارسال دیدگاه>> با مجله اینترنتی ماهتوتا از بازخوردها و نظرات خود بگویید و ما را از اطلاعات ارزشمندی که به مقاله اضافه می کنید بهره مند کنید.
در لیست بهترین فیلم های روسی، از استاکرِ تارکوفسکی تا لوایتان زویاگینتسِف (آپدیت 2022) کدام فیلم ها قرار دارند؟
در ادامه پاسخی جامع به این سوالات خواهیم داد.همراه
از تماشای فیلم های ابرقهرمانی هالیوودی درباره کسی که یک تنه دنیا را نجات می دهد و زنی را شیفته خود می کند خسته شده اید؟ دنبال آثار فاخری از کشورها و فرهنگ های دیگر هستید که به قدرت تخیلتان مجال گسترش بدهند و با تماشای آنها بتوانید دنیا را از دریچه ای جدید بنگرید؟ اگر جوابتان به این سؤال ها مثبت است، این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا مخصوص شماست. در ادامه می خواهیم چند عنوان از بهترین فیلم های روسی را معرفی کنیم.
ملاک انتخاب و رتبه بندی فیلم ها امتیاز دریافتی آنها از کاربران وب سایت IMDb بوده است و البته تأثیری که بر سینمای جهان گذاشته اند.
لِوایاتان فیلمی است خوش ساخت و زیبا که محور اصلی داستان آن درباره مسائل و مشکلات ی اجتماعی در روسیه است. این فیلم با سبک خاصی که منحصر به کارگردان مستعد و هنرمندش است، بدون تعارف پرده از فساد ی و واقعیت های مرتبط با آن برمی دارد.
حتما بخوانید >>
داستان فیلم درباره مردی است که می خواهد به هر قیمتی خانه اش را حفظ کند و اجازه ندهد شهردار فاسد یکی از مناطق ساحلی روسیه دستور تخریب آن را صادر کند. لوایاتان در سالی که اکران شد در بخش بهترین فیلم خارجی نامزد دریافت جایزه اسکار شد و به باور بسیاری از منتقدان و علاقه مندان سینما، از بهترین فیلم های روسیه در دوران معاصر است.
فیلم ۱۲ یکی دیگر از آثار فاخر سینمای مدرن روسیه و از بهترین فیلم های روسی است. داستان آن اقتباسی است آزاد از فیلم <<۱۲ مرد خشمگین>>، یکی از بهترین فیلم های تاریخ و ساخته سیدنی لومت (Sidney Lumet)، کارگردان پرآوازه آمریکایی. نکته جالب توجه درباره فیلم آن است که نیکیتا میخالکوف هم این اثر را کارگردانی کرده، هم فیلم نامه آن را نوشته و هم در آن بازی کرده است.
این فیلم روسی نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی مراسم اسکار شد و یکی از محبوب ترین فیلم های روسی در میان آمریکایی ها و اروپایی هاست.
حتما بخوانید >>
داستان فیلم ۱۲ درباره نوجوانی چچنی است که به اتهام قتل ناپدری اش در صحنه دادگاه و در حضور هیئت منصفه ای است که باید راجع به سرنوشت او تصمیم بگیرند. در ابتدای امر این طور به نظر می رسد که نوجوان گناهکار و قاتل است، اما به مرور که داستان پیش می رود، مسائل پیچیده و اعضای هیئت منصفه دچار شک و تردید می شوند.
حتما بخوانید >>
<<برادر>> فیلم خوش ساخت و زیبای دیگری است از سینمای روسیه که بی شباهت به فیلم های گانگستری آمریکایی نیست. داستان فیلم مربوط به زمانی می شود که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به تازگی رخ داده بود و بی قانونی و جرم و جنایت در سرتاسر روسیه بیداد می کرد. جوانی که پیش از فروپاشی در ارتش خدمت می کرده است، در این دنیای بی قانونی عضو یکی از دارودسته های خلافکار شهر سن پترزبورگ می شود و از دریچه نگاه او شاهد خشونت و بی رحمی آن دوران خواهیم بود.
حتما بخوانید >>
فیلم برادر به خاطر فیلم برداری فوق العاده هنرمندانه و واقعیت هایی که از وضعیت شهرهای روسیه پس از فروپاشی شوروی به تصویر می کشد، بسیار ستایش شده و تحسین علاقه مندان به سینما و منتقدان را برانگیخته است.
حتما بخوانید >>
رزم ناو پوتمکین بدون شک یکی از بهترین فیلم های روسی است و از آثار فاخر کلاسیک در این کشور و سینمای جهان محسوب می شود.
داستان فیلم به سال ۱۹۰۵ و گیرودار انقلاب روسیه برمی گردد و درباره خدمه رزم ناوی است به نام پوتمکین که علیه افسران ستمگر و بی رحمشان شورش می کنند، شورشی که به خیابان های شهر کشیده می شود و به قتل عام مردم بی نوا توسط نیروهای پلیس می انجامد.
حتما بخوانید >>
آیزنشتاین از بزرگ ترین فیلم سازان روسیه و جهان است و خیلی ها رزم ناوِ پوتمکین را بهترین اثر او می دانند. اثری که در سال های آتی الهام بخش ساخت فیلم های بسیاری در نقاط مختلف جهان شد.
البته باید خاطرنشان کرد که این فیلم صامت و سیاه وسفید است، پس فقط در صورتی دیدن آن را به شما پیشنهاد می کنیم که دنبال آثار خاص و ناب سینمایی باشید. اگر صرفا جنبه سرگرمی را مدنظر دارید، شاید این فیلم پیشنهاد مناسبی برای شما نباشد.
حتما بخوانید >>
شاید نام هیچ کارگردان روسی دیگری به اندازه آندری تارکوفسکی در عرصه های جهانی مطرح نشده باشد. فیلم های او فضایی فوق العاده خاص، شاعرانه و هنرمندانه دارند و بسیار تأمل برانگیز هستند. هرچند مناسب تمام اقشار جامعه و مخاطبان سینما نیستند و هر کسی از تماشای آنها لذت نخواهد برد.
سولاریس یکی از نخستین فیلم هایی است که نام تارکوفسکی را بر سر زبان ها انداخت. داستان آن بر اساس رمانی به همین نام نوشته استانیسلاو لم (Stanisław Lem)، نویسنده لهستانی، و درباره روان شناسی است که به ایستگاهی فضایی در سیاره ای تازه کشف شده به نام سولاریس فرستاده می شود تا مرحمی باشد بر مشکلات روحی و روانی فضانوردانی که در این ایستگاه حضور دارند.
حتما بخوانید >>
تارکوفسکی در این فیلم نیز، برخلاف آنچه در فیلم های ژانر علمی تخیلی سینمای غرب معمولا شاهدش هستیم، به جای تمرکز بر فناوری و اثرات آن، داستانش را بهانه ای می کند برای سفری به اعماق روح و روان آدمی.
حتما بخوانید >>
آینه یکی دیگر از بهترین فیلم های روسی ساخته آندری تارکوفسکی است و به باور بسیاری از منتقدان سینما، بهترین فیلم تاریخ سینمای روسیه است. به رغم اظهارنظرهای منفی راجع به فیلم که در اوایل دوران اکران آن مطرح می شدند (داستان غیرخطی و پیچیدگی های دیگری که مخاطب فیلم را سردرگم می کند)، در حال حاضر برخی از منتقدان این اثر فوق العاده را مثل شعری می دانند که به طرزی شگفت انگیز در قاب دوربین فیلم برداری ثبت شده است.
حتما بخوانید >>
داستان این فیلم درباره شاعری است در اوان چهل سالگی که در حال مرگ است و خاطرات گذشته اش را به یاد می آورد و مرور می کند: کودکی اش، رابطه اش ش، تأثیر ت های رژیم شوروی بر زندگی مردم و خاطراتی نظیر اینها.
حتما بخوانید >>
استاکر آخرین اثری است که از آندری تارفکی، این کارگردان صاحب نام روسی، در این فهرست معرفی می شود. این فیلم ترکیبی است خاص و هنرمندانه از ژانر علمی تخیلی و درون مایه های فلسفی و روان شناختی که فقط خودِ تارفکی از پس انجام آن برمی آید.
حتما بخوانید >>
داستان استاکر درباره مکانی است اسرارآمیز که به تازگی پیدا شده است و اهالی شهری که در نزدیکی آن زندگی می کنند به آن می گویند <<منطقه>> (the Zone). این منطقه تحت پوشش شدید امنیتی است و اتاقی در آن وجود دارد که با ورود به آن، دست نیافتنی ترین و عمیق ترین خواسته های انسان برآورده خواهد شد. اگر کسی بخواهد خطر ورود به منطقه را به جان بخرند، راهنمایی او را به منطقه خواهد برد که اهالی به او لقب <<استاکر>> داده اند.
حتما بخوانید >>
حتما نام رمان جنگ و صلح نوشته لئو تولستوی را شنیده اید. این فیلم اقتباسی است از این اثر کلاسیک ادبیات روسیه. اما چطور می توان رمانی به این حجیمی و به این عظمت را در قالب فیلمی سینمایی درآورد؟ سرگی بوندارچوک برای انجام این کار فیلمش را در چهار قسمت جداگانه ساخت.
حتما بخوانید >>
اگر همیشه دوست داشته اید با داستان این رمان زیبا آشنا شوید، اما فرصت کافی برای خواندن آن را نداشته اید، حتما دیدن این اقتباس سینمایی زیبا را به شما پیشنهاد می کنیم.
حتما بخوانید >>
فیلم جنگ و صلح در سالی که اکران شد جوایز معتبر بسیاری گرفت که از مهم ترین آنها می توان به دو جایزه اسکار (بهترین فیلم خارجی) و گولدن گلوب اشاره کرد.
حتما بخوانید >>
آیا می توان زبان انگلیسی زیبا و شاعرانه شکسپیر را به روسی ترجمه کرد و از مشهورترین تراژدی او اقتباسی سینمایی ساخت؟ گریگوری کوزینتسِف با ساخت این فیلم زیبا و تحسین شده نشان داد که انجام این کار به ظاهر غیرممکن، شدنی است.
حتما بخوانید >>
این فیلم زمانی به اکران عمومی درآمد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز سر کار بود و یکی از نکات جالب در این فیلم، طعنه و کنایه هایی است که در برخی قسمت های فیلم و در میان دیالوگ های اصلی به ت های رژیم شوروی زده می شود.
حتما بخوانید >>
بیا و بنگر به باور بسیاری از منتقدان بهترین فیلم جنگی است که در زمان سلطه شوروی سابق به اکران عمومی درآمد و تصویر فوق العاده واقع گرایانه ای که از جنگ ارائه می کند در تاریخ سینما بی رقیب و بی نظیر است.
حتما بخوانید >>
البته که همه چیز به جنگ ختم نمی شود و درون مایه های فلسفی و روان شناختی داستان فیلم، به غنای این اثر به یادماندنی و کلاسیک می افزایند.
داستان فیلم در دوران
حتما بخوانید >>
از دیگر نکات برجسته فیلم می توان به بازی تحسین برانگیز الکسی کراوچنکو در نقش پسربچه روسی اشاره کرد. خیلی ها معتقدند که بازی او بهترین، باورپذیرترین و عمیق ترین ایفای نقشی است که از کسی در این سن وسال برمی آید و در تاریخ سینما نمی توان رقیبی برای او متصور شد.
فیلم های روسی در دنیای سینما جایگاه خاص خود را دارند و بسیاری از فیلم سازان و آثاری که در این فهرست به شما معرفی کردیم، منبع الهامی بوده اند برای هنرمندان عرصه فیلم سازی در نقاط دیگر جهان. البته باید خاطرنشان کرد که هر کسی از تماشای این فیلم ها لذت نخواهد برد و آثار هنری فاخری هستند که مخاطبان خاص خود را می طلبند.
حتما بخوانید >>
به هر حال اگر تحمل پیچیدگی ها، داستان های غیرخطی و اظهارنظرهای فلسفی و اضطراب انگیز آنها را داشته باشید، پاداشش را خواهید دید و دریچه هایی تازه در ذهن و خیالتان گشوده خواهد شد که شما را با جلوه های جدیدی از زندگی و واقعیت ها و حقایق مرتبط با آن آشنا خواهد کرد.
نظر شما چیست؟ تا چه اندازه با سینمای روسیه و فیلم های ساخت این کشور آشنا هستید؟ از میان فیلم های معرفی شده کدام را تماشا کرده اید؟ بازخوردتان راجع به آن چیست؟ فیلم دیگری سراغ دارید که به نظرتان جایش در فهرستمان خالی باشد؟
حتما بخوانید >>
در قسمت <<ارسال دیدگاه>> با مجله اینترنتی ماهتوتا از بازخوردها و نظرات خود بگویید و ما را از اطلاعات ارزشمندی که به مقاله اضافه می کنید بهره مند کنید.
درباره این سایت